چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۶

چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۶

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!
سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!
یادمان باشد که هرچه جامعه ضعیف‌تر شود، از فرصت‌ها و شانس‌هایی که در مسیر بهبود، تغییروتحول  پیش خواهد آمد، کمتر می‌توانیم استفاده کنیم و شانس‌های آینده ایران را از دست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کیوان صمیمی
نویسنده: کیوان صمیمی
انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!
نیروی تجدد و دموکراسی یک قرن است که ایران مال همه‌ی ایرانیان است شعار اوست. اکنون نیروهای وسیعی از جنبش اسلامی نیز به همین نگاه پیوسته اند. در پهنه‌ی سیاست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: امیر ممبینی
نویسنده: امیر ممبینی
جزئیات کشته شدن راضيهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!
سوم تیر ماه جاری رسانه‌ها نوشتند که دختری جوان به نام «راضیهٔ رحمانی» اهل روستای گویژه در شهرستان نورآباد استان لرستان با شلیک یکی از مأموران نیروی انتظامی جان باخت....
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!
نهضت آزادی ایران در ادامه راهبردی که در مرحله اول در پیش گرفت، اتحاد ملت و تجمیع همه معترضان در مرحله دوم انتخابات را برای مقابله با مخالفان آزادی و...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: نهضت آزادی ایران
نویسنده: نهضت آزادی ایران
انتخابات مهندسی شده، راه يا بی‌راهه؟
    خانم وسمقی در ارتباط با انتخابات ریاست حمهوری در ایران تحلیلی داشته است. خانم وسمقی، زین میان؛ بر این باور است که اصلاح‌طلبان، اگر گمان می‌کنند که حکومت...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: صدیقه وسمقی
نویسنده: صدیقه وسمقی
جرون
جرون، ای سیلی خورده ی زمان، ای معامله های پشت پرده ی آن زمان، ای تاریخ دیروز و امروز من، از رنگ و شرنگ، تا کیسه های زر ...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد

ژوزف ولش

گفتگوهای سارتر با انقلابی بورژوا

با پایان گرفتن اشغال آلمانی ها در سال 1945، فرانسه بازسازی سیاسی و روانی خود را آغاز كرد. سارتر، به سان نویسنده و فیلسوفی نامدار، دراین هنگام مرد پایداری، و آماده ی خدمت در آن چه خود " نبرد های سترگ سیاسی پس از جنگ" اش می نامید از كار درآمد.

جان گراسی، گفتگو با سارتر: بحث هاو گفت و شنودها، ترجمه و ویراسته ی جان گراسی (نیو هاون، سی تی) ، انتشارات دانشگاه ییل، ۲۰۰۹

 

 ژوزف ال. ولش ، استاد بازنشسته ی افتخاری فلسفه و دین در کالج ریچارد استوک تن نیوجرسی. ازنوشته های او می توان از”سارتر واخلاقیا ت مارکسیستی انقلاب” ، دربررسی های بین المللی در باره ی سارتر(بهار۲۰۰۰)، و” مارکس و سارتر: در باره ی خشونت در انقلاب فرانسه ” ، درانقلاب، خشونت و برابری (۱۹۹۰)، ویراسته ی ییگرهودسن و کریتون پدن، می توان نام برد.

 

” سارتر! می خواهم بدانم  که بورژوایی مانند تو چگونه ممکن است انقلابی از کار در آید- و تو، سارتر! هر اندازه هم که از بورژوازی متنفرباشی از بیخ و بن بورژوا هستی.” بدین سان، جان گراسی  یک بار شاگردان و دوستداران سارتر را از انتظاراتی که می توانند از افزون بر ۲۰۰۰  صفحه دست نوشته های او از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۴ آگاه کرده است که بر روی نوار ضبط وبه تازگی به امانت به کتابخانه ی دانشگاه ییل سپرده شده است. کتاب گفتکو با سارتراین سخن گراسی را در برندارد؛ اما در چکیده ی آن دسته از مصاحبه ها که  او با سا رتر انجام داده است، در قالب چالش های هما نند آن ازسوی گراسی و پاسخ های مستقیم و خود انگیخته ی سا رتربه آن ها می -توان آن ها را بازیافت. با هیچ چهره ی عمده ی سیاسی وادبی به اندازه ی سارتر مصاحبه نکرده اند ؛ و هیچ چیز ، حتی مصاحبه های سال ۱۹۷۴ سیمون دبوار با سارتر، به اندازه ی این اثر، زنده و پرتوان نبوده است.

 

دشوار است بتوان کسی بجز گراسی را تصور کرد که چنین برخوردهایی باسارتر را نقل کرده -باشد. این برخوردها در سراسرعمر وکارادبی، فلسفی، سیاسی و شخصی سارترتداوم می یافت. در ورای بی ریایی و توانمندی این برخوردها، دهه ها وفاداری خانوادگی نهفته است( فرناندو، پدر گراسی، نقاشی ناماور درفرانسه و امیری جمهوری خواه درجنگ داخلی اسپانیا بود که سارتر بسیاراورا می ستود)؛ علاوه براین، پیوندهای سیاسی نیز میان آن دو وجود داشت.در سال های میانی دهه ی ۱۹۶۰، گراسی سارتررا به پیوستن به دادگاه جنایت های جنگی برانگیخت که بنیاد صلح برتراند راسل میزبان آن بود.؛ این دادگاه می بایست در باره ی ستم هایی که درجنگ ویت نام به پشتیبانی ایالات متحد برمردم آن کشور رفته بود تحقیق می کرد. گراسی درسال  1968

 

 نیز، با الهام ازتستط پیشین دانشجویان بر دانشگاه پاریس – که هم سارتروهم گراسی آن را پیشتاز حرکت انقلابی می شنا ختند – رهبری تسلط دانشجویان بر دانشگاه ایالتی سان فرانسیسکو را عهده دار شد.

 

گراسی اکنون استاد علوم سیاسی دانشگاه شهری نیویورک ( در کوئینز) است و ۱۲ کتاب، ازجمله زندگی نامه ی  سارتر، به نام ژان پل سارتر، وجدان داغ نفرت خورده ی سده ی خویش را به رشته ی تحریر در آورده است. شاید هیچ فرد آمریکایی از دانشی همسنگ  او در باب رادیکالیسم فرانسوی، هنگامی که او این مصاحبه را با سارتر انجام داد، بهره مند نبوده باشد.؛ و بر رسی های شخصی او در باره ی جنبش های رادیکال در سراسر جهان ( پیدایش انترناسیونال جدید: گزیده، ۱۹۷۱ )  نیز براعتمادپذیری بی چون و چرای سخن او درباره ی  سارترافزود. گراسی خود از پیگیری سارتر در معرفی خویشتن به سان نویسنده، حتی پس ازسال ۱۹۶۸- که او خود

را به منزله فردی انقلابی که به همه چیز نگاه سیاسی دارد نیز معرفی می کرد – در شگفتی بود.

 

گراسی در ترسیم نمودار رشد سیاسی سارتر، به بی طرفی نسبی او دربرابرنازی ها در سا ل ۱۹۳۳ که در برلین دانش می آموخت و بی میلی همانند او به جنبش جبهه ی مردمی فرانسه درسال ۱۹۳۶ که می توان آن را مهم ترین جنبش پیشرو سده ی بیستم فرانسه ، پیش از سا ل ۱۹۶۸، به حساب آورد  نظرافکنده است. سارتر، نخستین بار پس ازجنگ دوم جهانی به میدان نبرد سیاسی گام نهاد؛ اما سال های وقوع جنگ دوم به دلایلی که اغلب کسی به آن ها توجه

نمی کند به تحول سیاسی او کمک کرد. به عنوان مثال، سارتر دگرسان شدن ” تفرد بورژوایی”

خویش را در” همکاری با همبندان خود در راستای تامین رفاه یکد یگر درزیر چکمه های به اسارت کشندگان نازیشان ” توصیف کرده است.

 

 در باره ی سال هایی از زندگی سارتر که فرانسه در اشغال نازی ها بود بحث و گفتگو بسیار است؛ اما در این کتاب  گراسی به گونه ای اعتماد پذیر با موضوع بر خورد کرده است. این  برخورد در نگرش گراسی به نما یش نامه های سارتر: پرونده ها و بن بست آشکاراست. هرچند این  نمایشنامه ها  با اجازه ی نازی ها پدید آمدند، سارترامیدوار بود که ” این پیام را به مخاطبان انتقال دهند که افتخار ویکپارچگی نیازمند پایداری در برابرآلمان ها، صرف نطراز شرایط حاکم

 ، است.

 

گراسی، به گونه ای تردید آمیز می پرسد: ” فکر می کنی  چنین امیدی وجود داشته باشد؟ ” و

 

سارترپاسخ می دهد که منتقدان آلمانی درپاریس این نکته را دریافته و گفته اند:” خوب نمایشنامه ای است؛ اما آشکاراست که یکسره به زیان ماست.” او بر پاسخ خود چنین می افزاید: ” منتقدان فرانسوی متوجه این نکته نشدند؛ آلمانی ها ی پس ازجنگ که هنوز نگران ناپایداری خویش  بودند نیز؛ اما ، در باره شرکت عملی سارتر درپایداری چه می توان گفت؟  سارتر و دوبواردر پاریس به دوستان و متحدانشان پیوستند و گروهی را بنیان نهادند که در سطح کلان آتش شدید  تبلیغ ضد- آلمانی را گشود و به نقاط دیگر منتقل کرد. و سارتر در نشریه های مقاومت، نامه های ضد آلمانی

 و نبرد قلم می زد.

 

با پایان گرفتن اشغال آلمانی ها در سال ۱۹۴۵، فرانسه بازسازی سیاسی و روانی خود را آغاز کرد. سارتر، به سان نویسنده و فیلسوفی نامدار، دراین هنگام مرد پایداری، و آماده ی خدمت در آن چه خود ” نبرد های سترگ سیاسی  پس از جنگ” اش می نامید از کار درآمد. در این جا گراسی از سارتر می پرسد که آیا این دگرگونی زمانی دراو رخ نمود که او نیروی سوم و آردی آر (جامعه ی دمکرات های انقلابی)  ضد ایالات متحد و ضد کمونیستی را راه اندازی کرد؟

 

سارتر پاسخ می دهد: ” درست همین طور است؛ اما  این اقدام کارساز نبود و بسیاری از واپس گرایان را بر آشفت. از پایان جنگ تا سا ل های ۵۱ یا ۵۲ ما کوشیدیم  که بی طرف بمانیم والبته این موضع ما موجب شد که  از چپ و راست به ما حمله کنند.”
گراسی می پرسد: ” ما کیستیم؟ “

 

وسارتر پاسخ می دهد: ” سردبیران عصرنو” (سارتر، مرلوپونتی، فرانسوا جانسون و دیگران ) . ما به زودی دریافتیم  که باید انتخابی را انجام دهیم. پرسش اساسی این بود: چه کسی آماده  وحتی مایل است به دیگری حمله کند؛ ما را به جنگی جدید بکشاند که جهان را نابود کند؟ معلوم بود که چنین قدرتی ایالات متحد است. این بود که ما نیروی سوم را رها کردیم و درشرایط  بیزاری با … روسیه متحد شدیم. ”  و با این انتخاب  رابطه ای دیگر فراز آمد: رابطه ی سارتر با حزب کمونیست فرانسه .

 

گراسی می پرسد: ”  پس چه بر سر اخلاقیاتتان آمد؟ آیا به شیوه ی مبتنی بر بازدهی و واقع -گرایی باز گشتید؟  “

 

سارتر پاسخ می دهد: ” اکنون ما در مسیری دشوارقرارگرفته بودیم. من وچپ های غیر کمونیست

 

با این مسئله رو در روشده بودیم  که چگونه با حزب رابطه برقرار کنیم. ”  تسلیم شدن  به دستگاه

استالینی  که می کوشید  ” اندیشه ی پیروانش را زیر نظر قرار دهد ” همکاری با حزب کمونیست را به لحاظ اخلاقی برای سارتر ناممکن می کرد.

 

گراسی به صحنه های  تظاهرات در زمان درگرفتن آتش جنگ در کره که کمونیست ها آن را سازمان دهی کرده بودند و سارتر ومتحدان او با تمام توان ازآن در برابر ژنرال ماتیو ریچ وی

، فرمانده آمریکایی ناتو حمایت می کردند اشاره می کند و می پرسد: ” آیا همه ی این نگرش ها در جریان ” مبارزه با ریچ وی ” دگرگون نشدند؟ ” سارتر، آن چنان که خود می گوید در پاسخ

به این حرکت تهاجمی ایالات متحد با تظاهرکنندگان همراه شد: ” من همراهشان شدم …تمایلی به این اقدام تظاهرات کنندگان نداشتم؛ اما فعال سیاسی بودن به معنی با شیزوفرنی به سربردن در زندگی است. ” آغاز جنگ سرد به واقع به معنی یکی شدن سارتربا اتحاد شوروی ، و شرکت جستن او در کنگره ی صلح تحت حمایت شوروی در وین، مسکو، لهستان و فنلاند، نوشتن مقاله های موافق با شوروی وبه هواداری از آن کشور درعصرنو بود که سرانجام نیز گزیده ای ازآن -ها در کمونیست ها و صلح منتشر شد. سارتر می گوید: ” اگر قرار بود جنگ جهانی سومی رخ دهد ، آمریکا می بایست آغازگر آن می بود. من ذره ای شوروی را دوست نمی داشتم؛ اما این را می دانستم که روسیه هیچ گاه جنگ جهانی سوم را آغاز نخواهد کرد. چنین اقدامی به لحاظ  نظامی، هسته ای یا اقتصادی برای آن کشورنا ممکن بود. سارتر بر این سخنان خویش می افزاید:

جنگ زمین در اروپا به معنی ” محوشدن فرانسه از صحنه ی جهان ” است.

 

گراسی به روشنی چنین می اندیشید که سارتر در این دوره ی زمانی  خطاهایی آشکار مرتکب

شده است. او سارتر را به دلیل ادامه ی ” حضورش در کنفرانس های صلح ” که به گونه ای اساسی مراکزی تبلیغاتی بودند سرزنش می کند؛ اما سارتر به او پاسخ می دهد : ” ما روسیه را

به خاطر هجوم به برلین (۱۹۵۳)… و البته به بوداپست در سال ۱۹۵۶ ” سرزنش می کردیم . مقصود او در این جا سرکوب بیرحمانه ی  خیزش ۱۹۵۶ مجارستان به دست شوروی هاست.

سپس سه مقاله از سارتر انتشار یافت که پس از آن نیز همراه با یکد یگربا عنوان روح استالین

انتشار یافتند؛ و نمایشگر پدید آمدن گسست دررابطه ی او با کمونیست ها بودند.

 

 فعالیت های سارتردر دوره ی همراهی ( با کمونیست ها ) به طور کلی شناخته شده است؛ اما پرسش های گراسی از سارتردر باره ی سفرهای به طور کامل منتشرشده اش به روسیه و چین

برخی اعترافات جدید و بی ریای شگفتی آفرین سارتر را آشکار می کند. گراسی می پرسد:

 

 ” هنگامی که به گونه ای آن چنان گسترده به سراسر سوریه سفر می کردی چگونه ممکن بود متوجه نشوی که چه رژیم نامطلوبی دارد؟

 

سارتر پاسخ می دهد: ” می دانی؟ انگار چشمانم را بسته بودند…واقعیت های درونی روسیه را نمی دیدم. چون رسانه های خبری بورژوازی خبرها را آن چنان دگرگونه جلوه می دادند که  دفاع از زندگی بورژوایی را ایجاب می کرد… . و من آماده ی باور کردن این نکته بودم که ضد تبلیغ -های ضد بورژوایی با حقیقت سازگارترند ؛ یا کم تر به دروغ آمیخته اند… . خیلی مایل بودم  باور کنم که انقلاب، آن چنان که مائو گفته است، دو گام به پیش و یک گام به پس باشد. بدین سان امیدوار – بودم که نظام شوروی از آن مرحله ی سرکوب وحشتناک بگذرد.

 

هنگامی که این امید ها در باره ی روسیه رنگ باختند ، نگرش سیاسی سارتربه شورش الجزایر و بازتاب های آن در خاک اصلی فرانسه متوجه شد؛ اما گراسی در این اثر خویش به اختصار به طرح این نکته پرداخته است.

 

سارتر مدعی است که ” حما یت ما از اف ال ان ( جبهه ی آزادی بخش ملی …( الجزایر ) و…

 به ویژه برخورد رزمجویانه ی ما درحمایت از ویت نامیان در برابرامپریالیسم آمریکا…موجب پدید آمدن چپ نو در فرانسه شد. ”  رخدادهای ماه مه ۱۹۶۸  و پیامد های  بلاواسطه ی آن در نگرش سیاسی سارتر جنبه ی محوری یافت. سارتر می گوید:” من تا سال گذشته (۱۹۷۱) که اهمیت سیاسی سال ۱۹۶۸ را در یافتم و به جی پی ( چپ کارگری )- گروهی مائویستی که به اتحاد کارگر ودانشجو درسال ۱۹۶۸ متعهد بود پیوستم  سیاسی نبودم. ” گراسی در این جا به فعالیت سیاسی پیشین سارتراشاره می کند  و زبان به اعتراض می گشاید و می گوید: ” من درآن هنگام سیاسی  نبودم، بلکه  روشنفکر بودم  و می کوشیدم  که نشان دهم به راستی در جهان ما چه می گذرد و چرا آن چنان می گذرد.

 

اما، رخداد سال ۱۹۶۸ سارتر را به سطحی جدید از دریافت رسانید.  هنگامی که جوانان طبقه ی متوسط  در سال ۱۹۶۸  در جلو وزارت کشور فرانسه که همه ی پرونده های سرکوب را در آن جا نگه می داشتند راه پیمایی کردند و مامورا ن پلیس محافظ  آن مجموعه  فریاد برآوردند: ” هیچ

کس در داخل ساختمان نیست ؛ بیایید و آن را تصرف کنید” و مشت ها یشان را به نشان  درود بالا بردند، ( دانیل ) کوهن بند یت  در پاسخ آ نان فریاد بر آورد و گفت: ” ما به دنبال قدرت نیستیم. “

  

سارتر می گوید که در این هنگام درک سیاست انقلابی به روشی نو را آغاز کرد. ” کمونیست ها تصمیم گرفتند که برای به سازش  رسیدن با دوگل بکوشند؛ اینان ، با وجود این که راه پیمایی میلیون ها نفریشان را در مخالفت با دولت به راه انداختند اقدام به براندازی آن نکردند.هنگامی

که من و کاستور( دوبوار)این نکته را به طور کامل در یافتیم ، به این نکته پی بردیم که همه ی

ما جانورانی سیاسی هستیم.”

 

پیش از آن کنترل دولت بر  رفتار انسان ها – سیاست عادی – از نگاه سارتر ، تنها به منزله ی عملی بود که می بایست آن را دریابد یا مشاهده کند؛ اما اکنون روابط انسانی نهفته درورای این عمل معنی واقعی ” سیاست ” را برای او دربرداشت.

 

سارتردر دسامبر سال ۱۹۷۰ دو هفته از گفتگوها یش با گراسی دست کشید تا به شهر لنز برود و در  جایگاه قاضی دادگاهی غیرقانونی و نادولتی که جی پی می بایست نقش اصلی را در آن به عهده می گرفت قرارگیرد. شش معدنچی  در یک حادثه معدن کشته شده بودند؛ و دولت به جای تحقیق از صاحبان معدن  چهار نفر از همکارانشان را دستگیر و به قتل غیر عمد و راه اندازی تظاهرات گسترده متهم کرده بود. دردادگاه مردمی خود مالکان  معدن به دلیل وجود شرایط ایمنی ناسالم و خطرناک  درمعدن محاکمه شدند؛ و مهندسان، پزشکان و متخصصان برای دادن شهادت احضار شدند.

 

سارتر چنین نقل می کند: دادگاه – ومن در جمع بستم از جریان آن – خواهان  آن شدیم معدنچیانی که بی دقتی کرده  و به قتل غیر عمد متهم شده بودند آزاد و مالکان معدن دستگیر شوند. ” معدن-

چیان به راستی آزاد شدند؛ رای برقراری مقررات جدید ایمنی صادر شد و مالکان آن را به اجرا در اوردند… . آنان ناگزیر به پرداخت مبالغی پول به خانواده ی قربانیان شدند… . هیچ یک از آن آرا را دادگاهی دولتی صادر نکرده بود- بلکه اعضای همان جامعه آن را صادر کرده بودند.

 

از نگاه سارتر آن چه در لنز رخ داد حادثه ای جداگانه نبود؛ راهی بود که از طریق آن  سا ل شصت و هشتی ها ی جی پی گفتند: ” لعنت بر دادگاه هایشان، و بر قوانینشان که همواره از ثروتمندان دفاع می کنند و ضعیفان و بیچارگان را از صلیب می آویزند…. . آن ها نمایشی

خنده آور و راهی برای به بند کشیدن تهیدستان، بینوایان، ضعیفان و درستکاران اند. ” سارتر

  

در این جا نشانه هایی ازآینده انقلابی مردمی را می دید که خود درگرفتن تصمیم های موثر

 در زندگیشان شرکت می جویند … . که مردم ( در آن ) سیاست گذاری می کنند و مدیران

سیاست هایشان را به اجرا می گذارند. و درآن قوانین قانون نیستند، ” موافقت نامه هایی

هستند که جوامع مردمی در باره ی آن ها گفتگو می کنند و برسرآن ها به توافق می رسند

؛… مصوبات موجودیت هایی  نیستند که بالای سر مردم نشسته باشند. “

 

علاوه بر این، سارتردرماه مه ۱۹۷۳ هنوزبراین باور بود که فرانسه در  ماه مه ۱۹۶۸، در  آستانه انقلابی حقیقی قرارداشته است . او به گراسی می گوید : ” در۲۷ و ۲۸ ماه مه  دو

 راه پیمایی بزرگ رخ داد که در ان ها میلیون ها دانش آموز و دانشجو و میلیون ها کارگر

در دانفورت ( مون پارناس )  باهم بر خورد کردند … و متحد شدند. تنها پس از آن بود که

ماه مه سال ۱۹۶۸ آشکارا سیاسی، نه فرهنگی، شد.” او به گراسی می گوید:اما برای تبد یل

این جنبش توده ای به انقلاب نیرویی سیاسی لازم بود که “چنگ زدن دولت به اصول انقلابی

را قطعیت بخشد و اطمینان ازاین موضوع را پدید آورد که دولت اپورچونیست نخواهد شد.

… ” سارترازاین سخن خود نتیجه می گیردکه :…” اما حزب کمونیست ما هرگز نتوانسته

است انقلابی باشد. “

 

به رغم حادثه ی نمایشی ماه مه، هیچ گونه جنبه ی نمایشی درانقلابی که سارتر از آن سخن

به میان می آورد وجود ندارد. در یک مورد خود سارترازگراسی می پرسد که آیا به این نکته باورمند است که قوانین در کشورانقلابی باید از پایین و از جوامع مردمی ، نه از موجودیتی

که بالای سرشان نشسته باشد سرچشمه گیرند؟ و گراسی پاسخ می دهد: ” آری ، از دیدگاه

نظری این چنین است؛ اما ما در شرایط موجود زندگی می کنیم. تا زمانی که ایالات متحد بر

جهان تسلط داشته باشد ممکن نیست سوسیالسم بدون اعمال برخی ازاقدامات بازدارنده پیروز شود… .

 

هرچند قراین حاکی از این بازدارندگی را بی درنگ  می توان درکوبا ، به ویژه درمورد هربرتو دیلای شاعر باز یافت، بازدارندگی و خشونت درهرجای دیگرواغلب در این گونه تعامل ها رخ

می نماید. گراسی از سارتر می پرسد:” آیا انقلاب بدون دهشت آفرینی  امکان پذیر است؛ وآیا

تو از چنین انقلابی حمایت می کنی؟ ”  سارتردر پاسخ سوال دوم می گوید: ” عجب ! تو امروز می خواهی از من حرف بکشی… .بله، همین طور است . من معتقدم که انقلاب بدون دهشت آفرینی امکان پذیرنیست؛ درست به این دلیل که حق برای متوقف کردن ناحق به دهشت آفرینی

  

متوسل می شود.” وبعد ادامه می دهد: ” این موضوع جنبه ای دیگرازانقلاب را به پیش مِی آورد ؛ و آن این است که انقلاب باید برای پیروز شدن راه را تا به پایان بپیماید و در میانه ی راه از حرکت باز نایستد.

حق همواره برای متوقف کردن ناحق به دهشت آفرینی متوسل می شود؛ وبه همین ترتیب است

که انقلاب نیزبرای متوقف کردن ضدانقلاب دهشت آفرینی را به کار می گیرد.”

 

این مفهوم ” توقف نکردن در میانه ی راه ” پرسش های دشواربسیار را به پیش می کشد. آیا معنی آن این است که اقتصاد سراسر در مالکیت جامعه قرارگیرد؟ آیا باید تا سطوحی معین از برابری درامدها پیشروی کند؟ این ها پرسش هایی بغرنج است که از حوصله ی این کتاب فراتر می رود؛ اما تعامل های مربوط به روز های آغازین انقلاب کوبا شاید آن چه را که مفهوم مسیر اصولی دهشت آفرینی و خشونت ممکن است هم از نگاه سارتر  وهم از نگاه گراسی در برداشته باشد به

نمایش بگذارد. مفهوم اخیر، پیگرد قانونی کاسترو درباره ی شکنجه های رژیم باتیستا را، کمابیش با عنوان دادگاه خلق توصیف می کند… که در آن همه می توانستند شهادت دهند؛ وصدها تن از مردم شکنجه شده، یا شاهد شکنجه ی عزیزان خویش تا دم مرگ، شهادت نیز دادند… .  وحتی مجله ی تایم هم ( پذیرفت ) که آن محاکمه ها عاملی روان پالا بود  که کشور را ازراه افتادن خونریزی های وحشیانه و انتقام جویانه رها ساخت.  گراسی که در موضع مخاتفت کامل با اعدام قرار دارد از سارتر می پرسد: ” آیا شکنجه گران می با یست اعدام می شدند؛ و حال آن که همه

 مامی دانیم  و کاسترو نیزمی دانست که جنا یت کاران واقعی کارگزاران رده های بالای دولت باتیستا … و صاحبان شرکت های آمریکایی بوده اند که باتیستا و کارگزارانش به خاطر آن ها مردم کوبا را استثمار می کرده اند؟ “

 

سارتر پاسخ می دهد: ” در شرایط آرمانی امکان بخشا یش شکنجه گران وجود می داشت؛ اما من نیز با فیدل موافقم که درآن شرایط می بایست از خونریزی جلو گیری می کردند؛ و اگر آن ها را اعدام می کردند از راه افتادن حمام خون جلوگیری می شد؛ از این رو اعدام آنان به لحاط اخلاقی توجیه پذیر بود. ” سارتربا توسل به ضا بطه وجود احتمال خونریزی و فزونی گرفتن آن وحمله

به  بی گناهان ، در این مورد به کارگیری خشونت برای جلوگیری از خشونت افزون تررا توجیه

می کند.

 

گراسی با تاکید در باره ی این موضوع از سارتر می پرسد : ” موضعت در باره ی اقدام گروه بادر- ماینهوف ، شعبه ی ارتش سرخ ، در این زمینه چیست؟”

 

سارتر پاسخ می دهد: ”  شورش و کشتارهای آن گروه در مورد صاحبان آلمانی کارخانه ها، به لحاظ اخلاقی و انقلابی، به طورکامل موجه است.” اما سارتر، بدون روشن کردن مفهوم عبارت

” به لحاظ اخلاقی و انقلابی ” به سخنش پایان می دهد؛ و فقط می گوید: ” اخلاقیات، سراسر به شرایط وابسته است. ” یک سال و نیم بعد ( در ژوئن ۱۹۷۲ )، سارترآن چه را که ممکن بود از پیش در نظر داشته باشد بر زبان آورد: ” رفتار باد- ماینهوف به طور کامل درست بود؛ آن ها هیچ گاه انسانی بیگناه را نمی کشتند. آن ها خوک های کثیف ( صاحبان آلمانی صنایع ) را در جامعه شان تعقیب  می کردند. ” ؛ اما بر این سخن خود می افزاید: ” احساسات همگانی با کار آنان مخالف بود… . بادر- ماینهوف گروهی از جوانان بورژوا بود.”  آیا سارتردراین مورد داوری پیشین خود را مشروط کرده است؟ شاید او به این باوررسیده باشد که گروه باد- ماینهوف اخلاقی بوده، اما انقلابی نبوده است؛ زیرا با کسانی که در اندیشه ی رهبری ایشان بوده  تما س نداشته است.آیا سارتر به نتیجه گیری اخلاقی متفاوت با یک سال و نیم پیش رسیده بود؟

 

ممکن نیست بتوان با این گونه گفت و شنود های مختصر به این گونه پرسش ها پاسخ گفت ؛ اما این اظهار نظرها در باره ی خشونت و دهشت آفرینی بخش بسیار مهم کتاب را در بر می گیرد. اظهار نظرهای انجام گرفته در باره ی این موضوع و موضوع های هما نند آن ( از قبیل وفادار

ماندن به انقلاب، درون مایه بنیانی این وصیت نامه  سیاسی راکه خود سارتر و دوستش گراسی

 به رشته ی تحریر درآورده اند شرح می دهد: ” رویکرد من نیز اخلاقی بود . هرگاه که من کمونیست ها یا هرکس دیگر را بدان سبب سرزنش می کردم ، این سرزنش از دیدگاهی اخلاقی بود.

 

دست اندر کاران این اثر با موضوع های مهم آن در نیاویخته اند، بلکه تنها به بحث و گفتگو در باره ی آن ها پرداخته اند. گراسی اغلب می کوشد تا سارتر را به دریافت این نکته برساند که

خودآگاهی او درجایگاه نویسنده با هویتش به مثابه ی شخصی انقلابی که به همه چیز نگرش سیاسی دارد متفاوت است؛ و ساعت هایی را که سارتر هنوزهم هرروز صبح به نوشتن شرح زندگی گوستاو فلوبر، به سان نویسنده ای بورژوا می گذراند گواه می گیرد. و سارترپاسخ

می دهد: ” اما من نویسنده ای بورژوا چونان فلوبر و کنشگری انقلابی چونان بابوف هستم.”

 

گفت و شنود های پرسرو صدا که سهم سارترازآن کمابیش همراه با زودرنجی است نیز دراین

اثروجود دارد. این گفتگوها در باره نقش دوگل درزندگی مردم فرانسه است. گراسی پایداری

 

دوگل در برابر ایالات متحد را می ستاید و سارتر رئیس جمهور فرانسه را چونان  سلطه جویی

مسخره مردود می شمارد. برخی اختلاف نظرهای خرد جالب توجه در باره روابط بسیار بحث -انگیز سارتر با موریس مرلوپونتی و آلبر کامو در این اثر پیش می آید.  بحثی کوتاه، اما مهم هم در باره ی روابط فلستین و اسراییل و همچنین گفت و شنودی  کامل و آگاهگر درباره ی انقلاب روسیه و هم درباره انقلاب چین، ازجمله انقلاب فرهنگی درآن کشور، رخ می نماید.در یک مورد گراسی به گونه ای شگفتی آفرین به مثال معروف سارتر درباره رخداد “سریالی”حضور مسافران منتظر درصف اتوبوس درمحله  سن ژرمن پاریس اشاره می کند؛ رخدادی که جایش را به خیابان سوم منهتن می سپارد که درآن جا مسافرحاضر درصف اتوبوسی که تاخیربلند مد ت داشته است، اتوبوس را در اختیار می گیرد؛ و بدین سان افرادی جداگانه درقالب گروهی به هم درآمیخته از نوع سارتری به هم می پیوندند. این مثا ل به مثابه  تا ییدی برتوانمندی سارتر در تشریح دقیق و جزء به جزء اندیشه ی خویش نمایان می شود.

 

زندگی شخصی سارتر، ازجمله روانکاوی مختصرلاکان درباره ی او و هشت پا های موهومی

او که اکنون شهرت یافته اند در کتاب آمده است. مرگ و نامیرایی ، اغلب در کتاب  به بحث و گفتگو گذاشته می شود؛ وسارتر و گراسی که هردو بی خدایانی پیگیرند به گونه ای مکرر و شگفتی آفرین به مسئله ی خداوند و نبود او باز می گردند. ” زندگی عشقی ” سارتر و رابطه

های بسیار و در هم تنیده ی او با معشوقانش و تماس های تلفنی هفتگی، وقت ناهار، شامگاهی وشبانه اش ، جزء به جزء شرح داده شده و با فریاد های گراسی همراه شده است که: ” عجب!

فکر می کنم اگر چنین قول وقرارهایی می داشتم دیوانه می شدم.

 

رابطه ی سارتر و دوبواردر سراسر کتاب جایی ویژه را به خود اختصاص داده است؛ هرچند

، با پذیرش سارتر، ازاوایل سال ۱۹۶۶یا ۱۹۶۷، رابطه ی جنسی میان آن دو  وجود نداشته است. این کتاب، از نگاه کسانی که مجذوب یا شیفته سارترمانده اند، شرح ها و بینش هایی را در باره اندیشه و آثاراو دربردارد؛ و آنا ن که اکنون تنها با نام سارترآشنایند ، شاید چیزی مناسب تر از معرفی او وعصراو در آن نیابند.

 

                                                                         علی رضا جباری ( آذرنگ )

                                                                                  29/1/91 (12/4/18)

تاریخ انتشار : ۳۰ فروردین, ۱۳۹۱ ۹:۲۲ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

هفته‌ای که گذشت، دوم تا هشتم تیرماه

رهبر حکومت تاب نیاورد گاه که کارگزاران خود را نامرغوب دید. خود بر صحنه آمد و خواستار مشارکت حداکثری شد و فتوا داد که نباید با کسانی که “ذره‌ای با انقلاب و امام و نظام اسلامی زاویه دارند” همکاری کرد. به‌زبان دیگر نباید به کسانی که ممکن است نفر دوم حکومت شوند و در سر خیال همکاری با ناانقلابین دارند، رای داد. اشاره‌ای سرراست به آن تنها نامزدی که از تعامل با جهان می‌گوید.

مطالعه »
یادداشت
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!

انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!

جزئیات کشته شدن راضیهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!

بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!

انتخابات مهندسی شده، راه یا بی‌راهه؟