چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۱

چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۱

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!
سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!
یادمان باشد که هرچه جامعه ضعیف‌تر شود، از فرصت‌ها و شانس‌هایی که در مسیر بهبود، تغییروتحول  پیش خواهد آمد، کمتر می‌توانیم استفاده کنیم و شانس‌های آینده ایران را از دست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کیوان صمیمی
نویسنده: کیوان صمیمی
انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!
نیروی تجدد و دموکراسی یک قرن است که ایران مال همه‌ی ایرانیان است شعار اوست. اکنون نیروهای وسیعی از جنبش اسلامی نیز به همین نگاه پیوسته اند. در پهنه‌ی سیاست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: امیر ممبینی
نویسنده: امیر ممبینی
جزئیات کشته شدن راضيهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!
سوم تیر ماه جاری رسانه‌ها نوشتند که دختری جوان به نام «راضیهٔ رحمانی» اهل روستای گویژه در شهرستان نورآباد استان لرستان با شلیک یکی از مأموران نیروی انتظامی جان باخت....
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!
نهضت آزادی ایران در ادامه راهبردی که در مرحله اول در پیش گرفت، اتحاد ملت و تجمیع همه معترضان در مرحله دوم انتخابات را برای مقابله با مخالفان آزادی و...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: نهضت آزادی ایران
نویسنده: نهضت آزادی ایران
انتخابات مهندسی شده، راه يا بی‌راهه؟
    خانم وسمقی در ارتباط با انتخابات ریاست حمهوری در ایران تحلیلی داشته است. خانم وسمقی، زین میان؛ بر این باور است که اصلاح‌طلبان، اگر گمان می‌کنند که حکومت...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: صدیقه وسمقی
نویسنده: صدیقه وسمقی
جرون
جرون، ای سیلی خورده ی زمان، ای معامله های پشت پرده ی آن زمان، ای تاریخ دیروز و امروز من، از رنگ و شرنگ، تا کیسه های زر ...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد

بغرنجی جهان ما، از ساده سازی تا ساده نگری

این روزها هنوز مرکب انتخابات ایران خشگ نشده بود، که ترکیه در جهت عکس حرکت میکند، مصر در جهت عکس حرکت کرده، انتخابات را لغو کرده و در پی انتخاباتی دیگر است. ظاهرا همگی قصد "سفر به اصفهان" را دارند، و در دل امید و آرزو های حقیقی و غیر حقیقی می پرورانند.

 تمایز سرمایه و صنعت

محاسبه بغرنج ها – سفری به اصفهان

بهر دلیلی تصمیم میگیریم که از تهران به اصفهان برویم.  در ابتدا باید از شهر خارج شویم و در جاده اصفهان قرار بگیریم.  از زمانی که در این جاده که نهایتا ما را به اصفهان میرساند قرار میگیریم، در حقیقت وارد جهت گیریی میشویم که در حوزه عمومی نظریه پردازانه اجتماعی ونقد گذشته و بنابراین تولید تاریخ، دولت (استیت) مینامیم – یعنی موقعیتی ماندگارتر نسبت به امور زیر مجموعه همان موقعیت.  به این معنی، در حقیقت هرموقعیتی که شامل مواردی متنوع از وضعیت های زیرین شود و عملا تکلیف این موارد توسط آن موقعیت فراگیرنده تعیین گردد، دولت (استیت) محسوب میگردد.  مثلا ثروت و مالکیت به نسبت مقیاس و شکل بروزیشان، دولت (استیت) محسوب میگردند.  بهمین دلیل، در تمام نوشته ها این واژه را بعنوان معادل (استیت، اتا) برگزیده ام که در فارسی نیز از چنین موقعیتی برخوردار است.  بنابراین، بیک مفهوم عمومی (هم عامیانه)، ثروت و مالکیت همان دولت (استیت) هستند.  این ثروت و مالکیت بعلت اینکه نهایتا صورت بروز منابعی و بنابراین باز تولیدی این منابع را نیز در خود نهفته و هم آشکار دارند، وقتی به جایگاههای فراتر ارتقاء یابند، و دامنه گسترش بیابند، در حقیقت به همان چیزی که دولت (استیت) مینامیم، مطلق میگردند.  پس دولت (استیت)، ثروت، منابع، بازتولید (بمعنی تکرار و تداوم چرخه)، همگی هم ارز میباشند، عناوینی برای یک مصداق هستند.  بنابراین میتوان گفت که دولت (استیت) گرایشا ماندگاری را بیان میکند و “بودن”.

باز گردیم به جاده اصفهان.  تمام آنچه که ما را از تهران به اصفهان خواهد رساند، یعنی جهت گیری را به اتمام می رساند، و ما وارد شهر اصفهان میشویم، یعنی دولت (استیت) به استقرار پایانی میرسد، در دو گروه بزرگ قابل تقسیم هستند.  یکی ابزار است که خودرو، جاده، قهوه خانه سر راه، و تعمیرگاه میباشند، و دیگری شیوه و تعلیم رانندگی و علامت گذاری میباشند.  به این دو دسته یا گروه، جمعا، حکومت (گاورنمنت) میگوییم.  ساده کنیم، آنچه وجود تصمیم به اصفهان رفتن را متحقق میکند، حکومت (گاورنمنت) است، و تصمیم به اصفهان رفتن و استقرار و تحقق آن، دولت (استیت) است.  در روال معمول، در حقیقت، دولت (استیت) همان راهبرد یا استراتژی میباشد، و حکومت (گاورنمنت) ، همان چیزی است که تاکتیک (تدبیر) مینامیم.

حال دیگر در جاده بسمت اصفهان در حرکت هستیم.  تا اینجا قضایا چه در صورت عملی و روزمره و چه بروز و بیان بنایی روش شناسانه و هم تبعا نظریه پردازانه، از پیچیدگی یی ورای ادراک کم و بیش همگانی  برخوردار نبودند.  اما مشگلات از زمانی شروع میشوند که به علل و اهداف سفر، تعریف و ترک مبداء، تعریف و رسش به مقصد، و سرنشینان و ادراک اهداف جمعی و انفرادی آنها میرسیم.  علت هم اینستکه، در این بخش دیگر اندیشه باید به اندیشه بیاندیشد که کاریست شاق.

در سفر به اصفهان، مشابه هر سفر دیگری، مبدایی و مقصدی دو انتهای آنرا تشکیل میدهند.  اما پس مشگل کجاست.  گفتیم هرکسی و هرجمعی برای هدفی و منظوری در این سفر همراه شده اند.  بهمین دلیل ببینیم هرکدام چگونه این سفررا در خود باز میتابند. دو گونه برخورد کلی سریعا شکل میگیرند. یکی را مبداء نگر و دیگری را مقصد نگر میتوان نامید. مبداء نگری یعنی سنجش سفر با معیار و مقیاس مبداء.  مقصد نگری یعنی سفر را با معیارو مقیاس مقصد سنجیدن.  تا اینجا هرکسی و نهایتا حتا هرجمعی از مسافران  میتوانند درون خود به این معیار و مقیاس ها بپردازند.  اما بمحض اینکه این مرحله کم و بیش به انتها میرسد، مسافرین و سفر به اصفهان به سطحی بسیار بغرنجتر گذار میکنند.  قبلا گفتیم کار شاق اندیشیدن به اندیشه سطح نخست بغرنجی بود، اما حال دومین سطح بغرنجی در همان کار شاق، به جایی میرسد که اندیشیدن به اندیشه وارد جاده یی پر پیچ و پرتگاه میشود که حال باید به اندیشیدن به اندیشه دیگری، و در اوج، اندیشیدن به اندیشه های تلفیقی، تجمیعی انفرادی و جمعی باید اندیشید.

بازگردیم به مسافرین.  از اینجا ببعد مسافرین به اندیشه یکدیگر میپردازند.  بازهم سعی میکنیم به این پیچیدگی نیز حداقل سرو سامانی بدهیم.  درهریک از دو گروه پیشین، دو گروهبندی جدید شکل میگیرند.  چگونه و برچه اساسی.

وقتی که ما از یک مبداء به سمت یک مقصد میرویم، هرگونه سنجش خود را با این مبداء و مقصد میتوانیم به صورت زیر درک کنیم.

یک بار اینکه ما در حال دور شدن از مبداء هستیم.  یکبار اینکه مبداء در حال دور شدن از ماست.  همین سنجش در رابطه با مقصد نیز میتواند مفروض قرار گیرد. یکبار ما در حال نزدیک شدن به مقصد هستیم، و یکبار مقصد در حال نزدیک شدن به ما می باشد.

مسافرین بدلایل مختلف برخوردهایی بر اساس این مفروضات با هم خواهند داشت، که بطریقی هیچکدام را نمیتوان نادرست دانست.  بهرحال هرکدام از این مفروضات میتواند حقیقت نیز محسوب شود.  بزبان دیگر، حقیقت سفر، مبداء ومقصد کماکان حقیقت میماند، و این مستقل است از اینکه مسافر چگونه آنرا فرض و درک کند.  اما این تفاوت نا موجود خیلی زود به تفاوتی موجود مبدل میگردد.  چرا.  به این دلیل که تا زمانی که این ادراکات اندیشیدن به اندیشه خود محسوب میشوند، مشگلی بوجود نمیآورند.  اما بمحض اینکه اندیشیدن یک مسافر به اندیشیدن مسافر دیگر به اندیشه خود برخورد میکند، سطوح جدید بغرنجی سوم شروع به شکلگیری میکنند.  بزبانی دیگر، اگر هرکسی یکبار در این چرخه قرار گیرد، نهایتا از بغرنجی و سطوح و مراتب آن، کاسته و یا جلوگیری خواهد شد، درحالیکه، اگراین چرخه از یکبار فراتر برود، بغرنجی دایما بصورت تزایدی به سمت پیچیدگی های هرچه بیشتر سیر خواهد کرد.

از سوی دیگر، این مراتب هرکدام در حقیقت پر از وقایع میباشند.  و میدانیم که زمان حاصل تسلسل این وقایع بوده، و مکان حاصل تنوع همین وقایع میباشد.  حال اگر این تعریف زمان و مکان را به مسافرین منتقل کنیم، سطح بغرنجی از رصد گیری ما خارج شده، و زمانها و مکانهای دیگر و دیگری شروع به بوجود آمدن میکنند. اما اگر ما این مسافرین را با چشمان و گوشهای بسته در سفرشان همراهی کرده باشیم، وحال نخست چشمها و سپس گوش ها یشان را بازکنیم و فقط یکبار و فورا دوباره ببندیم، با همین کار ساده، تمام بغرنجی های پیشین را بناگهان، وتنها در یک چرخه وقوعی، دوبرابرو حتا غیر قابل کنترل کرده ایم، و مسافرین ما کماکان به سفر ادامه میدهند و ما کاری با ادراکاتشان از این سفر نداریم.  اما دیری نمیگذرد که ادراکات ناشی از اندیشیدن به اندیشه های خود و دیگری و دیگران، از اساس شروع به تغییر میکنند زیرا دو ادراک جدید چشمی و گوشی، تمام آنها را دگرگون کرده اند. اگر مسافرین ما در همین نقطه مورد تغییرات درجه حرارت و سایر مدروکات انفرادی حسهای مختلف و فقط یکبار قرار گیرند، سطوح بغرنجی ها، به تصاعدی هندسی، شروع به جهش میکنند.  و بتدریج سفر، مبداء و مقصد یا آنچه دولت (استیت) نامیدیم نیز بسمت تغییرات شدیدا رشد یابنده حرکت خواهند کرد.  و بهمین ترتیب نیز، ضرورتا آنچه حکومت (گاورنمنت) نیز نامیدیم، بسمت تغییرات رشد یابنده شتاب میگیرند. همانطور که قبلا راجع به زمان و مکان گفتیم، این دو نیز متولد و مستقر نشده، پیوسته منتفی و منقرض میشوند.  فراموش نباید کرد که فرض پایه ما این بود که تمام اینها فقط در یک چرخه اتفاق بیفتند.

این چرخه هنوز هم ادامه دارد و هنوزدر حال گسترش است.  شاید اگر تنها یکبار بود و یکنفر و یک زمان و یک مکان، یک چرخه را میتوانستیم رصد کنیم و به چنگ آوریم و چاره کاراگر هم پیدا نمیشد، ولی صحنه کار و زمینه ها و بغرنجی ها، بطریقی به کنترل درمیآمد، و معین و نمایان میشدند، چیزی که شرط بنیادی هرگونه اقدام برنامه ریزانه میباشد، و آنرا ثبات و حتا از مسیری دیگر، امنیت مینامیم. از سوی دیگر بعلت اینکه تمام عوامل و امور، و زمانها ومکانها در حال تغییر پیوسته قرار دارند، خود موجب بغرنجی های بیشتر در مسیر میگردند- و شاید بیجا نباشد که دولت (استیت) را اوج اعلای بغرنجی بدانیم و چنین تعریفی از آن تدوین کنیم.  

برنامه ریزی یعنی بر گرداندن جهت این سفر تصوری به اصفهان.  تجزیه تمام بغرنجی های بوجود آمده، و بازسازی دنیایی که مقصد سفر ما خواهد بود.  برنامه ریزی یعنی چگونه این سفر و بغرنجی هایش را رصد کنیم، کنترل کنیم، و در جهتی معین و معطوف به موفقیت – که برخی اوقات جانشین ندارد و تنها شرط میباشد- به پیش ببریم.  برنامه ریزی اساسا یعنی رهبری معطوف به بررسی و مدیریت، هدایت و اداره موفقیت، چیزی که تفاوت آنرا با “دست نامریی بازار” بروز میدهد- بخصوص در دوره یی که اصولا عدم موفقیت مفهوم نابودی دارد.  این جانب، در سرگذشت بشر و جوامع اش، موجب جنگها، خشونت ها، و بالاخره فراهم آوردن تیز هوشانه ترین سیاست ها نیز شده است. 

این روزها هنوز مرکب انتخابات ایران خشگ نشده بود، که ترکیه در جهت عکس حرکت میکند، مصر در جهت عکس حرکت کرده، انتخابات را لغو کرده و در پی انتخاباتی دیگر است.  ظاهرا همگی قصد “سفر به اصفهان” را دارند، و در دل امید و آرزو های حقیقی و غیر حقیقی می پرورانند.  امروز در ایران و سایر کشورها، دیگر مشگل برسر افراطی گری نیست، و تصورا اعتدال را پاسخ دانستن.  شاید این برخورد برای دورانهای عادی – شبیه سایر کشورها- و نه مشابه ابران از وقایعی مشابه پنجاه و هفت و هشت سال جنگ، و بسیاری بغرنجی های دیگر میآید.  بهمین دلیل، و براساس تجربیات کشورهایی که مسیر استقلال، بازسازی دموکراتیک و روند صنعتی شدن را گذرانیده اند، در زمینه انقلابی از این نوع، تاخیر در بررسی و کنترل و پاسخگویی به بغرنجی ها – داخلی بخصوص، و بین المللی جهانی و منطقه یی- که عمدتا اگر انقلاب نشده بود و دسـتآوردهایی اساسی کسب نشده بودند، وجود نداشتند، موجب بغرنجی های افزایشی که خود را بصورت تلنباری از باقیمانده های گذشته از یکسو، و ادراک و کنترل و هدایت بغرنجی های جدید ناشی از انقلاب از سوی دیگر، نمیشدند.

پس حق داریم که به سرگذشت شکلگیری تخصص ها ی بکار رفته و یا مورد ادعای عدم کاربری آنها، در زمینه های جاری بپردازیم.  پیش ازاین، لازم است که اشاره یی به همین جنبه در ضرورتهای مراحل گذاری مشابه ایران در سایر کشورهایی که این مسیر را با موفقیت طی کرده اند داشته باشیم.  این کشورها در اثر اقداماتشان در جهت حتا تنها کنترل شرایط – چه ثبات و چه امنیت بنامیم- موجب مشگلات نمیشوند، بلکه بغرنجی عمومی جامعه به سوی افزایش تصاعدی و تقریبا برای مدتی غیر قابل کنترل حرکت میکند.  بهمین دلیل، برخورد به این بغرنجی ها از دو دیدگاه اتفاق میافتد، یکی اینها را مشگلات میداند، و دیگری، اینها را بعنوان مسایل دیده و درک میکند.  دسته نخست اساسا از نگاه گذشته به امور میپردازد، و راه حل اش در هسته، بازگشت به گذشته است، زیرا اگر بیماری مشگل باشد، راه حلی بر آن متصور نیست (جمله معروف “باران میخواستیم، سیل آمد” دقیقا چنین دیدگاهی را در خود نهفته و آشکار دارد)، دسته دوم مشگلی نمی بیند، بلکه مسئله می بیند، و بنابراین طبق روال دنیای پس از رنسانس، و جامعه صنعتی، برای آنها در پی یافتن پاسخ میگردد.  ایندو دسته را زیر عنوان اصلاح طلبی قرار دادن خطاست و جدا موجب به مشگل تبدیل شدن مسایل میگردد.  واقعیت کشورهای مشابه در چنین مراحلی نشان میدهد که در اینها اصولا بازگشت به گذشته خود را زیر عنوان اصلاح طلبی بروز میدهد و حداقل اثر این نیز این خواهد بود که روند بزرگی که انقلاب نام گرفته است، به اصلاحات تقلیل پیدا میکند- چیزیکه موجب افزایش غیر قابل کنترل امتزاجی آنچه موجب انقلاب شده بود و آنچه برای استقرار انقلاب ضرورت تام دارد، میشود.  بازگشت به گذشته از طریق غلبه موجبات وقوع انقلاب برضروریات انقلاب و تداوم اش شکل میگیرد.    

حال سعی میکنیم سری به سرگذشت همین تخصص ها و شرح شکلگیری آنها بزنیم.

اقتصاد، جامعه شناسی، روانشناسی، در حقیقت عمده ترین تخصص ها میباشند. در این میان، مفروضات اقتصاد، در حقیقت به خصوصیات دو حوزه دیگر، شکل میدهند، و در روند پس از رنسانس، این اتفاق افتاده است.  ما با بررسی وسیع اینها کاری نداریم، تنها به مفروضات نخستین اقتصاد و انتقال آنها به دو رشته دیگر و کلا سایر جوانب امور اجتماعی، می پردازیم.  مفروضات اقتصادی که از دل رنسانس و بعد آن بیرون آمدند، حول یک عامل میگردند.  این عامل – در مشابهت سفر استعاره یی اصفهان- چنین قابل تعریف میباشد که در یک چرخه، تنها یکنفر، و یکبار سفر اصفهان اتفاق بیفتد.  این مفروض پایه یی تمام دنیای است که از دل رنسانس بیرون آمده است، و بهمین دلیل، هم و غم تمام سیاستها، حفظ چنین فرضی میباشد.  بعدا به جانب وسیعتر اینها میپردازیم.

حفظ شیرازه اجتماعی- تاریخی در دوران گذار

ما دو مسئله را باید حل کنیم.  که حل اینها یا شاید بازکردن اینها، ایران را از انسدادی که ممکن است مشگلات بسیار بزرگی برایش بوجود آورند رها سازد.  این دو مسئله، اعتقادی بودن دو عنصر بسیار مهم میباشد.  از یکسو اسلام – در قامت شیعه- عملا نقش حافظ شیرازه اجتماعی – تاریخی ایران در دوران انحلال گذشته و روند گذار را بعهده داشته است.  این در حقیقت در مشابهت های تاریخی معادل نقشی است که مارکسیسم در روسیه تا تحولات سالهای نود میلادی، در چین تا غلبه مائوئیسم، و بطور کلی مسیحیت و روم گرایی – که به روایتی لیبرالیسم، مدرنیسم نیز نامیده شده اند- داشته اند، میباشد.  و عملا معادل دولت (استیت) های ملی را هم در ایران و هم جهان اسلام موجب خواهد شد. و همانطور که در تجربیات فوق اتفاق افتاد، مارکسیسم، مسیحیت، و روم گرایی، در نقش اعتقادی عمل کرده اند که اساسا وظیفه یشان حفظ شیرازه اجتماعی- تاریخی در دوران گذار و انحلال گذشته بوده است.  و جالب است که تقریبا هیچکدام موفق نشده اند از این نقش اعتقادی خارج شده و دستگاه نظریه پردازانه تغییر و تحول اجتماعی را در ابعاد فراگیر برای مدیریت و اداره این کشورها فراهم آورند.  وبنابراین بر خود تحولات این کشورها نیز تاثیر ایمانی- اعتقادی گذاشته اند.  این جوامع عملا با این اعتقادات و ایمان بکار گرفته شده، عمیقا عجین شده اند.  د رغرب، مسیحیت و روم گرایی را بهیچوجه نمیتوان از سه باصطلاح علوم نامبرده فوق تفکیک کرد.  و البته عکس این نیز صادق است، که مسیحیت و روم گرایی دیگر همین دنیای شناخته شده غرب فعلی  هستند.

مارکسیسم بهمان نسبت اعتقادی مانده است که مسیحیت و روم گرایی در کشورهای باصطلاح غربی اعتقادی مانده اند.  بنابرین ما در ایران با یک “چیز” دیگری روبرو نبوده و هنوز نیستیم که ایران را از روند شناخته شده قرون اخیر و تحولات اش متمایز و مجزا کند.

البته برخورهایی بدون اعتبار نظریه پردازانه و تبعا غیر علمی در این سی و خرده یی سال تحولات ایران انجام گرفته و متاسفانه حتا موجب تشنجات خشونت آمیز نیز شده اند.  در اینجا تنها به بیگانگی ناشی از اعتقادات دیگر نامبرده فوق در تجربه ایران باید اشاره کرد.  از اینجا وارد مسئله دوم میشویم.  مسئله دوم اساسا ناشی از کاربرد اعتقادی سایر تجربیات در ایران میباشد.  هیچ فرقی از این بابت در استناد به مارکسیسم و استناد به لیبرالیسم- مدرنیسم، یا بترتیب شوروی گرایی، و آمریکا گرایی وجود نداشته است.

چینی ها با چیزیکه از دل تحولات خاص اش، که عموما مائوئیسم نامیده شده است، بنام “راه چینی به سوسیالیسم” (تقریبا به رشد و تحول)، و بالاخره نظراتی که به تنگ سیاپینگ استناد دارند، از مارکسیسم بعنوان اعتقاد – ضرورت حفظ شیرازه اجتماعی در دوران انحلال گذشته- فاصله میگیرد.  بطریقی چین به دامنه راست “مانیفست ۱۹۴۸” رسیده و در حال عبور از آن میباشد – استقرار قطعی و فراگیر قانون ارزش- کار.  منتها باید توجه کرد که از نظر نقد گذشته و تولید تاریخ، چینی ها پس از اکتبر روسیه این تحولات را طی کرده و در حال پشت سر گذاشتن انها میباشند.  در حقیقت مثل اینستکه بگوییم چینی ها “چارتیسم انگالیسی به اکتبر روسی” را در جهت عکس طی کرده باشند.

اکنون ما با جهانی روبرو هستیم که این مسیرقرون اخیر را در زیگزاگی مشابه “باربری در بازاری شلوغ” طی میکند.  مثلا سنتزمیدان تقسیم ترکیه را با ظاهرا همین پدیده در میدان التحریر مصر مقایسه کنید.  برازیلیا را با وقایع سالهای اخیر ایران مقایسه کنید.  همین وضعیت را کم وبیش در تمام جهان و تقریبا بدون تعارف و استثناء در شرق و غرب و جنوب و شمال، صنعتی و در حال صنعتی شدن می بینیم.  و تقریبا خوش بینی وتوهم، شاخه گل و تفنگ، تخریب و ساختن، وجه مشترک تمام این وقایع هستند.

اندیشه، تولد علم و نظریه پردازی

حال به جنبه یی دیگر میپردازیم.  در گذار به سوی نظریه پردازی و تولید علم – هم برای توضیح و تشریح وقایع چند قرن اخیر، و هم درک، رهبری و برنامه ریزی، و مدیریت و اداره همین وقایع و روند هایشان- سعی میکنیم که در خطوط کلی به اقدامات و دستآوردها بپردازیم.  نقطه نظر کاربردی در این امور از دیدگاه ” تبدیل، تغییر، و تحول” میباشد.  منظور اینستکه در یک روند عمومی تحولات بیرون آمده از انتهای قرون وسطا، رنسانس، صنعتی شدن، و خاستگاه های پیشین اینها، که هم به شرق امروز و هم شرق تاریخی، نیز باز میگردند، این سرگذشت بیسابقه جامعه بشری را دنبال کنیم. 

اما تمام این مسیر را در ارتباط مستقیم با وقایع جاری دنبال میکنیم که نه در کوره راههای توهم انگیز فرو بیفتیم، و نه ساده نگری را جانشین ادراکات بسیار پیچیده چنین روند عظیمی بکنیم.

واقعیت اینستکه هم در شاخه لیبرالی (در اصطلاح فعلا معمول) و هم در شاخه مارکسیستی، یا انچه در دوران دوقطبی جنگ سرد “شرق و غرب” مینامیدیم، تولید علم و دستگاههای نظریه پردازانه، شدیدا مهر ایمانی و اعتقادی بر خود گرفته اند.  اما تحولات جهانی همانطور که گفته شد، این مهر ایمانی و اعتقادی را شدید تراز بوجود آمدنشان نیز در مسیر از بین رفتن قرار داده اند، البته تحولات اتحاد شوروی، چین و انقلاب اطلاعاتی – ارتباطی هم در مضمون، هم شکل، و هم سرعت، نقش بنیادی داشته و دارند.

اینقدراین نقش ها مهم بوده اند که شاید بتوان تحولات جاری جهان را با ساختن ترکیبی از این سه عامل برای یک دوره چند دهه یی، نامگذاری کرد.

بازگردیم به موارد کوشش به تولید علم و اقدامات نظریه پردازانه.

تمام فعالیت برای بقاء بشر توسط دو حوزه اتفاق افتاده است، که یکی تولید است، و دیگری توزیع (محصول در بین خود تولید کنندگان، بین بخشهایی که در تولید نقش مستقیم نداشته اند، و بالاخره انتقال به سایرمناطق و واحدهای اجتماعی که خود نیز محصولی برای انتقال داشته اند).  این دو حوزه را کلا حوزه تولید، و حوزه توزیع مینامیم.  از پس از پایان دوره گردی شکار و چرا، یعنی دوره “حیوانیت انسان” (موضوع داستانهای “کلیله و دمنه” و مشابه)، و شروع یکجا نشینی شکار و چرا، یعنی “انسانیت انسان” ببعد (موضوع اسطوره گری یونان و مشابه)، کشاورزی و تجارت بترتیب دو حوزه تولید و توزیع را برای قرنها بخود اختصاص داده اند.  هریک از ایندو حوزه شاخه های خاص خود را نیز بوجود آورده، و حتا با عناوین مختلف و متنوع نامیده شده اند.  پیشه وری، چه در بخش خرده تولید و چه خرده توزیع، اشکال بروزی این تنوعات بوده اند.  دامداری نیز در حقیقت از تقسیم کار درونی کشاورزی منشاء میگیرد.  بنابراین هم برای درکی بهتر و هم گذاشتن پایه یی برای انچه بعدا مقدمات نظریه پردازی و تولید علم در این حوزه ها می شوند، وتقریبا تمام زندگی بشر را بتدریج در بر خواهند گرفت، این دو حوزه و شاخ و برگهای هریک و تنوعات بیرونی و درونی اینها را کلا “شیوه تولید” بشر مینامیم- یعنی آنگونه که بشر خود را تولید میکند.

با بپایان رسیدن قرون میانه، ایندو حوزه یا آنچه “شیوه تولید” بشر نامیدیم، دچار تغییرات و تحولاتی بیسابقه میشوند. از اینجا ببعد، تمام هستی بشر دچار چنان دگرگون یی میگردد که برای همیشه از گذشته بریده شده، اساس دنیایی بکلی جدید گذاشته میشود. تا رنسانس که پس از پایان قرون میانه شکل میگیرد، بشر با چیزی بعنوان اندیشه و نظریه پردازی و علم سروکاری نداشته است.  و علت اساسی نیز این بود که “شیوه تولید” بشر بنیادا در دل طبیعت قرار داشت، و انسان از آن هیچگونه اطلاعی نداشت، بزبانی دیگر، انسان تا رنسانس اساسا “طبیعت خوار” بود، در جمع آنچه قبلا دوره گردی و یکجانشینی شکار و چرا نامیدیم.  از رنسانس ببعد است که انسان “محصول خوار” (تولید گر) میشود.  بهمین جهت تجربه گرایی نخستین پایه آنچه میشود که بعدا علم بمعنی اخص، و اصولا مقدمات نظریه پردازی، یعنی کلا اندیشه، نامیده شده اند.  رنسانس در حقیقت پایان طبیعت بودن انسان است و خروج وخود مختاری او از طبیعت.  اندیشه، علم، و نظریه پردازی دیگر خود شروط بنیادی “شیوه تولید” انسان “محصول خوار” (تولید گر) میشوند.  انچه طبیعت احتمالا میداد در زمانی بسیار کوتاه به چندین برابرو قطعی، ارتقاء یافت.  به این مجموعه تغییرات اصولا صنعت و جامعه صنعتی میگوییم.

نخستین اشکال اندیشیدن، تولید علم، و نظریه پردازی چگونه شروع شدند و چه بودند

نخستین حرکت در آنچیزی که بعدا “اقتصاد” نامیده شده است شروع شده است.  در ابتدا تجار و بعدا حکام، و بالاخره دیوان داران، در مرحله گردش خود وقایع، سفارشات و تدابیر خود را که سینه بسینه منتقل میشدند را بصورت نوشته هایی ابراز میداشتند.  اینها در حقیقت نوعی سنت گرایی یا تقلید از گذشتگان محسوب میشدند، و طبعا براساس ” شیوع تجربه موفق” انجام میگرفتند، و چون اساسا بصورت عملی اتفاق میافتادند، موفق در معرض، و ناموفق در خفا باقی میماند.  ایندوره در آنچه “اقتصاد” نامیدیم، در تاریخ نگاری وقایع، و تا حدی در تاریخگری، به مرکانتیلیسم (تقریبا معادل تجارت گرایی) شناخته شده است و از پایان رنسانس تا حدود اوایل قرن بیستم را میپوشاند یا درست تر بگوییم غلبه دارد.  این بدین معنی است که سنت ها و تجربیات تجاراساسا از ۱۵۰۰ میلادی تا ابتدای ۱۹۰۰ را تغذیه میکنند و کم بیش پایه تمام سیاست ها ی مختلف دولت های مدرن میشوند- جنگها، کشورگشایی ها، و بالاخره آنچه استعمار نامیده شده است روی این سنت و تجربیات سینه بسینه تجار که دربارها و حکام را نیز بمرور در بر میگیرد، شکل گرفته اند. استعمار، مستقل از اینکه پرچم دربارانگلیس یا اسپانیا و سایرین را بکار ببرد، در حقیقت نخستین بنگاههای تجاریی هستند که در سرزمین های بیرونی و دورتر بر قرار میگردند.  تجارت گرایی یا مرکانتیلیسم، اساسا با تولید نه محصول و نه ثروت کاری نداشت، تنها ارزان میخرید و گران میفروخت، و این ارزانی اجبارا مفهوم پرداخت یا مبادله را نیز نداشت.  آنچه بچه های ما از دیدن و شنیدن شیرین کاریهایشان سرگرم میشوند و اقتصاد نیز میآموزند، بنام پایروتز (دزدان دریایی)، در حقیقت همان کارگزاران تجارت گرایی یا مرکانتلیسم هستند. 

با اینکه این تجارت گرایی زمینه تقریبا دایمی و در آنزمان حدود چها رقرن را تشکیل میدهد، اما بزودی در یک نقطه کلیدی زمین خورده و تقریبا برای همیشه اعتبار خود را تا تنزل به سطح فنی تجربی با کاربردی در شرایط معین، از دست میدهد یا در حقیقت تنها بعنوان وسیله و ابزار در صحنه میماند. مشگل بنیادی ان نیز این بود که تنها کارش جابجایی باصطلاح ثروت های موجود بود، و اصولا مسئله اش نفس خود ثروت نبود. اما از یکسو تولید ثروت (یا محصول)، و از سوی دیگر، انباشت کنندگان و خواهان این محصولات و ثروتها، بمرور مسئله ساز شده و باعث توجه به تولید محصول و تولید ثروت، و از آنجا اصولا محصول چیست و ثروت کدام است، میگردند.  در اینجا به کلیدی ترین تحول که در هسته تمام وقایع خوابیده بود میرسیم.

تجارتگرایی و تجار و حکام همگی دیگر باید از صحنه خارج میشدند، چون بحث محصول، اجبارا، تولید را مطرح میکرد، و تولید نیز خود بحث ثروت را به میان میآورد، و بالاخره دو عنصر جدید که عملا دگرگون کننده همه چیز شدند، شکل گرفت.  اندیشیدن مستقل از عمل تجارت یا حفظ حکومت، مقدمه علم “اقتصاد” و بنابراین تخصصی بعنوان اقتصاددان در عوض تاجر بعنوان اقتصادگر فراهم میآید از یکسو، و “سرمایه” بعنوان شکل بروزی ثروت از سوی دیگر.

تولید، محصول و ثروت – پایان غلبه مرکانتیلیسم (تجارت گرایی) و تولد “اقتصاد کلاسیک”

فیزیو کراتها به زمین و تولید حوزه کشاورزی بعنوان منشاء هم ثروت (ارزش افزوده ناشی از آن)، و هم محصولات بنیادی و ضرور بقاء جامعه، تکیه میکنند، و بنابراین بصورت جانبی، به تولید و گسترش آن میپردازند.  اینها در حقیقت نخستین کسانی هستند که مبحث تولید را در اقتصاد باز میکنند، واز این طریق مقدمات را برای آنچه مارکس “اقتصاد کلاسیک” اخص نامیده است، فراهم میآورند.  آدام اسمیت و بالاخره مغز و پایه گذاراندیشه اقتصادی را که تا به امروزنیزادامه دارد ریکاردو، بوجود میآیند- اقتصاد کلاسیک متولد میشود.  اسمیت وریکاردو، در واقع، پایه گذار تمام آنچه مبحث ها و مقولات توضیحی و تشریحی، و ادراکی دنیای جدید، هم سرمایه داری و هم صنعت، هستند، میشوند. تا کنون بقیه آنهایی که عالم اقتصاد نامیده شده و هنوز میشوند، در حقیقت، ذره یی پا را فراتر از کارهای بنیادی ایندو نگذاشته اند- تنها به کاربرد موردی- مناسبتی انچه آنها گفته اند و کرده اند، اشکال فنی و موقت سیاستی داده اند. واقعیت اینستکه، نه مارکس و نه کینز، نه آمریکا و نه اتحاد شوروی، هیچکدام نیز به فرارفتن از آنها نرسیده اند.  ظاهرا مشگلی است که چینیها – بخصوص با رئیس جمهور و رهبری جدید حزب کمونیست-  شدیدا این کمبود را دیده و در گفته هایشان بروز داده اند.  دنیای امروز نیز هم در تجزیه(آنالیز) خیابانی اش، و هم در ترکیب (سنتز) میدانی اش، هم در شعار بیکارانش و هم تامین ضروریات نیروی کاردارش، متوجه هم این کمبود، و هم تناقض بین بیکار در پی استثمار شدن، و کاردار در گریزاز استثمار، شده اند – تناقض زمانه ما که در تقسیم ها و التحریرهای سراسر جهان بروز روزمره یافته اند.

در ایران، اسلام برخواسته و تبعا غره هم به گذشته اش و هم به ایران و تحولاتش، دورنمایی را برای خود ترسیم کرده است که این تنناقض را دیده است و با اشکال مختلف اش دست به گریبان است، و ادعای پاسخ داشتن برای آن را نیز دارد، اما اینهم بشکلی دیگر، در همان جایی گیر میماند و مانده است که در موضع نقد و اعتراض هم به غرب و هم به شرق –  جنگ سردی و هم امروزی بمعنی غیر اسلامی- گرهگاه ناتوانی انها میداند.

تاکنون چه گفته ایم

اگر از جوانب و حاشیه ها بگذریم، در حقیقت، در این نوشته به تغییر، تبدیل، و تحول – هرچند عمتا در حوزه جامعه انسانی- بطور عام پرداخته شده است.  در این زمینه، مرکزی ترین هسته و یا شکلگیری ساختاری در مفهوم و مقوله “بغرنج” نشان داده شده است.  و برای مصداق نیز گشتی پرواز گونه – گاهی عقاب در اوج آسمان، زمانی کبوتری روی پشتبام، و معمولا گنجشکی یا پرستویی در پی دانه- انجام شده است، و سعی بر این بوده است که مقیاس واقعیت، و تصویر آن در رهگذر اندیشه، دایما تناسبی در دسترس و قابل ادراک باقی بمانند- که شاید واقعیت نخستین قربانی کشف خود واقعیت نشود.

نوعی جمعبندی

برای اینکار اجبارا سری به مارکس میزنیم.  مارکس هم حاضری خور بوده است و هم خود نیز آشپزی میدانسته و مواد را می شناخته است. با توجه به تجربه هم اکادمیک- دانشی، و هم باصطلاح مستقیم یا غیر مستقیم میدانی  در حوزه “تغییر، تبدیل، و تحول” در تقریبا نیم قرن اخیر- فعلا در همین حوزه اجتماعی منظور است – انچه تمام تجربه بشر را در موارد فوق میتواند سنتزی اولیه کند و دست روی هسته مسئله – شاید راهی برای خروج و رهایی – بگذارد اینستکه تمام اینها براساس یک چرخه قرار گرفته اند.  شاید این سرمایداری فلک زده نیز مشگلش همینجا باشد.  ببینیم این چیست.

مارکس ظاهرا تنها کسی است که مفهومی را بنا نهاده و به حد مقوله نیز ارتقاء داده است، که درست اشاره به این نکته دارد.  خود او نیز در همین زمینه هم زیاد گفته است و هم هیچی نگفته است- از این بابت به او هیچ ایرادی نیز وارد نیست و کماکان اعتبارش یا باقی مانده و حتا ازدیاد نیز پیدا کرده است.  امروز بشریت در حقیقت یکبار بصورت صنعتی – تنها یک چرخه- میتواند بقاء داشته باشد.  و این یکبار دایما به اتمام رسیده است و خود مارکس اینرا بحران دوره یی که بالاخره پیرانسان سرمایه داری پیچیده در تناقضات اش را به فنا خواهد فرستاد، دانسته است.  همینطوری شاید و در خطوط کلی، به پاسخ به آن سوسیالیسم و کمونیسم گفته است.

لنین البته این نکته را بسیار زیرکانه درک کرده و مقوله “بالاترین مرحله”، چیزی حدود یک قرن بعد از “مانیفست”، را تدوین میکند، و بعدش به عمل میگذارد- مسئله حل نشده است، اما امروز عمیقا و وسیعا در سراسر جهان خیابانها و میدانها، یقه همه را و از جمله اردوغان ترکیه یی و مرسی مصری را در تقسیم ها وا لتحریرها چنان گرفته است که دیگران از حیرت و ترس، حتا جرئت به اندیشه درآوردن آنرا در خود نمی بینند- جهانی دیگر کاشته شده و در حال رویش است.

حال ببینیم آن مفهوم ومقوله این آقای مارکس چه بود.

ایشان از تولید، بازتولید، و بالاخره از باز تولید گسترده حرف میزند.  منظور او این بود که متوجه شده بود، تنها یک چرخه تولید که نه مسئله بشر را پاسخ میدهد، و نه شکم سرمایه را سیر میکند، و نه اصولا دنیای صنعت و تجارت برپاشنه اش قابل چرخش میباشد، از سرمایه داری ساخته است. سرمایه داری بعنوان بروز نخستین صنعت، مشابه بنگاه  مسافربریی است که تنها یک وسیله حمل و نقل دارد با مسافرانی محدود که باید منتظر شوند تا به مقصد برسد و بازگردد، و دوباره عزیمت کند، میباشد.  حتا اگر مشابه اتوبوسهای هندی نیز ادمها از سرو کولش آویزان باشند، در بین راه رفت و یا بازگشت، نهایتا تکانهای جاده آنها را به همان تعداد محدود مسافر همیشگی در توان این بنگاه تقلیل خواهد داد.

اگر سرمایه و باصطلاح سرمایه داری، در منشاء تجارت، ابزاری بودند که موجب خروج این غول واقعا بی شاخ و دم انسان صنعتی از بطری شدند و چراغ جادو بدست در بدر راه افتاده اند تا در همه جا ثابت کنند که ریکاردو حق داشت که ارزش پایه را کار انسانی دانست- و قانون ارزش- کار اینچنین کشف و تدوین شد. این قانون باید در تمام هستی تاریخی بشر استقرار یابد. 

این قانون ارزش- کار، موتوریست که مسئله بقائ بشریت را پشت سرگذاشته، و به بدنبال تداوم بقاء است که بشر فانی را ابدی کند.

این اتفاق را مارکس “باز تولید گسترده” نامیده است.

تمام اقتصاد دانهای ما امروز همگی در بهترین حالت و کارآ ترین پاسخ ها یشان، تنها از همان یک چرخه و حتا یکنفر تولید کننده دوران مرکانتیلیسم (تجارت گرایی) و تا حدی هم فیزیوکراتها (طبیعت پروری) صحبت میکنند.  ذوق زدگی و انتظار در این پیچیدگی و با این حد از تجربه و دانش – اکادمیک و اجرایی- شاید روزی بین تقسیم و التحریر به نوسان درآیند. 

ما به متخصص “تغییر، تبدیل، و تحول” در قامت “باز تولید گسترده” احتیاج داریم.

این همان چیزی است که “رهبری، برنامه ریزی، و مدیریت و اداره” مینامم.  که اساسا وظیفه اش تولید زمانها و مکانهایی دایما گسترده تر و فراگیر تر میباشد – بهمین دلیل، نظر “اقتصاد کلاسیک” و اسمیت در کاربرد “دست نامرئی” برای پاسخ به “باز تولید گسترده” و دنیایی که باید حدود هفت میلیارد را در خود جای دهد و بقول یکی از مقامات چین در پاسخ به “داستان حقوق بشر”  یک مقام آمریکایی،” تنها لقمه نانی، و سرپناهی به حدود یک میلیارد و نیم انسان دادن که به مهاجرت و شخم سراسر جهان برنخیزند و از خوردن همنوع خود تغذیه نکنند، کاریست شاق که دوستان آمریکایی در همان سیصد ملیون خودشان نیز وا مانده اند (به مضمون)”.

مهمترین خصوصیت برنامه ریزی اینستکه اتصال مبداء را به مقصد، حرکت از مبداء ورسیدن به مقصد، با کاربرد تمام شاخه های علوم و تجربه بشر، و حضور و دخالت خود بشررا ممکن میکند.

متخصصین ما باید پاسخ دهند که “اولین چرخه که همیشه امکانپذیر است، خوب بعدش چی، اما بدون کاربرد خشونت برای تبدیل سیل به باران”.  اگر ایران میخواهد مال همه ایرانیان باشد باید “باز تولید گسترده” را فرابگیرد.  در کشورهای نفتی- گازی، و یا سایر منابع زیرزمینی، یک چرخه را میتوان با خوابیدن و تنها وارد کردن نیز انجام داد، اما مشگل “بازتولید گسترده” است.  تنوع صادراتی و صادرات غیر نفتی در واقع به معنی “باز تولید گسترده” میباشد.

یکبار و تنها چند نفر به اصفهان رفتن البته  میتواند بغرنجی را در حدی معین نگهدارد، اما مشگل اینستکه همه در هر شرایطی ممکن است که به اصفهان بروند و یا حداقل انرا آرزو کنند.- اتوبوسهای بیشتر، مسافرین بیشتر، و مسیرها و مبداء و مقصد های بیشتر “بازتولید گسترده” یی هستند که امروز نبودش مسئله ایران است.     

 

تاریخ انتشار : ۱۷ تیر, ۱۳۹۲ ۶:۱۵ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

هفته‌ای که گذشت، دوم تا هشتم تیرماه

رهبر حکومت تاب نیاورد گاه که کارگزاران خود را نامرغوب دید. خود بر صحنه آمد و خواستار مشارکت حداکثری شد و فتوا داد که نباید با کسانی که “ذره‌ای با انقلاب و امام و نظام اسلامی زاویه دارند” همکاری کرد. به‌زبان دیگر نباید به کسانی که ممکن است نفر دوم حکومت شوند و در سر خیال همکاری با ناانقلابین دارند، رای داد. اشاره‌ای سرراست به آن تنها نامزدی که از تعامل با جهان می‌گوید.

مطالعه »
یادداشت
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!

انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!

جزئیات کشته شدن راضیهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!

بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!

انتخابات مهندسی شده، راه یا بی‌راهه؟