چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۹:۵۳

چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۹:۵۳

بر خلاف مرحله‌ی اول، در مرحله‌ی دوم انتخابات ریاست جمهوری شرکت می‌کنم و به آقای پزشکیان رأی می‌دهم!
برای رهایی ایران از اقتدارگرایی و تمامیت‌خواهی، با رنج و اندوه خون ریخته‌شدهٔ جوانان در این چند دهه در جان، بر خلاف دور اول، در دور دوم انتخابات شرکت می‌کنم...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: زهره تنکابنی
نویسنده: زهره تنکابنی
جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!
سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!
یادمان باشد که هرچه جامعه ضعیف‌تر شود، از فرصت‌ها و شانس‌هایی که در مسیر بهبود، تغییروتحول  پیش خواهد آمد، کمتر می‌توانیم استفاده کنیم و شانس‌های آینده ایران را از دست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کیوان صمیمی
نویسنده: کیوان صمیمی
انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!
نیروی تجدد و دموکراسی یک قرن است که ایران مال همه‌ی ایرانیان است شعار اوست. اکنون نیروهای وسیعی از جنبش اسلامی نیز به همین نگاه پیوسته اند. در پهنه‌ی سیاست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: امیر ممبینی
نویسنده: امیر ممبینی
جزئیات کشته شدن راضيهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!
سوم تیر ماه جاری رسانه‌ها نوشتند که دختری جوان به نام «راضیهٔ رحمانی» اهل روستای گویژه در شهرستان نورآباد استان لرستان با شلیک یکی از مأموران نیروی انتظامی جان باخت....
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!
نهضت آزادی ایران در ادامه راهبردی که در مرحله اول در پیش گرفت، اتحاد ملت و تجمیع همه معترضان در مرحله دوم انتخابات را برای مقابله با مخالفان آزادی و...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: نهضت آزادی ایران
نویسنده: نهضت آزادی ایران
انتخابات مهندسی شده، راه يا بی‌راهه؟
    خانم وسمقی در ارتباط با انتخابات ریاست حمهوری در ایران تحلیلی داشته است. خانم وسمقی، زین میان؛ بر این باور است که اصلاح‌طلبان، اگر گمان می‌کنند که حکومت...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: صدیقه وسمقی
نویسنده: صدیقه وسمقی

آیا با عقل قدیم میتوان جهان جدید، و آینده در حال ساخته شدن را درک کرد؟

نکته دیگر در رابطه با چپ اجتماعی است که باید سریعا با درک عمیقا گشاده، شفاف و "پس اکتبری" و در دوران تحولات چین، با امور داخلی بخصوص، و امور جهانی ومنطقه یی برخورد کند.
درک زمان لنینی و بخصوص "پیش اکتبری"، و جهانی در آمیزش انقلاب فرانسه و اشرافیت فئودال که بعدا مولد جنگ سرد شد، بسیار تنگ و شاید تحقیقا خارج از توان درک دنیای بکلی متفاوت امروز می باشد. چپ اجتماعی باید سریعا خود با توانایی درک این دنیا ی جاری اماده کند...

 

از حیوانیت انسان تا انسانیت انسان

این مسیر چگونه طی شده است

کلیله و دمنه را تقریبا تمام افراد بالای پنجاه سال می شناسند.  روزی در کتابهای درس فارسی ما قرار داشت.  در وکیپیدیای فارسی آنرا چنین معرفی کرده اند که “نوشته یی است از زبان حیوانات”.* بهرحال در اینجا قصد بررسی این کتاب یا داستانهایش نمیباشد، بلکه اشاره به جنبه ایست که شاید بسیار بیشتر از اعتبار داده شده به آن، اهمیت داشته باشد.

طبق نظرات کم وبیش قطعی، انسان حدود شش میلیارد سال عمر دارد.  و از سوی دیگر طبق همین نظرات، نخستین بار که نوشتار از انسان باقیمانده است، به حدود سه هزار و چهارصد سال پیش باز می گردد.  مستقل از دقت این عدد و رقمها، یک واقعیت قطعی وجود دارد که فاصله بین پدیداری انسان و پدیداری نوشتار، به میلیارها سال باز میگردد.  حال سوال ما این ست که در این فاصله، انسان که برای راحتی گفتار میتوان “انسان- حیوان” نامید و این دوره را نیز دوران “حیوانیت انسان” نامید، چه می کرده است.  ما میلیاردها سال کماکان در حوزه حیوانات و در نزدیکی کامل با انها زندگی کرده ایم.  اما هنوز از ابزاری برای ثبت خود برخوردار نبوده ایم. اگر همین نکته را طوری دیگر مطرح کنیم، در حقیقت آنچه ما را از محیط اطراف و طبعا سایر حیوانات متمایز کرد، توان ثبت داخلی ما بوده است.  در حقیقت، انسان در برخورداری (بهر دلیلی که در اینجا موضوع بحث ما نیست) از توان “ثبت پذیری” از محیط و سایر حیوانات متمایز و جدا شد و سرگذشت اش را تا تمدن و بالاخره امروز ادامه داده است.  این توان ثبت پذیری در حقیقت چیزیست که حافظه می نامیم.  این ثبت پذیری را اساسا درونی می نامیم، یعنی در درون انسان اتفاق می افتد.  میلیاردها سال تنها توان ثبت پذیری برای انسان حافظه داخلی بوده است، تا اینکه حدود سه هزار و جهارصد سال پیش (دقت در این مقیاس وقایع و زمان اهمیت ندارد)، بتدریج امکان ثبت پذیری بیرونی مهیا میگردد – زبان و بالاخره نوشتار.

اما در این دوره بسیار طولانی، انسان از ابزار ارتباطی هم مشترک و هم بمرور متمایز و مجزا نسبت به سایر حیوانات استفاده می کرده است.  کمی ساده کنیم، درحقیقت “زبان” داشته است اما هنوز نوشتار را برای ثبت آن نمی شناخته است. بطریقی، در “پی یافتن” این امکان بوده است که تجربیات اش را در بیرون نیز ثبت پذیر کند.  “روزی” که این امکان به مرحله پختگی و جا افتادگی میرسد، در واقع این “انسان” شروع به ثبت بیرونی هم تجربیات اش و هم خاطراتش می کند.

بنابراین و براساس قدمت اصل کلیله و دمنه و اصولا چگونگی – بسیار ویژه- هند تاریخی و هم هنوز هم امروزی، میتوان این کتاب را از نخستین نوشته های سرگذشت “انسان-حیوان” – انسان دوران “حیوانیت انسان”- بشمار آورد.  در واقع این کتاب نوشته شده امور انسانی از زبان حیوانی نیست، بلکه اصولا بخشی از سرگذشت و یا “تاریخ” انسان می باشد.  اینکه این اتفاق اصولا در هندی که ما می شناسیم افتاده باشد و یا قبلا در مکانی دیگر شکل گرفته باشد، در این بحث از اهمیت تعیین کننده برخوردار نیست.  البته در رابطه با خود ریشه های پیشین کلیله و دمنه نیز به گذشته های دور اشاره شده است.

خوب منظور چیست.  منظور اینستکه ما باید بدنبال ثبت و درک انسان به صورتی که امروز ما می شناسیم نباشیم بلکه باید دامنه تاریخیگری (هیستوری سیسم) را به تمام هستی “انسانی” گسترش دهیم و بپذیریم و فرا بگیریم که انسان دارای سرگذشتی و یا تاریخی بسیار پیچیده تر، یک پارچه تر، وسیع تر، و عمیق تر و فراگیر تر بوده است.  بنابراین، بیجا نیست که سعی شود که چیزی بنام انسان زیست شناسانه- فیزیولژیک،  اجتماعی، فرهنگی را مورد نظر و تدقیق قرار دهیم و نه تنها یک جانب از این مجموعه بسیار در هم تنیده که ساده سازانه انسان می نامیم.

شاید برخی خصوصیات در زمانهای کوتاه چند میلیون ساله و یا چند هزار ساله بدون تغییرات چشمگیر پابرجا مانده باشند، اما بهرحال، نفس خود خصوصیاتی که ما با انسان عجین میدانیم، در روند تغییرات و تحولات عمومی و فراگیر انسان و هستی اش، ثابت نبوده اند و گاهی همزمان، و یا با تاخیر نسبت به یکدیگر، شکل گرفته و یااتفاق افتاده اند.

دستآوردهای علمی امروز در حقیقت بما چنین امکانی را داده اند که این “تمامیت” را در تمامیت اش تحلیل و ادراک کنیم.  امروزه اینترنت و جامعه مجازی انسانی، در حقیقت، در حال تبدیل شدن به یک مغز (و هم جسم) فراگیر هستند که تمام سرگذشت و تاریخ بشر تا کل هستی را در خود هم جای داده، و هم در دسترس همگان قرار داده اند.  بقول معروف هیچوقت بشر چنین نبوده است که “جد آبادش” در هر لحظه در مقابل چشمانش و تنها در یک دستگاه کوچک تلفنی امکان ظهور یافتن پیدا کرده باشد.

جالب اینکه در سرگذشت فکری بشر نیز ما شاهد همین تنوع ثبت، مشاهده و ادراک نیز بوده ایم.  تصور اینکه بودن و نبودن نور باعث دیدن و ندیدن اشیاء و محیط اطراف شده باشد و تعبیر نور بعنوان منشاء تمام هستی و شکل گیری آنچه که روح و جن و مشابه مینامیم – یا بمرور همزاد های انسان- ناشی از یک لحظه رعد و برق بوده باشند، و چنین تصور شود که این محیط و اشیاء اش از عناصری متشابه، متفاوت، همگرا و متنافر تشکیل شده باشند که حتا از موادی متفاوت ساخته شده اند، و یا از یک ماده واحد بوجود آمده باشند، تا شکل گیری فلسفی و فکری بسیار متنوع، در حقیقت، چیزی جز همین پیچیدگی انسان و محیط اش نیستند.

 

خوب منظور و کاربرد این مقدمه جیست و کجاست.

در وهله نخست، باید توجه کرد که هسته اولیه خصوصیات انسان نیز در واقع از دنیای حیوانات میآید- در کلیله و دمنه این مشهود است – تصورکنید که روباتی را بسازیم که حیوان را از انسان متمایز نکرده و هیچگونه قضاوتی راجع به این دو “گونه” موجود نداشته باشد.  این روبات ثبت پذیر باشد، یعنی اتفاقات محیط را تماما در خود ثبت کند و یا بزبان انسانی در حافظه اش نگهداری کند.  این ربات قادر باشد که از خود در مقابل سایر حیوانات محافظت کند.  این ربات بتواند از انبار و امکانات تغذیه یی خود نیز حفاظت کند.  پس از مدتی باصطلاح زندگی کردن با حیوانات، به مخزن حافظه ثبت شده اش مراجعه میکنیم.  دو دسته اقدام در تمام محفوظات اش باید دیده شوند.  یکی حفافظت و تهاجم دفاعی، و دیگری دسترسی و حفاظت از منابع تغذیه اش.

در تسلسل و تداوم، و تقابل و همزیستی این روبات با حیوانات، قانونمندیی شکل گرفته است که عملا میتوانیم اخلاق انفرادی و جمعی روبات و حیوانات بدانیم.  در حقیقت منظور از این اقدامات جستجوی این واقعیت است که انسان اساسا از دوران حیوانیت اش ویژگیهای پایه را کسب و ثبت کرده است. این پدیده را در هنگام مرگ افراد نیز میتوان مشاهده کرد.  بدین معنی که فرد در روال عادی رفتن بسوی مرگ، در حقیقت، نوار زندگی اش شروع به باز شدن می کند.  بسیار شنیده ایم و خود من  دیده ام که فرد در حال مرگ گذشتگان را می بیند و ما البته تعابیر دیگری بکار می بریم. در حقیقت نوار ثبت پذیر ما، یا آنچه حافظه مینامیم، موقع ثبت در جهتی میگردد که ما حیات می نامیم، و بعد هم این نوار از جایی می ایستد و با تغییر جهت شروع به باز شدن میکند- بطریقی، مانند اینکه نواری از موسیقی داشته باشیم و به شنیدن آن بپردازیم.

زمانهای ثبت و زمانهای مراجعه، در مجموع دو مرحله زندگی را تشکیل می دهند، یکی تجربیات حیات، و دیگری باز نگری آن.  یعنی پایان حیات. می باشند. حال تصور کنید که تابلویی را میتوان از دو سو ترسیم کرد، یکی از طریق یک روند پیوسته و محدود کننده بیرونی اشکال و رنگها تا تصویر مورد نظر شکل بگیرد، و دیگری، از طریق مستقیما تصویر کردن خود طرح مورد نظر. طرحی بنام زندگی انسان، در واقع، حاصل چنین روند دو گانه یی می باشد. و ما – بعنوان هرگونه واحد انسانی – طرحی هستیم که با هردو شیوه طراحی فوق تصویر می شویم.  محیطی، جمعی را بخاطر میآورد، و جمعی، محیطی را به خاطر می آورد.  اما یک نکته بسیار مهم وجود دارد. اینکه این نوار در یک حرکت واحد تسلسلی خطی وقایع زندگی را ثبت نمیکند، بلکه در یک روند بسیار پیچیده تحلیل و ترکیب (انالیز و سنتز) این اتفاق می افتد.  این قسمت از اهمیت بسیاری برخوردار میباشد زیرا منشاء فراگیری (ثبت و قضاوت) در اینجا شکل می گیرد.  این روند ثبت و قضاوت، در واقع، روند امتزاجی تحلیل و ترکیب می باشد.  تصور کنید که عکسهایی را روی کاغذ حساس ثبت کرده ایم و در محلول ظهور قرار میدهیم.  اما بیکباره ما متوجه میشویم که هنگام فعل و انفعالات، برخی از عکسها بر اساس نظمی خاص در یکدیگر ادغام شده اند.  بنابراین در پایان، ما هم بخشی از عکسهای اصلی داریم و هم بخشی از عکسهای ادغامی را نیز داریم.  دسته نخست موضوع اقدام و تبعا محصولی است که منظور ما بوده است، اما دومین دسته، آنچه نبوده اند که ما بعنوان هدف و بالاخره محصول انتظارش را داشته ایم.  کانت و حتما پیش از او دیگران نیز، سعی کرده اند که این دو دسته عکس را هم رصد کنند و هم به اثبات برسانند (منشاء نوشته عقل خالص).  و بعدا هم فروید بطریقی باز هم به سویه دیگری از این اتفاقات درون مغز پرداخته است.

ببینیم منظور چیست.  ثبت پذیری و ساختار بندی محفوظات، درحقیقت منشاء و هم محصول زندگی می باشند که دانش می نامیم.  چگونگی این ثبت پذیری و این ساختار بندی، در حقیقت، خود هم ماشین تولید دانش هستند (هم بمعنی وسیع هوشیاری، و هم بمعنی مشخص علمی) و هم در یک روند بسیار پیچیده ادغامی و امتزاجی، خود دانش می باشند.  بطریقی، مغز خود نیز جزیی از دانش است و هم محصول آن.  این ویژگی مغز نیز بنیادا تاریخی گر است.  در واقع تاریخی گری (هیستوری سیسم) ویژگی بنیادی خود مغز است.  و سرگذشت بشر بعنوان محصول تاریخی گری که همزمان خود تاریخی گری نیز میباشد، اینچنین شکل گرفته است- تنها تفاوت در وقایع و بیان اندازه آنها در شکلگیری و تعبیر زمانی می باشد.  ما تنها وسیله اندازه گیریمان فقط اعداد یا کمیت هاست، و بهمین دلیل،ما هیچ وسیله یی نداریم که مثلا افکار و احساسات نیوتون یا اینشتین را در حوزه کیفی بسنجیم جز همان حوزه کمی که زمان مین امیم.  ما یکساعت سخنرانی و یا یک صفحه مقاله را در زمینه کیفی تنها با نام سخنران و یا نویسنده بیان می کنیم، در حالیکه واحد کمی برای هردو یکساعت و یا یک صفحه است.

بطریقی اگر کمیت میتواند عینی باشد و قابل اندازه گیری، اما کیفیت از این خصوصیت برخوردار نیست و اساسا ذهنی (سابجکتیو) می باشد.  ارزش کیفی را مبادله تحت عنوان “ارزش مبادله” تعیین میکند – یعنی حاصل روند زیست اجتماعی می باشد.

در اینجا اساسا منظور محصولات مغز بود. و در زمینه تاریخی گری نیز منظور این بود که بگوییم مغز اندیشه گر، و اندیشه مغز ساز و مغز نگار، هردو نیز شامل این ارزش گذاریها نیز می شوند.  مثلا نظرات نیوتون پس از انیشتین نه دیگر آن ارزش مصرف عینی و قابل اندازه گیری را دارند، و نه ارزش مبادله ذهنی و مبادله پذیری پیشین را دارند.  پس از اکتبر دیگر نه لنین و نه مارکس، هیچکدام از ارزشهای مصرف عینی و ارزش مبادله های ذهنی پیشین برخوردار نیستند.  چه در رابطه با نیوتون و انیشتین، و چه لنین و مارکس، علت این تغییر ارزشها اساسا ناشی از آن چیزیست که نقطه قوت آنها بوده است.  منظور چیست.  صحت و اثبات نظرات نیوتن همزمان هم  او را به اوج ارزش میرسانند، و هم ناگهان فرو می اندازند، همینطور نیز برای لنین و مارکس. در حقیقت تحقق پذیری کاربردی، این ها را هم به اوج ارزش میرساند و هم به قعر سقوط ارزشی بمحض تحقق.

اینها از بین نمیروند، بلکه دیگر اعتبار زمانی یشان منتفی می گردد.  از اینجا ببعد، موتسارت و بتهون، هم در کارهایشان تحقق می یابند و هم جانشین یکدیگر میشوند، و بالاخره با از دست دادن اعتبار زمانی یشان، راە برای دیگران باز می شود.

با توجه به موارد فوق، دیده میشود که ماقبل صنعتی بودن، هم بعد درونی دارد، و هم بیرونی.  و در هردو حالت نیز، از دو بعد باصطلاح ابزاری سخت و هم نرم برخوردار می باشد.  و پیشرفت نیز شامل یک مجموعه بسیار پیچیده  ایست که تاریخی گری خاص خود را دارد و تولید میکند، و بر این اساس نیز ارزش کاربردی و هم ارزش مبادله خود را دارد.

اشخاص و گروه ها، و ساختار و تشکیلات هایی که مفهوم و مضمون این تاریخی گری را مورد توجه قرار ندهند و متوجه نباشند که واژه هایی که روزی اعتبار مفهومی و مقوله یی داشته اند، میتوانند به مقولاتی توخالی، و بنابراین کلمات معمولی مبدل گردند، و بالعکس نیز صادق است که کلمات معمولی و حتا روزمره، میتوانند به سطح مفاهیم و مقولات ارتقاء یابند.  برخی نیز میتوانند در جایگا های پیشین شان نیز تنزل و یا ارتقاء بیابند.

 

کاربرد مراتب فوق در تغییر، تبدیل و تحول اجتماعی پس از تجربه اکتبر و اتحاد شوروی نقشی بسیار مهم دارند.

نکته یی را که متاسفانه بسیاری هنوز نه برسمیت شناخته اند و نه آمادگی درک آن را دارند  این ست که تحولات بزرگی از قبیل تجربه فوق بعلت برد بسیار وسیع در دورنمای تاریخی، دیگر نه تکرار شدنی هستند، و نه اصولا ضرورتی دارد که تکرار شوند. دقیقا همین نکته در رابطه با انقلاب فرانسه نیز صادق است زیرا انقلاب فرانسه نیز از چنین جایگاهی در گشایش دورنمای تاریخی برخوردار می باشد.  بهمین جهت هم طرفداران انقلاب اکتبر در ایران، و هم طرفداران انقلاب فرانسه نیز بهمین صورت، عملا در ته صف تغییر و تحولات هم سیاسی و هم کلیت اجتماعی قرار گرفته اند.  امروز تنها بخشی که در زندگی تحولات ایران میتواند تاثیر گذار باشد، عملا، طرفداران آمزیکا و چین هستند.  علت هم این ست که هیچکدام از ایندو کشور در انقلابشان تاثیر کشایشی مشابه اکتبر و فرانسه نداشته اند.  و طرفداری از اینها تنها ناشی از و ضعیت کاربردی تجربیات جاری چین، و جایگاه و خاطره سرکردگی آمریکا در قرن گذشته و کلا یکتایی آن در گسترش دستآوردهای انقلاب فرانسه می باشد. البته شراکت تجاری و سرمایه گذارانه بین برخی از ایرانیان طرفدار آمریکا با دنیای تجاری این کشور نیز حایز اهمیت می باشند. بطریقی دیگر میتوان گفت که هردو جذابیت و تقلید پذیریشان ناشی از کاربردی کردن انقلابهای اکتبر روسیه و انقلاب فرانسه، و حتا ترکیب ایندو می باشد.

بهمین جهت، عملا بین ایندو، آمریکا از این جذابیت افتاده است، و چین فعلا تا زمانی نسبتا طولانی از این جایگاه و جذابیت برخوردار خواهد ماند.  از اینجهت، هر سنتی که به آمریکا و انقلاب اکتبر روسیه متکی بوده است و یا هنوز باشد، یا بزودی از صحنه سیاسی و اجتماعی بیرون می ماند (شاید هم این اتفاق افتاده باشد)، و یا باید عمیقا دگرگونی جهان امروز را در تمام ابعاد بنیادی اش برسمیت شناخته، درک کند و خود را برای فعالیت در آن آماده کند.  البته قانونمندی تحولات اجتماعی طوریست که در بزنگاههای بزرگ تاریخی – بهمان دلایل ابتدای این نوشته- تقریبا این دگرگونی برای انها غیر ممکن می شود.  امروز حتا نفس درک انچه در چین میگذرد و آنچه در جهان در حال اتفاق افتادن است، و بالاخره، بسیار مهمتر شاید، اثرات و پیآمدهای دستآوردهای انقلاب الکترونیکی، ارتباطات و اطلاعات، خود به یک سنت بکلی نویی که از دل همین شرایط بر خیزد احتیاج دارد. واقعیت این ست که ساختار های دوران جنگ سرد از این بابت از صلاحیت دانشی و تجربه یی خارج شده اند، و تنها ارزش و اعتبارشان به ریشه های نقادانه تحولات پس از رنسانس و قرون اخیر باز میگردد و نه باصطلاح حقانیت دانشی و تجربگی و یا باصطلاح “خرد روز” که در این اینها کمبود اصلی و اساسی می باشند.  این ریشه ها نیز امروز از یکسو چین (و البته در سطحی دیگر هند) را به حرکت درآورده اند، و از سوی دیگر بیداری عملی بخش افزایش یابنده جهان برای تغییر (و شاید روزی تحول) با استفاده از چگونگی ارتباطی- اطلاعاتی جهان امروز را امکان پذیر کرده اند.

امروز بطریقی انقلاب جهانی در بعد بیداری و فروریختن و در برخی تخریب گذشته مستهلک و در پوشش و گردشی با مهر و نشان محافظه کارانه و نه ضرورتا حفظ شرایط موجود، در حال انجام است.  شاید بیجا نباشد که بگوییم این “عصرانقلابات محافظه کارانه” می باشد.  و منظور این ست که از نقطه نظر اجتماعی و نه مشابه اروپای قرن پانزدهم و شانزدهم از نظر سیاسی، چاپی جدید از “سلطنت مطلقه” در جهان جاریست که قصد تعمیر و بازسازی گذشته را دارد و با عنوان اصلاح طلبی بروز می یابد.  این و ضعیت را تقریبا در تمام کشورهای اسلامی شاهد هستیم که به “بهار عربی، بیداری اسلامی، و مشابه اینها نامیده میشوند” که البته بخطا و بطریقی بسیار زودرس نسبت به خود وقایع، انقلاب نیز نامیده شده اند- که شاید درستر باشد که لفظ انقلاب بکار برده نشود و یا “دورنمای انقلابی” نامیده شوند.

 

نکته دیگر در رابطه با چپ اجتماعی است که باید سریعا با درک عمیقا گشاده، شفاف و “پس اکتبری” و در دوران تحولات چین، با امور داخلی بخصوص، و امور جهانی ومنطقه یی برخورد کند.

درک زمان لنینی و بخصوص “پیش اکتبری”، و جهانی در آمیزش انقلاب فرانسه و اشرافیت فئودال که بعدا مولد جنگ سرد شد، بسیار تنگ و شاید تحقیقا خارج از توان درک دنیای بکلی متفاوت امروز می باشد.  چپ اجتماعی باید سریعا خود با توانایی درک این دنیا ی جاری اماده کند که بتواند در “بازی” بسیار پیچیده سیاست و قدرت شرکت فعال کرده و آماده اداره کردن جامعه یی پیشرفته، صنعتی و دموکراتیک در سطح رهبری تا برنامه ریزی و مدیریت گردد.  دنیای امروز مشابه جهان پس از انقلاب فرانسه است که بتدریج حکومت ها بدرجات مختلف اما بی وقفه در دست نیروهای اجتماعی جدید تاریخی و تناسب قوای وابسته به شرایط هر کشور قرار گرفت.  بنابراین از انقلاب فرانسه ببعد، باید موانع از سر راه برداشته میشد، و نه دیگر کسی در پی تکرار انقلاب فرانسه باشد. از اکتبر ببعد نیز باید موانع از سرراه برداشته شوند و نه کسی دیگر دنبال تکرار اکتبر باشد که به بیراهه رفتن است و هدر دادن منابع و پیآمدهای آن.

ایران نیز با این انتخابات، عملا، مرحله دولت ملی را در اساس پشت سرگذاشته است، و کم وبیش بیجا نیست که گفته شود که ایران بالاخره پس از تقریبا چند قرن (از صفویه ببعد) و بخصوص یکصد و پنجاه سال اخیر، شانه راست مانیفست را پشت سر گذاشته است، و از جهت بسیاری دستآوردهای این سی و چند سال نیز، تقریبا از شانه چپ آن در حال خارج شدن است – که وظیفه سخت و پیچیده کنونی میباشد.

  

 به وکیپیدیای فارسی عنوان “کلیله و دمنه” مراجعه شود.-*

 

    

تاریخ انتشار : ۳۰ تیر, ۱۳۹۲ ۷:۱۲ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

هفته‌ای که گذشت، دوم تا هشتم تیرماه

رهبر حکومت تاب نیاورد گاه که کارگزاران خود را نامرغوب دید. خود بر صحنه آمد و خواستار مشارکت حداکثری شد و فتوا داد که نباید با کسانی که “ذره‌ای با انقلاب و امام و نظام اسلامی زاویه دارند” همکاری کرد. به‌زبان دیگر نباید به کسانی که ممکن است نفر دوم حکومت شوند و در سر خیال همکاری با ناانقلابین دارند، رای داد. اشاره‌ای سرراست به آن تنها نامزدی که از تعامل با جهان می‌گوید.

مطالعه »
یادداشت
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

بر خلاف مرحله‌ی اول، در مرحله‌ی دوم انتخابات ریاست جمهوری شرکت می‌کنم و به آقای پزشکیان رأی می‌دهم!

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!

انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!

جزئیات کشته شدن راضیهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!

بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!