چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۷

چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۷

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!
سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!
یادمان باشد که هرچه جامعه ضعیف‌تر شود، از فرصت‌ها و شانس‌هایی که در مسیر بهبود، تغییروتحول  پیش خواهد آمد، کمتر می‌توانیم استفاده کنیم و شانس‌های آینده ایران را از دست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کیوان صمیمی
نویسنده: کیوان صمیمی
انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!
نیروی تجدد و دموکراسی یک قرن است که ایران مال همه‌ی ایرانیان است شعار اوست. اکنون نیروهای وسیعی از جنبش اسلامی نیز به همین نگاه پیوسته اند. در پهنه‌ی سیاست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: امیر ممبینی
نویسنده: امیر ممبینی
جزئیات کشته شدن راضيهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!
سوم تیر ماه جاری رسانه‌ها نوشتند که دختری جوان به نام «راضیهٔ رحمانی» اهل روستای گویژه در شهرستان نورآباد استان لرستان با شلیک یکی از مأموران نیروی انتظامی جان باخت....
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!
نهضت آزادی ایران در ادامه راهبردی که در مرحله اول در پیش گرفت، اتحاد ملت و تجمیع همه معترضان در مرحله دوم انتخابات را برای مقابله با مخالفان آزادی و...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: نهضت آزادی ایران
نویسنده: نهضت آزادی ایران
انتخابات مهندسی شده، راه يا بی‌راهه؟
    خانم وسمقی در ارتباط با انتخابات ریاست حمهوری در ایران تحلیلی داشته است. خانم وسمقی، زین میان؛ بر این باور است که اصلاح‌طلبان، اگر گمان می‌کنند که حکومت...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: صدیقه وسمقی
نویسنده: صدیقه وسمقی
جرون
جرون، ای سیلی خورده ی زمان، ای معامله های پشت پرده ی آن زمان، ای تاریخ دیروز و امروز من، از رنگ و شرنگ، تا کیسه های زر ...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد

انتخابات آمریکا و استریپتیز سیاسی!

نارضایتی و خشم از سیستم در جامعه آمریکا انباشته شده است، ظهور جنبش هائی چون جنبش نود و نه درصدی های جنبش اشغال وال استریت و یا عروج غیرمنتظره کسانی چون سندرز و یا حتی به شکل وارونه کسانی مثل ترامپ بیانگراین نارضایتی است، و البته بیانگر نادرستی ادعاهای پرطمطراق سالیان دراز فربه شدن طبقه متوسط توسط آوازەگران بورژوازی.

مقدمه: با وجود آن که یکی از مناقشات اصلی و کانونی انتخابات در آمریکا چه در دوره هشت ساله اوباما و چه در اوایل تبلیغات این دوره انتخاباتی از سوی سندرز و ترامپ و… حول زوال طبقه متوسط تمرکزداشت، که زمانی آمریکا به رشد آن می بالید، و آن را زیربنای دموکراسی آمریکائی و برتری آن خواند. با این وجود مبارزه انتخاباتی اخیر بتدریج در سیرخود با توجه به ورود “نامحرمی” به حریم انحصاری و خصوصی دو حزب بی اعتبارشده تبدیل به شوهای با مضمون افشاء مناسبات (و تجاوزات) جنسی شده، که کارگردانان این شوها و رسانه ها نیز با بکارگیری تمامی استعداد و مهارت خود در صنعت تبلیغات را برای دوقطبی کردن جامعه حول این دوئل بکارگرفته اند.

 (بگذریم که “بیگانه” دیگری بنام سندرز را توانستند به نحو احسن و به گونه ای دیگر از دورخارج کرده و عقیم سازند)، اما در مورد رقیب دیگرشان ترامپ کار به آن آسانی نبود. اصل موضوع یعنی سرنوشت آن چه که “طبقه متوسط” نامیده می شود، و این که چه سیاست هائی موجب خانه خرابی آن شده و یا این که سرنوشت جنبش جوانان و نودونه درصدی هائی که آن چنان شورمندانه به ِگرد سندرزجمع شده بودند چه شد، همه و همه تحت الشعاع این نوع فرافکنی ها قرارگرفته اند. چنین رویکردی گرچه با آوردن رسوبات گندیده طبقه سیاسی به سطح جامعه از یکسو ابعادگندیدگی آن را به نمایش می گذارد، و این که تا چه حد در جوامع بورژوائی ارزش های رسمی و فرمال با آن چه که در واقعیت جریان دارد فاصله دارد؛ اما مهم تر از آن هدف اصلی برپاکردن این گردوغبار غلیط و چشم کورکن است. هدفی که در پی فرافکنی علل و ریشه های بحران و سیاست های مسبب وضعیت کنونی و طفره رفتن از پاسخ به افکارعمومی و جامعه خشمناک از ِقبل سیاسیت های چهار دهه گذشته است. و این در حالی است که خانم کلینتون نماینده تیپیک و وفادار و حتی مواجب بگیروال استریت و سرمایه های مالی و بانکی است. او که در طرف راست اوباما هم قراردارد، ادامه دهنده راه و سیاست او، یعنی نجات دادن و فربه کردن وال استریت بحران زده در جهانی برآشفته از یکه تازی سرمایه های بی مهاراست.

در مورد بیلان اوباما همین بس که با ربودن جایزە صلح نوبل برسرکارآمد و موقع رفتنش هم با سیاست راهبرد حمله هسته ای پیشدستانه کاخ سفید را ترک می کند. و حالا آش اوضاع جهانی چنان شور شده و خطرشروع جنگ سرد و یا حتی گرم بین رقبا بالاگرفته، که ۲۰ نماینده کنگره آمریکا خواهان پس گرفتن تصمیم حمله هسته ای پیشگیرانه او شده اند!* درمورد اوباما باید گفت که او بهترین خدمت را به بانکداران و سرمایه های مالی و وال استریت بحران زده هم چون نمادسرمایه مالی و جهان گسترکرده است. در پیش راندن خانم کلیننتون به جلوی صحنه و به عنوان ادامه دهنده راه تاکنونی و هم چون خادم مخلص وال استریت، با تمام وجود در تلاش است. در مورد مبارزه با نژادپرستی هم بیلان رضایت بخشی ندارد، و تبعیض و سرکوب سیاه پوستان ابعاد تازه ای یافته است. حتی عملکرد او در ظهور و میدان دادن به کسی چون دونالد ترامپ با شعارهای دروغین علیه وال استریت و نظام فاسد، و علیه سیاستمداران منفور قدیمی و کهنه کار، و وعده اعاده عظمت آمریکا هم بی تأثیرنبوده است. حقا که اوباما در جهان و آمریکا بسیاری را با شعارهای دروغین و کاذب و برخی اصلاحات کم خون خویش فریب داد!  

آن چه که موجب ظهور عناصر شبه فاشیستی چون ترامپ ها شده است از یکسو حذف کسانی چون سندرزها از صحنه های رقابتی و از سوی دیگر- و عامل ریشه ای تر، همانا آن چه که به به غلط زوال طبقه متوسط متوسط خوانده می شود می باشد. بر طبق آمارها، با وجودآن که در طی شش دهه گذشته تولیدناخالص آمریکا شش برابرشده است اما ثمرات آن اساسا به لایه های محدود و مرفهی رسیده است بطوری که با حساب تورم، دستمزدهای واقعی تقریبا همان است که ۶۰ سال پیش بوده است! و وضعیت اقتصادی بسیاری از آمریکائی ها بدتر از و ضعیت یک ربع قرن گذشته شده است. متوسط درآمدشاغلان مردتمام وقت کمتر از ۴۲ سال پیش است. خلاصه آن که با افزایش تولید و درآمدهای جامعه، توزیع آن به شکل معکوس و با دستمزدهای ناعادلانه همراه بوده است که مشخصا بیانگربیلان چهار دهه تاخت و تازنئولبیرالیسم و سیاست هائی است که هم چنان بر آمریکا  والبته سایرکشورها و نهادهای بین المللی سرمایه حاکم بوده است. در حقیقت فرافکنی های فضای سیاسی آمریکا درخدمت پنهان ساختن این معضل اصلی است که منشا اصلی ظهورشبه فاشیست هائی چون ترامپ و لومپن و امثالهم محصول آنند. بیلان نئولیبرالیسم البته محدود به داخل آمریکا نیست بلکه انباشت و انفجار بحران های جهانی نیز ناشی ازهمان تاخت و تاز سرمایه جهان گشاست که بشریت را در برابر فجایع و بحران های سترگ و بربریت گونه قرارداده است. 

تحلیل انتخابات آمریکا بویژه در بحبوحه بحران فراگیری که سرمایه داری اکنون دچارآن شده و آمریکا به عنوان دژ اصلی سرمایه داری و ژاندارم و تأمین کننده امنیت عمومی آن در جهان نقش بسزائی در آن دارد، می تواند برش مهمی از ابعادبحران و پیچیدگی های آن را در برابر ما قراردهد. از همین رو نقد این نوع فرافکنی ها و رازآمیزکردن فضای انتخاباتی و درنگ بر ریشه های آن از سوی نیروهای مترقی و مدافعان جهانی دیگر اهمیت زیادی دارد. نوشته زیر که بخشا از مطالب قبلا گفته شده گزیده شده است پیرامون طبقه متوسط هم چون جعبه سیاه وگمشده انتخابات آمریکا است.

 

انتخابات آمریکا و کانونی شدن جدال ها حول “طبقه متوسط”!

آیا واقعا درآمریکا آن گونه که وانمود و ادعا می شود جنگی بین طبقه متوسط و اشراف در جریان است؟!

انتخابات آمریکا با وجود آن که  همیشه  بین دو حزب اصلی صورت می گیرد و تا آن جا که به راستاها و جهت گیری های اصلی و استراتژیک درسیاست های داخلی و بین المللی برمی گردد، معمولا اختلاف مهمی با یکدیگرندارند و در چهارچوب وفاداری هر دو حزب به سیاست های بازار آزاد و تأمین منافع و نقش برتر آمریکا در جهان صورت می گیرد، اما همان اختلافات نه چندان مهم  بخصوص در نحوه برخورد با بحران اقتصادی و بیکاری، حقوق زنان و دگرباشان جنسی، محیط زیست و در حوزه هائی از  سیاست  خارجی، بخصوص در مقاطع بحرانی اهمیت زیادی پیداکرده و به صف آرائی های متقابلی منجرمی گردد، نه فقط برای آمریکائیانی که از نظرحقوقی با داشتن حق رأی خود می توانند در پیروزی این یا آن حزب و این یا آن سیاست مؤثر باشند، بلکه هم چنین برای سایرمردم جهان نیز انتخابات آمریکا، همواره توجه برانگیز بوده است. چرا که با داشتن بزرگترین اقتصاد و عظیم ترین قدرت نظامی هر تغییری در سیاست های آن بر دیگران بی تأثیر نیست، البته بی آن که بتوانند در گزینش آن تأثیر یا مداخله ای داشته باشند. در واقع  تضاد بین عملکرد اقتصادی، سیاسی و نظامی آمریکا به مثابه یک قدرت برتر بین المللی با کارکردقواعد مربوط به محدوده دولت – ملت ها در انتخابات آمریکا، به دیگر مردم جهان اساسا نقش تماشاچی می دهد. و این البته یکی از تناقضات  دموکراسی درعصرجهانی شدن سرمایه است که در آن هنوز دموکراسی در محدوده و چهارچوب دولت-ملت ها و شهروندی محصور در آن تعریف می شود و حقوق شهروندی این دهکده جهانی بویژه  توسط دولت- ملت های فرادست زیرپا گذاشته می شود. از این چالش عام دموکراسی که بگذریم، درهمان محدوده دولت ملت- آمریکا نیز شاهد چالش های مهمی پیرامون دموکراسی هستیم.

 

جنگ بین “طبقه متوسط” و اشراف؟!

جدال ها پیرامون طبقه متوسط آمریکا به یکی ازمسائل مهم و کانونی مبارزات انتخاباتی تبدیل شده است. در این رابطه شماری از رسانه های وابسته به این یا آن جناح تمایل دارند که به تحریف ماهیت و بزرگ نمائی این اختلافات پرداخته و آن را با عبارات پرطمطراقی هم چون جنگ بین طبقه متوسط  و اشراف توصیف نمایند. در حالی که این اختلافات در میان دوجناح سیاسی  متعلق به “یک صدی ها” و سرمایه داران بزرگ جاری است و اساسا برای جلب آراء”طبقه متوسط” صورت می گیرد. نه این که معضلی بنام زوال طبقه متوسط وجود نداشته باشد، برعکس این معضل بطور واقعی وجود دارد و در انتخابات دو رقیب هم بازتابی پر رنگ دارد، اما  بازتابی وارونه و تحریف شده  که در اصل از کشاکش طبقاتی موجود در کل جامعه نشأت گرفته است، اما در عبور از منشور فراکسیون های متعلق به” یک درصدی” ها تغییر ماهیت داده و به صف آرائی بین جنگ بین اشراف و طبقه متوسط تفسیر و تأویل پیدا کرده است. در حقیقت فرایند دوقطبی شدن جامعه، بویژه در پی تهاجم نئولیبرالیستی چهاردهه اخیر منجر به زوال طبقه متوسط و فربهی که باز آفرینی آن معجزه سرمایه داری دانسته می شد، گشته و به روند دوقطبی شدن اکثریت بزرگ محرومین و استثمارشوندگان در برابر برخورداران مرفه و استثمارکنندگان، معنا و شفافیت بیشتری بخشیده است و باین ترتیب بجای تکوین طبقه متوسط  که سرمایه داری به عنوان مهمترین دست آورد اجتماعی خود به آن می بالید و در واقع در دوره دولت های رفاه پرورانده شده بود، با تهاجم نئولیبرالیستی لاغر و لاغرتر گشته است. سالیان درازی بود که همه لیبرال ها و بخصوص آوازه گران نئولیبرالیستی چند دهه اخیر با دخیل بستن به معجزه رشد طبقه متوسط، آن را به مثابه برهان قاطعی درب طلان نظریه مبارزه طبقاتی مارکس و مارکسیست ها مبنی بر رونداجتناب ناپذیر دوقطبی شدن جامعه سرمایه داری عنوان می کردند. ادعای رشد پایدار کمی و کیفی “طبقه متوسط” به عنوان مهم ترین دلیل عملی و تئوریک آن ها در تفوق جهان بینی لیبرالیسم برسوسیالیسم و رمزپیروزی اردوی سرمایه بر اردوی سوسیالیسم  قلمداد می شد. رشد طبقه متوسط به عنوان پایگاه اجتماعی سرمایه داری، عامل  تضمین کننده  تعادل جامعه و تداوم دموکراسی تلقی می شد. ناگفته نماند که “طبقه متوسط” به  لایه ها  واقشاروسیعی اطلاق  می شود که در حد فاصل طبقه فرودست و فرادست یعنی صاحبان ثروت قرار دارند، اعم از کارگران متخصص و کارگران با درآمدهای بالا، مزدبگیران بخش های خدماتی اعم از کارمندان و معلمان و پرستاران و یا دانشجویان امیدوار به آینده ای با شغل های  درآمد زا، و صاحبان کسب  و کار کوچک و خرده بورژوازی، اتلاق می شده است. از مشخصات مهم این” طبقه” آن بوده است که عموما می توانسته  فراتر از تأمین هزینه زندگی متوسط و جاری خود، پس اندازی هم بیاندوزند. آن ها هم چنین با داشتن فرهنگ و آگاهی  و سبک زندگی خاص و علاقمندبه دموکراسی، از فرودستان  متمایز هستند. از دیگرمشخصات مهم آن گسترش دامنه کمی همراه با رشد تکنیک و صنعت و خدمات بوده است. در یک کلام فرض براین بوده است که سرمایه داری در مسیر بالندگی خود موجب بازتولید و فربه شدن این طبقه، یعنی مهم ترین پایگاه اجتماعی و وفاداربه خود (به عنوان نقطه اتکاء  طبقه سرمایه دار) می گردد. پایگاهی اجتماعی که بزعم مدافعال لیبرال دموکراسی باطل کننده ادعای نظریه مارکسیستی و عامل پیروزی سرمایه داری است. با این همه پس از افتادن آب ها از آسیاب و فرودبحران گسترده اقتصادی و سیاسی  بر جامعه، وقتی حباب ها یکی پس ازدیگری ترکید (و برخی هنوز درراهند و در آینده خواهند ترکید) معلوم شد که آن رفاه ادعائی و کاذب جز درآمد و قدرت خرید و مصرف کاذب نبوده و توهم داشتن مسکن توسط میلیون ها خانواده از ِقبل وام های دریافتی و یا  تحصیل و تخصص میلیون ها دانشجوئی که با  وام  دارکردن خود به امید داشتن شغل پردرآمدی درآینده، واقعیت خارجی نداشته و هم چون رویائی بوده است که با گشودن چشم ها ناپدید شده اند! آن ها و از جمله دانشجویان احساس می کنند که جملگی پیش فروش شده اند. هم چنان که نقدا هرآمریکائی که متولد می شود، با تقسیم سرانه بدهی تریلیونی دولت آمریکا، پیشاپیش با بدهی کلانی که خود نقشی در به بارآوردن آن نداشته، خود را پیشفروش کرده است!

 

ه- فوکویاما و نگرانی شدید از زوال طبقه متوسط*

یکی ازنظریه پردازانی که آژیر خطرآب رفتن طبقه متوسط  ولاجرم خطرزوال لیبرال دموکراسی و آینده نظام سرمایه داری را (علیرغم آن که درتناقض با آن وی آن را سیستمی بلاجایگزین و مورد اجماع همگانی می داند) بصدا درآورده است، فوکویاما، همان کسی است که زمانی نه چندان دور در پی فروپاشی اردوگاه بلوک شرق، با اعلام نظریه پایان تاریخ و پیروزی لیبرال دموکراسی و پایان تاریخ شناخته می شود. او در آن هنگام از مدافعان پروپا قرص نومحافظه کاران و از اندیشه پردازان مهم آن بشمارمی رفت و تسلیح طالبان هم در زمان ریگان به پیشنهاد او صورت گرفت. با این همه در طی سال های گذشته او با دیدن نتایج آن سیاست ها، با چرخش آشکاری، از خطر زوال طبقه متوسط سخن به میان آورد و به انتقاد شدید از سیاست های نئولیبرالیستی و حرکت بی مهار و بی نظارت سرمایه و اولویت مطلق دادن به سود و به برابری فرصت ها بجای برابری در توزیع ثروت پرداخت و اعلام داشت که با روندهای کنونی بسیارنگرانم، که هم ثبات  لیبرال دموکراسی های موجود وهم جهان بینی “لیبرال دموکراسی” به خطرافتد!

 

طنزی جالب و تاریخی در این نظریه و چرخش وجود دارد: زمانی که او در گرمام گرم مستی زودرس ناشی از سقوط بلوک شرق و پیروزی لیبرال دموکراسی سر از پا نشناخت و با تعمیم نتیجه یک برهه معین از نبرددو قطب “سوسیالیسم” و سرمایه داری را  به معنی  پایان تاریخ و پیروزی نهائی لیبرال دموکراسی اعلام کرد و آن گونه که در یافته های امروزش می توان به روشنی مشاهده کرد، غافل از آن بود که هم زمان با فروپاشی بلوک شرق، مهارسرمایه داری در غرب نیز گسیخته شد و نطفه شکست یا انحراف  لیبرال دموکراسی مورد نظر او هم درست در بحبوحه همین شکست  بسته شد: چرا که یکی از دلایل اصلی و مهمی که سرمایه داری از نوع غربی اش حاضرشده بود به دولت رفاه و باصطلاح فربه شدن طبقه متوسط  تن بدهد، ترس از شکست در برابر الگوی رقیب خود و شورش شهروندانش بود. ولی از قضا سرکنجبین صفرا فزود و با شکست  اردوگاه رقیب، سرمایه داری بی مهارشده، تاختن  آغازکرد و با هجوم به زندگی کارگران و زحمتکشان و دست آوردهای آن ها، طبقه متوسط خود پرورده را نیز آماج حملات خود قرار داد. طلسم بالندگی پایدار طبقه متوسط  درهم شکست و از آسمان علیین به زمین سخت فرود آمد و شالوده دموکراسی سخت ترک خورد. جالب است که فوکویاما در نظرات جدیدخود به نوعی از شکست جریان های سوسیال دموکراسی و چپ در اردوگاه غرب  ابرازنارضایتی می کند. گرچه وی الگوهای قدیمی سوسیال دموکراسی را کارگشا نمی داند، اما تلویحا با تأکید بر یافتن الگوهای جدید، ضرورت آن را برای کنترل سرمایه و  کانالیزه کردن بخشی از امتیازها و پیشرفت های نظام لازم می داند و از این که آن ها فقط نصیب شمار بسیاراندکی شوند مخالفت می کند.

او می نویسد سرمایه داری منسوخ نمی شود، اما اشکال گوناگون پیدا می کند. او می گوید سیاست های دموکراتیک باید مقدم براقتصاد باشد و روندجهانی شدن باید با رعایت منافع همه شهروندان کنترل شود و در یک کلام با تقویت طبقه متوسط. با این همه فوکویاما در نظریه جدیدخود هم، برغم انتقادهای جدی به وضع موجود، دچارتناقض بنیادین است. او  نمی تواند راه حلی ارائه دهد، چراکه از یکسو الگوهای قدیمی را شکست خورده می داند و از سوی دیگر خواهان  توزیع بخشی از ثروت اجتماعی تولید شده  درسطح جامعه برای رفاه عمومی و تقویت طبقه متوسط است. حلقه مفقوده در این میان آن فاعل اجتماعی است که در فقدان قطب فشار سوسیال دموکراسی شکست خورده، خود نمائی می کند (سوسیال دموکراسی های موجود  مطابق آن چه که  در تمامی تجربه های تا کنونی شاهدش هستیم در کنارجناح راست بورژوازی و متحدبا آن در برابرمردم ایستاده است). درغیاب چنین فاعل اجتماعی سخنان او بیشتر به گله کردن و دادن اندرز اخلاقی به بورژوازی می ماند. گام های واقعی تاریخ را، حتی همان کعبه آمال طبقه متوسط او را، جننبش های طبقاتی- اجتماعی فرودستان و فشارهای آن به سیستم سرمایه داری بوجود آورده اند. و گرنه پویش درونی سرمایه داری همان سودبی مهاراست و تاختن در چهارگوشه عالم و بنابراین  با اهرمی قائم به آن نمی توان جلورفت.

 ظاهرا او به سترون بودن نظریه خویش واقف است، وقتی در پایان می نویسد: تازمانی که اقشارمتوسط هنوز هم در توهم دهه های اخیربسرمی برند که گویا منافع آن ها در گروی سیستم سرمایه داری آزاد و و دولت کوچک است، هیچ جنبشی برای تغییرات ساختاری در وضعیت موجود شکل نخواهد گرفت و می افزاید، جهان‌بینی و نظریه سیاسی اقتصادی که می‌تواند جایگزین شرایط فعلی باشد هم اکنون در دسترس و منتظر ظهور است.

***

واقعیت آن است  که در این میان  باورها و نظریه خودوی هم  نه فقط دچارتناقضات اساسی است، بلکه  کهنه هم شده است. ایمان او به چنان طبقه بالنده و نجات دهنده  پا در هواست و وجود خارجی ندارد. در اصل  چنین باوری خود توهم است و نه آن گونه که وی مدعی است توهم این “طبقه”ناموجود به دولت کوچک. جنبش ۹۹ درصدی ها گواه براین ادعا است. روشن است که زوال”طبقه متوسط” در معنای وسیع خود و نه البته بطورمطلق، درعین حال به معنی بحران در نظریه لیبرال دموکراسی و زوال “پایگاه اجتماعی”آن نیز هست. چرا که تفوق گفتمان و سلطه آن بدون وجود و حمایت و اعتماد چنین پایگاه اجتماعی زیرسؤال می رود.

اگر نظام های موجود مصداق لیبرال دموکراسی نباشند، آنگاه در نقدیک جانبگی نظریه پایان تاریخ فوکویاما می توان گفت، بله درست است، تاریخ، هم برای آن نوع سوسیالیسم دولتی به پایان رسیده بود و هم  برای  لیبرال دموکراسی! و پایان یکی  سرآغازی بود برای پایان دیگری. تلاش فوکویاما برای یافتن جهان بینی و نظریه سیاسی-اقتصادی جایگزین برای آن نیز نمی تواند معنائی به غیر از سپری شدن دوران آن داشته باشد. آن “نظریات منتظر ظهور” هرچه باشد دیگر لیبرال دموکراسی نخواهد بود.

با توجه به نکات برگفته در بالا، تبدیل شدن طبقه متوسط به چالش اصلی در منازعات انتخاباتی آمریکا را نباید تصادفی و گذرا تلقی کرد. چالشی که زمانی روزنامه واشنگتن پست در پی مناظره های انتخاباتی کاندیداها آن را بدرستی  با عنوان “کشمکش برای آراء طبقه متوسط” نامید. اوباما در دوره قبل هم با همین شعاربه میدان آمده بود: “عهد می بندم که هر روز برای مردم آمریکا بجنگم، برای طبقه متوسط و برای آن هائی که در تقلا برای واردشدن به طبقه متوسط هستند”! اما وقتی عملکردآنها در کنارشعارها می گذاریم، هدف از طرح این نوع شعارها و فراخوان های ادعای نجات طبقه متوسط، که در اصل برای جلب آراء آنها به سود طبقات فرادست و تداوم سیاست های نئولیبرالیستی حاکم بر دو حزب صورت می گیرد، آشکارتر می شود.

اوباما هم چنین در کازارانتخاباتی دور دوم خود هم مدعی شد که این انتخابات به مثابه هستی  یا نیستی طبقه متوسط  است و آمریکائیان نباید به آن به چشم یک انتخابات معمولی نگاه کنند. و این که او بدلیل حمایت از طبقه متوسط و حفظ منافع آن است که خود را مجددا کاندید ریاست جمهوری کرده است. در تبلیغات خود رقابت ها را تبلورجنگ طبقه متوسط و اشراف می داند. و این در حالی است که جناح رقیب او هم بیکارننشسته است.جمهوری خواهان با وجودآن که مستقیم تر و عریان تر از سیاست های نئولیبرالیستی و بازارآزاد دفاع می کند، و نه فقط مخالف افزایش مالیات ثروتمندان هستند بلکه برای ایجاد رونق کسب و کار، خواهان کاهش مالیات آن ها و کمتر شدن مداخله  دولت در اقتصاد  و حذف یا کاهش خدمات دولتی هستند (و از شعارهای ترامپ هم هست). با وجود این در تبلیغات خود اوباما را مسئول نابودی طبقه متوسط معرفی می کنند. آن ها  ضد حمله ها خود را  با فرافکنی و در لفافه دفاع از ارزش هائی روبنائی ریشه دار در لایه های وسیعی از جامعه آمریکا (نظیرمخالفت با سقط جنین، دفاع از حمل اسلحه، برابری فرصت ها، دولت کوچک و کم هزینه و رقابت وا یجاد مشاغل جدید و… و حمایت از حفاری های نفتی بی توجه به تخریب محیط زیست و….) و با بهره گیری از تداوم وگسترش بحران و عدم موفقیت (نسبی) اوباما در تحقق وعده های انتخاباتی اش،  مدعی اند که با سیاست های اقتصادی اوباما طبقه متوسط به خاک سپرده شد.

       

چرخه بازتولید بورژوازی ورابطه اش با گزینه انتخاب بین بد و بدتر و مبارزات درون سیستم

هم چنان که در سطورپیشین اشاره شد،عملکرد و اولویت اول اوباما بیش از همه معطوف به نجات سرمایه داران و بانک ها و مؤسسات درحال ورشکسته  شدن بود تا باصطلاح نجات طبقه متوسط. و همان گونه که تجربه گواه است در همه کشورهای پیشرفته سرمایه داری در دوره های مختلف، این جناح اصلی و راست بورژوازی  است که عمدتا سیاست های خود را دیکته می کند. زمانی هم فرامی رسد که اقتصاد و جامعه دچاربحران های حاد و ساختاری شده و تورم و بیکاری و رکود در کنار مازادتولید و ظرفیت های معطل مانده تولیدی، موجب اختلال در فرایند انباشت سرمایه و افت نرخ سود و فروریزی اعتمادعمومی جامعه به نظام و امکان عروج حرکت های گسترده علیه نظام می شود. در چنین مواقعی معمولا فرصت هائی برای عرض اندام مدافعان رفرم جهت کنترل بحران و نجات نظام پیدامی شود. چنان که  در مورد آمریکا شاهد هستیم فی الواقع چرخه بازتولید سرمایه داری در حوزه های اقتصادی و تولید و اشتغال دچارلنگی و گیرپاژ شده، کسری بودجه بیداد می کند و اعتبار و هژمونی دولت آمریکا زیرسؤال می رود. در چنین شرایطی است که مدافعان اصلاح سرمایه داری که نگران موجودیت سیستم هستند،  به تکاپومی افتند تا بلکه با اجرای  سیاست های باصطلاح کینزی و افزایش قدرت خرید و تقاضا در جامعه، بر بحران مازاد تولید و نیزبحران انباشت سرمایه فائق آیند و هم چنین درحوزه سیاسی  به ترمیم اعتماد خدشه دارشده عمومی نسبت به کارآئی سیستم غلبه کنند  و سرمایه داری گرفتار دربحران را  نجاب بخشند. هدف نه فقط روغن کاری  چرخ های زنگ زده اقتصاد و رونق بخشیدن به آن است بلکه مهم تر ازآن، ممانعت از شکل گیری و گسترش  آلترناتیو های ضدسیستمی و مستقل از سرمایه داران در شرایط گسترش نارضایتی و بی اعتمادی عمومی  به نظام است. ایفای چنین نقشی در آمریکا عموما به عهده حزب دموکرات به عهده می گیرد. در شرایط بحرانی امکان نفوذو رخنه رفرمیسم در صفوف جنبش های اعتراضی در مقایسه با محافظه کاران بیشتراست. گرچه جمهوری خواهان نیز بیکار نمی نشینند و از طریق  شکل دادن و یا تقویت جنبش ارتجاعی مانند تی پارتی و یا اخیرا ظهور کسانی چون دونالد ترامپ و طرح شعارهای غلط اندازی چون فسادسییستم و اعاده عظمت آمریکا و غیره سعی می کنند که عرصه را در اختیارجناح رقیب نگذارند گرچه بدلایلی که خارج از گنجایش این نوشته است، اکنون به موی دماغشان تبدیل شده است.

نارضایتی و خشم از سیستم در جامعه آمریکا انباشته شده است، ظهورجنبش هائی چون جنبش نودونه درصدی های جنبش اشغال واستریت و یا عروج غیرمنتظره کسانی چون سندر و یا حتی به شکل وارونه کسانی مثل ترامپ بیانگراین نارضایتی است. و البته بیانگرنادرستی ادعاهای پرطمطراق سالیان درازفربه شدن طبقه متوسط توسط آواره گران بورژوازی. تلاش های زیادی هم برای غبارآلودکردن و فرافکنی از مسائل اصلی جامعه برای پنهان ساختن تضادها و صف آرائی اصلی و تبدیل کردن شهروندان به سیاهی لشکر و جذب جنبش ها به سیستم و تبدیل کردن صورت مسأله به وضعیت باصطلاح اظطراری و معادله معیوب بد و بدتر صورت می گیرد. درچنین شرایط تنها حضور یک قطب مستقل و خارج ازسازوکارهای سیستم است که می تواند از افتادن به دامچاله معادله گزین بین بد و بدتر و جذب سازوکارهای سیستم شدن، به مبارزه طبقاتی گسترده ای که جریان دارد جان و معنای تازه بدهد. بجای بازی در بساط سرمایه جهان گستر و دادن جوازتداوم به سیاست های کنونی، با مشی و شعارهای مستقل از سیستم که سندرز بعضا برموج آن ها و جنبش سوارشد تا نهایتا آن ها را به درون سیستم واریزکند، خواست های خود را در برابرسیستم بگذارد. از مقابله با نفوذوال استریت در انتخابات تا شعارهای عدالت اجتماعی و زیست محیطی و تبعیض های نژادی و…

 

*-  http://www8.irna.ir/fa/News/82266038/

 

 *- فوکویاما و زوال طبقه متوسط

http://www.radiofarda.com/content/f2_world_economy_francis_fukuyama_article_future_of_history_analysis_democracy/24471097.html

 

 

تاریخ انتشار : ۲۹ مهر, ۱۳۹۵ ۳:۳۴ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

هفته‌ای که گذشت، دوم تا هشتم تیرماه

رهبر حکومت تاب نیاورد گاه که کارگزاران خود را نامرغوب دید. خود بر صحنه آمد و خواستار مشارکت حداکثری شد و فتوا داد که نباید با کسانی که “ذره‌ای با انقلاب و امام و نظام اسلامی زاویه دارند” همکاری کرد. به‌زبان دیگر نباید به کسانی که ممکن است نفر دوم حکومت شوند و در سر خیال همکاری با ناانقلابین دارند، رای داد. اشاره‌ای سرراست به آن تنها نامزدی که از تعامل با جهان می‌گوید.

مطالعه »
یادداشت
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!

انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!

جزئیات کشته شدن راضیهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!

بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!

انتخابات مهندسی شده، راه یا بی‌راهه؟