این روزها هر کجای دنیا که زندگی کنی، هستی و هویت تو با شغلت، وابستگی هایی که مثل تارهای عنکبوتی دست وبال تو را بسته اند شناخته می شوند. تا چه اندازه اسیر چنگال های موسسات مالی شده ای و باید کار کرده و هر هفته قسط ها و پرداختی های آنها را بدهی؟ چقدر پرداختی های مکرر هفتگی یا ماهانه داری که بصورتی خارج از اراده و کنترل خودت باید مرتب کار کرده و آنها را بپردازی که به این صورت چرخ زندگی تو را رقم می زنند؟ گویا زندگی واقعی ما وقتی آغاز می گردد که بدهکاری های خود را بابت اقساط، اجاره ها، آب و برق و گاز و تلفن و مسافرت وغیره پرداخت کرده باشیم. چون این سلسله های پرداختنی هایی که ما را اسیر خود کرده اند، هیچگاه پایان نمی یابند، بنا بر این آزادی و فراغت واقعی فردی در این ساختار اجتماعی موجود نخواهد بود. تازه اگر چند هفته ای مریض شده و نتوانیم کارکنیم تا این پرداختنی های مکرر را بپردازیم، این بدهی ها انباشته میشوند و پس از فراغت از نقاهت بیماری باید چندین برابر کار کنیم تا عقب افتادگی های این بدهکاریها را جبران کرده و به نقطه صفر برسیم. ما با بدهکاری مستمر و متداوم به وسعت تمام عمرمان متولد میشویم، تمام عمرمان را بدنبال فراغتی بعد از پرداخت بدهی هامان هستیم. آیا همیشه سرنوشت بشر این طوری بوده است؟ آیا مناسبات ایده آل زندگی بشری باید اینطور باشد؟
لحظه های آزادی واقعی و فراغت ما عمدتا اوقاتی می باشند که آرامش روانی، لذت های واقعی زندگی فرهنگ اجتماعی انسانی ما را تشکیل می دهند. چه نوع موسیقی هایی را بشنویم، بخوانیم و یا بنوازیم؟ در چه نوع ورزش های فردی و اجتماعی جهت سلامتی جسمی و روانی خود اشتراک بجوئیم؟ به چه نوع فعالیت های اجتماعی و هنری و غیره مشغول گردیم؟ از نظر های هنری، پوششی، تغذیه و دیگر ارزش های اجتماعی از چه نوع فرهنگی پیروی بکنیم و یا از طریق پیروی از کدامین ارزش هایی روح و روان خویش را تغذیه کنیم؟
یاد فیلم چا رلی چاپلین می افتم که آنقدر مهره ها را در کارخانه می بست تا آخر سری خودش مثل یک دستگاه کوک شده ای به بخشی از مکانیزم اتوماسیون کل کارخانه تبدیل شده و دور خودش چرخه می زد. گویا هیچ موقع ماها آن فراغت لازم را نخواهیم داشت که خودمان باشیم و آزادانه بر بالهای آمال، آرزوها و خواسته های خویش زندگی کرده و سرنوشت خویش را رقم بزنیم. اسیرانی هستیم که هر روز باید طبق برنامه هایی که مثل اینکه از قبل برای ما تنظیم کرده اند، وظیفه خویش را به مرحله اجرا در بیاوریم. در حاشیه آن اگر فرجه و امکاناتی برای خودمان فراهم بود، سری بزنیم به دنیای خواسته ها و آمال و آرزوهای خودمان. آیا این نوع زندگی یک نوع برده داری مدرن و اوتوماتیزه شده نوین نیست؟آیا ماها مثل روبوت ها و برده های کوک شده ای نیستیم که در وحله اول بصورتی اتوماتیک و برنامه ریزی شده ای برای بانکها، شرکت های بزرگ بین المللی و غیره بیگاری می کنیم؟
چه میزان از ارزش های رفتاری زندگی، تغذیه، ورزشی، هنری، پوششی، حتی درمانی ما متاثر از نیازهای روحی روانی فردی و اجتماعی ما می با شند، و تا چه اندازه متاثر از ارزش های تزریقی بازار مصرفی؟ نظام زندگی که چرخه های آن نه بر اساس رفاه فردی و اجتماعی، بلکه بر پایه ها و اساس مصرف گرائی تزریقی که بصورت شستشوی مغزی دهنده ای توسط رسانه های تبلیغاتی در جامعه تزریق می گردند، اساس و بنیه های فرهنگی اجتماعی را تشکیل می دهند. نظامی که یک طرف آن مصرف گرائی رو به رشد را منشا تولیدات و رشد اقتصادی ارزیابی می کند، تولیدات بیشتر را زمینه ایجاد اشتغال روبوتیک قرار می دهد که چرخه های اقتصادی را به حرکت در می آورد. گسترش تولید بیشتر را که خود یکی از علل اساسی افزایش بی رویه زباله های انسانی که موجب نابودی کره خاکی مان می گردد. نظامی که اساس آن بر پایه های مالکیت فردی بر ارزش افزوده ای که تعریف خویش را بصورت مالکیت فردی بر ابزار تولید نشان می دهد و در نهایت سر کلاف کنترل کلیت نظام در دست سرمایه های مالی کلان و شرکت های بزرگ چندین ملیتی می چرخند.
قدیم ها، تنها وابستگی انسان، وابستگی های وی به زمین بود و وابستگی به خانواده و ایل و تبارش. پدران و مادران ما در آن روزها نه قسط خانه داشتند و نه فاکتورهای آب، برق، بیمه، هزینه های دیگر زندگی که آنها را همیشه در چنگال های خویش اسیر کرده باشد. گرچه همان موقع معضلات وابستگی های زندگی اسارت زیر یوغ حاکمیت ملاکان در یک جامعه پدرسالارانه عقب افتاده مذهبی بود، ولی با وجود همه اینها انسجام و امتزاج بافتهای اقتصادی، طایفه ای و ایل و تباری، عمدتا در خدمت حفاظت از آحاد و کلیت کامیونیتی اجتماعی تلقی میشد. اگر همان زمان رعایا در مزارع کار می کردند، پس از پرداخت سهمیه اربابان، با باقیمانده محصولات بصورتی طایفه ای گذران می کردند. مناسبات ایلی و تباری تا حدود زیادی از فشارها و کمبود های اقتصادی می کاست.
زمانی بود که عاشق های آذربایجانی سازبدست بر می داشتند و از این ده به آن ده راه می افتادند. در سر راه به هر باغ و بستانی می رسیدند، باغبان آنها را به ناهار و چایی سر سفره خویش دعوت می کرد. نان و پنیر و هندوانه یا خربزه ای می خوردند و پس از مدتی استراحت به سفر خویش ادامه می داند. زمانی بود که هویت شخص با وابستگی خانوادگی، طایفه ای و ایلی وی تعریف می شد، نه هویت کاری برده وار تمام عمری وی. افراد در درون خانواده و ایل و تبار خویش تامین اقتصادی و امنیتی داشتند. اگر فقر بود برای همه بود و اگر ثروت، رفاه و دارائی داشتند، همگی با هم برای تامین نیازهای زندگی خویش از آن استفاده می کردند.
بعدها به مرور زمان که زندگی شهر نشینی گسترش پیدا کرد، افراد خانواده ها و طایفه ها وقتی به شهرهای مختلف می رفتند، اگر از امکانات رفاهی خانوادگی فامیل و دوستان و طایفه خویش استفاده نمی کردند، موجب ناراحتی آنها می شد. به این صورت اعضای طایفه ها و خانواده ها یک نوع تامین اجتماعی عمومی درون تباری، یا خانواده ای، طایفه ای و ایلی برخوردار بودند. فرهنگ جامعه بصورت قدرتمندی ایجاب می کرد تا نه تنها کوچکتر ها احترام بزرگتر ها را حفظ بکنند، بلکه از تجارب غنی آنها بطور مستمر پند آموزی بکنند. ضعیف ترین اعضای درون اجتماع از تمامی تامینات درون گروهی برخوردار بودند، در عین حال همه اعضاء فامیل وظیفه خود می دانستند تا در کار تولید و خدمات نقش فعال خویش را ایفا نمایند.
با گسترش صنعتی شدن، بسط جامعه شهرنشینی و افزایش نقش مجرد شده انسان اگزیستا نسیالیست، از یک طرف مناسبات اجتماعی جمعی انسانها ضعیف تر شده و عمدتا در جوامع پیشرفته صنعتی سرمایه داری بیشتر بصورت مناسبات تعریف شده قانونی، اساسنامه ای، قراردادی و توافقی در آمد. از طرف دیگر این مناسبات توسط مناسبات نا نوشته، قراردادهای دورن ساختاری و بصورت توافق نامه های تعریف شده به مرحله اجرا در می آیند. این مناسبات در مسیر خود و به موازات پیش رفت خود ارزش های مثبت فرهنگی مناسبات ایلی، طایفه ای، همسایگی و کامیونیتی را از بین برده و خلا بزرگی را از نظر خون جاری در رگ های پیوند فرهنگی میان گروه های انسان ها بوجود می آورد.
اگر اگزیستانسیا لیسم انسان مجرد، آزاد و تنها را بصورت تنها در دنیای بزرگ رها می کند، از طرف دیگر این انسان آزاد مجرد در مقابل قدرت های شرکت های بزرگ، دولت ها و موسسات بزرگ اجتماعی کشوری و جهانی نه تنها استقلال عمل ندارد، بلکه در مقابل نیازهای اجتماعی زندگی روزمره خویش، مثل ماهی کوچکی در درون سیلاب تند، ناچار است تا به ساز آنها برقصد. اینجا است که انسان اگزیستانشیالیست، بصور برده مجرد نوینی در می آید که در اختیار نظامی که در مهار و کنترل قدرت های منسجم و بزرگ می باشند، به همان کاریکاتور نقشی تبدیل می شود که چارلی چاپلین با زیبائی تمام در فیلم خویش به نمایش می گذارد. این انسان مجرد به برده ای مدرن و روبوتی در سیستم اتوماتیزه شده در می آیند. اینجا سیستمی که این انسان را در شرایط ناملایمات محافظت می کند، دیگر نه سیستم محافظت خانواده ای، کامیونیتی، طایفه ای و ایلی، بلکه تا حدود زیادی سیستم تامین اجتماعی اداری دولتی می باشد. تا چه اندازه این سیستم کارائی، توجه، تامین، مهر و محبت مورد نیاز فردی را فراهم بکند، جای سوالات فراوانی دارد.
انسان موجودی اجتماعی می باشد که میخواهد در هارمونی با افراد و اجتماعات دیگر و طبیعت اطراف زندگی کند. این شیوه تفکر شیوه نوینی نیست، بلکه از آموزه های بودا می باشد که ریشه در شیوه زیستی اجتماعی شرقی دارد. این شیوه زندگی اساس و پایه های خود را در خدمت فرد به اجتماع ، دیگران و طبیعت قرار می دهد. این شیوه زندگی جایگاه کودکان، میان سالان و بزرگ سالان را آنسان که هست در نظر گرفته و از آنها محافظت می کند. این شیوه زندگی در هارمونی انسان به طبیعت و موجودات زنده دیگر به حیات خود ادامه می دهد.
تصور اینکه هر شخص تلاش خویش را در راستای خدمت به اجتماع و دیگران قرا دهد، انسجام و یکپارچگی و امنیت اجتماعی قدرتمندی را ایجاد می کند که تمامی آن نا امنی هایی که در مدل زندگی امروز ما وجود دارد به زباله دانی تاریخی سپرده می شود. در یک چنین مدلی نه تنها اجتماع با تمام هستی خویش از فرد حمایت کرده و از وی حفاظت می کند، بلکه فرد تمام تلاش خویش را در خوشحالی و خدمت دیگران بکار می گیرد.
مدل اقتصادی تعاونی مدلی می باشد که در آن نه تنها تامین اقتصادی فرد، در درون تامین منافع اجتماعی و رشد تولیدات اجتماعی مفهوم پیدا می کند. در چنین مدلی هر عضو تعاونی نه فقط بخاطر رشد اقتصادی خود، بلکه بخاطر رشد همزمان و موازی اجتماعی تمامی اعضای خود حرکت می کند. اینجا رقابت های سالم درون تعاونی و ما بین تعاونی ها جهت بهبود بهره وری های علمی، صنعتی و تولیدی بکار گرفته می شود. مالکیت اجتماعی بر ثروت های اجتماعی انباشته، این ثروت ها را در عرصه های رفاه اجتماعی در هارمونی با حفاظت محیط زیست بکار میگیرد.
همخوانی مدل های تعاونی اقتصادی با ساختارهای مناسبات اجتماعی چگونه می تواند شکل بگیرد. تشریح این مساله در شهرک ها، دهات و کامیونیتی های کوچک چندان کار دشواری نیست. تولید کنندگاه کالاهای کشاورزی و صنعتی کوچک در اجتماعات کوچک انسانی خیلی راحت تر میتوانند تعاونی های تولیدی تشکیل داده و با تعاونی های مشابه تولیدات صنعتی مناسبات مبادلات ارزشی و یا کالا با کالا برقرار بکنند. این مناسبات در کلان شهرها پیچیدگیهای عظیمی خواهد داشت که فقط کارهای کارشناسانه گسترده و دقیق می تواند از پس راهگشایی راستای کارکرد لازم آن بر آید.
پیوند مابین مناسبات اقتصادی تعاونی و مناسبات خانوادگی، فامیلی، طایفه ای و همسایگی و دوستانه ، بصورت موازی و مساوی بین مناسبات خانوادگی فامیلی از یک طرف، و مناسبان دوستانه، حرفه ای، همسایگی و همکارانه از طرف دیگر تقسیم می گردد. این مناسبات در کلان شهرها بر محور مناسبات همکارانه در یک محیط کار، همسایگی و دوستانه سنگینی می کند و مناسبات فامیلی و ایلی یا نژادی در سایه قرار می گیرند. یک چنین ویژگیهایی به نوبه خویش تاثیرات فرهنگی ویژه ای را می آفرینند که در عین حال که هر دو بخش این ارزش های فرهنگی در خدمت پروزش روحی و روانی انسان ها قرار می گیرند، تاکید روی آزادی انسان مجرد در مناسبات کلان شهری برجسته تر می گردد.
موتور محرکه اقتصادی نه مصرف بیشتر جهت سود آفرینی برای موسسات اقتصادی، برعکس، باید بر محور رفع نیازهای فردی و اجتماعی انسان ها استوار باشد. این به آن مفهوم نیست که فرد آزادی خویش را نخواهد داشت و یا رقابت ما بین اندام های اجتماعی جهت بهبود و خیزش های نوین علمی هنری اجتماعی نمی تواند شکل بگیرد. این مدل در مرحله اول انسان را از برده های نوین و روبوت هایی که بصورت برنامه ریزی شده تا آخر عمر اسیر کار و وظایفی خواهند بود که برایشان بصورت قرار دادی مقرر شده است، آزاد می کند. این مدل، برعکس سیستم سرمایه داری مالی حاکم که فرد را اسیر تنها در مقابل تمامی پیچید گی های قدرت های غیر قابل کنترل اطراف وی قرار می دهد، سیستم حفاظتی اجتماعی روانی، اقتصادی و فرهنگی قدرتمندی را برای آحاد اجتماعی فراهم می کند .
دنیز ایشچی ۰۵/۰۵