در مبارزە برای تغییر وضع موجود در ایران سە استراتژی قابل تصور است: ١ـ تغییر از طریق دخالت یک نیروی خارجی ٢ـ تغییر از طریق پیوستن بە روند اصلاح طلبی ٣ـ تغییر از طریق مبارزە مردمی و خیزش آنان.
البتە باید توجە داشت کە دیوار چین میان این استراتژی ها قرار ندارد، و تقسیم مورد نظر ما تنها برای سادەکردن مسئلە است. مثلا میان اصلاح طلبی و خیزش مردمی می تواند ارتباطی منطقی وجود داشتە باشد.
معتقدان منطقەای بە مبارزە مسلحانە، تا هنوز نوع ارتباط خود را با هیچ کدام از این سە استراتژی در حد مطلوب توصیف و توضیح ندادەاند. و اگر بنوعی توضیح هم دادەاند، مکانیسمهای کارکرد متقابل آن را تعیین نکردەاند.
برای توضیح بیشتر سعی می کنم سە استراتژی بالا و ارتباط آن با حرکات مسلحانە را بیشتر بشکافم:
ـ مبارزە مسلحانە در بعد یک منطقە محدود، بعلت اینکە (چنانکە خود معتقدان بدان نیز می گویند)، نمی تواند باعث سرنگونی رژیم شود، پس یکی از آلترناتیوها باید منطقا این باشد کە سرانجام نیروئی خارجی در روندها دخالت کند، و بدین ترتیب نیروی مسلح بپاخواستە بتواند با کسب پشتیبانی آن، مناطق مورد ادعای خود را تصاحب کند. ما تا حالا شاهد آن نیستیم کە مبلغین مبارزە مسلحانە چنین استراتژی ای تدوین کردە و آن را پشتوانە عمل مسلحانە خود در لحظە کنونی قرار دادە باشند،
ـ مبارزین معتقد بە مبارزە مسلحانە از اعتقاد بە مبارزە مدنی بارها گفتەاند (حتی از تلفیق آن با مبارزە مسلحانە)، و چنانکە می دانیم مبارزە مدنی منطقا دارای یک بنیاد اصلاح طلبی و تغییر از راە مراحل تدریجی ست. تا لحظە کنونی مبارزین مسلح نگفتەاند کە چگونە می توان دو مبارزە مدنی و مسلحانە را کە از بنیان متفاوتند، با هم تلفیق کرد،
ـ مبارزین مسلح از مبارزە مردمی می گویند و معتقدند کە مبارزە مسلحانە می خواهد در کنار مبارزە مردم قرار بگیرد و یا اینکە نهایتا مبارزە مسلحانە، بنیانهای یک قیام مردمی را آمادە کند. اما آنان بە این فاکت تاریخی بی توجەاند کە تا حالا هیچ مبارزە مسلحانەای در ایران، نتوانستە بە یک قیام مردمی فرابروید. حتی تجربە چریکهای فدائی در زمان شاە نیز در این مورد با شکست روبرو شد. یعنی قیامی کە بر خلاف مناطق حاشیەای، در مرکز تدارک دیدە شد.
نهایتا اینکە مبارزین مسلح می گویند کە هدف وادار کردن رژیم بە پذیرش خواستەهای ماست. پس از گذشت دهەها نە تنها نشانی از تمکین رژیم بە خواستەهای آنان دیدە نشد و نمی شود، بلکە حتی این شکل مبارزە مرتب ضعیفتر هم شد. وانگهی آنگاە کە در جریان جنبش سبز، کسانی مثل کروبی از مواضع قبلی خود بریدند و بشکل جدی تری بە حل مسئلە ملی در ایران اشارە کردند، نە تنها مورد مهر جریانات ملی در کردستان قرار نگرفتند، بلکە بایکوت هم شدند! پس با این حساب معلوم نیست کە منظور آنان از وادارکردن رژیم بە پذیرش خواستەهایشان چی بود!
پس مادام کە معتقدان بە مبارزە مسلحانە، نمی توانند حرکت مسلحانە خود را با یکی از سە استراتژی مطرح شدە در بالا تعریف و تبیین کنند، مادام کە آنان بە ریزش نیروهای رژیم توجە ندارند و نمی خواهند از آن بنفع کل جنبش بهرەبرداری کنند، حرکت مسلحانە آنان تنها می تواند در چهارچوب خشم گروهی انقلابی تبیین شود کە بشدت از وضع موجود ناراضی اند، و تنها اصل عمل را بر هر چیز دیگر برتری می دهند. یعنی بازگشت بە همان تئوری مشهور چریکها در ایران کە گفتند “مبارزە مسلحانە هم استراتژی و هم تاکتیک”!