در دنیای امروز، پیشرفت جوامع بشری و ترقی آنها با شاخص پیشرفت زنان در آن جامعه شناخته می شود. ملاک هرگونه ترقی، مساوات و پیشرفت و ارتقای ارزشهای انسانی در آن جامعه نیز با ارتقای جایگاه زنان در آن جامعه همراه است. در ایران ما زنان در عرصه های مختلف نقشی چشمگیر داشته اند. از جنبش مشروطه که با لباس مردانه در صحنه های رزم حاضر می شدند، تا در روزگار ملی شدن نهضت نفت و وفاداری به دکترمصدق که تمام داروندارشان را برای پیشبرد اهداف وطن پرستانه او می فروختند، هدیه می کردند و به ودیعه می گذاشتند تا خدمتی به پیشوایشان کرده باشند.
در دوران سلطنت شاهنشاهی نیز زنان میهن ما از مبارزه برای حقوق خود دست نکشیدند و ساکن و ساکت نماندند. آنها پایه گذاران انقلابی بودند که به سقوط شاه منجر شد و روزی در خیابانهای تهران «شاه رفت» را بر زبان ها انداخت؛
البته در راهی بسیار صعب، با گذشتن از جان و مال و عزیزان و همراه شدن با سیلی خروشان در مخالفت با دشمن آن دوران ملت ایران.
اما آنچه در نظر داریم در این خطوط به آن به طور اخص بپردازیم، نقش و جایگاه کنونی زنان در کشورمان به مثابه پایه ای در راستای برقراری دمکراسی در کشور است.
واقعیت این است که از جمله شاخصهای ثبات یک نظام و پیشرفت اش، نقشی است که زنان در مدیریت آن جامعه ایفا می کنند. چرا که لازمه مدیریت زنان در آن جامعه، در قدم اول مساوی شمردن آنان، در گام بعد بازکردن راه آنان برای تحصیل و کسب مدارج و رسیدن به مدیریتهای عالی و در گام نهایی تثبیت جایگاه آنان در کنار مردان و متناسب با لیاقتهای انسانی شان است.
چنین جامعه ای را می توان جامعه ای انسانی نامید. جامعه ای که در آن، زن و مرد در بروز ارزشهای بشردوستانه و انسانی، می توانند ترقی و پیشرفت حقیقی را به همراه بیاورند و نشاط و پیشرفت واقعی جامعه را مهیا سازند: آنچه که از روز اول، فلسفه اصلی دمکراسی و احیای جامعه بشری بوده و بنی نوع بشر، راه های پرپیچ و خم تاریخ را برای آن با تلاش و تقلای فراوان طی نموده است.
اما اکنون مانع اصلی برسر راه رسیدن به چنین پیشرفتی را باید بیابیم تا بتوانیم در ازای آن، سمت و جهت تلاشهای خود را نیز متمرکز کنیم. براساس نظریه حقوقدانان، جامعه شناسان و شخصیتهای برجسته امور فکری و نظری، آنچه که در حال حاضر، سد و مانع اصلی پیشرفت در جوامع است، پدیده ای است که آن را «واپسگرایی» و به عبارتی «بنیادگرایی» به معنای قشریگری و تحجرگرایی می نامیم.
یعنی نظرگاهی که به دنبال بردن جوامع امروز، به گذشته های بسیار دور و سدکردن راه ترقی و پیشرفت کنونی بشر است. نظرگاهی که تمام اصالت و پایه ها را بر اَشکال و صُوَر می گذارد و نه محتوا و بنیانها. نظرگاهی که انسانها را برده ای در دست وقایع و تندبادهای حوادث می بیند که بی اراده، می توان آنها را به هر جهت فریب داد و کشاند؛ نه عنصری با اراده و دارای قدرت اختیار و انتخاب که قادر است جهانی را با پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی و فکری خود شکوفا کند و دگرگون سازد. نظرگاهی که در پیشرفت اش، به پدیده زن به مثابه کالایی قابل فروش نگاه می کند که برتری آن را ظواهر و رنگ و نوع اش مشخص می کند و خود، از اراده و تصمیم و اختیاری برخوردار نیست. این نظرگاه، همان ایده و دیدگاهی است که از سال ۱۳۵۷ در ایران ما حاکم شد.
حاکمیت قشری، عقب مانده و ارتجاعی که خط مقدم جبهه خود را علیه زنان تشکیل داده و جز حذف و خفه کردن صدای آنها و پرپرکردن گل آرزوهایشان سودایی درسر نداشته است. نتیجه حاکمیت این پدیده اکنون بعد از بیش از سه دهه در خاک ما بسیار عیان و بارز است .
اعدام زنان، سنگسار و محرومیت شان از وکالت و ریاست از این دست است. زندانی کردن آنان و اسیدپاشیدن به سر و رویشان هم در ادامه همین نظرگاه. به بهانه اسلام، دست به اعمالی صددرصد ضددین و آیین اسلام زدن و هتک حرمتهایی که تاریخ به گوش و چشم خویش ندیده است نیز از همین تبار.
… طلوع دمکراسی که نوید آن آغاز گردیده با افول این دیکتاتوری تحقق می یابد و دیده ها را قرین نور خواهد نمود.