نشریه ی اندیشه ی پویا که معلوم نیست رسالتش در بستن گهگاهیِ توهین وافترا به برخی از احزاب و سازمانهای مردمی و گروه های مردم نهاد را کیان بر عهده اش نهاده اند، سهمی عمده از شماره ی ۳۸ خود را به بررسی فعالیت حزب توده ی ایران در چهار سال پس از انقلاب بهمن ۵۷ تخصیص داده و پس از منتشرکردن پیشدرامد رضا خجسته ی رحیمی، سردبیر، فضای نشریه ی را با مقالاتی چند، از جمله به قلم مهدی پرتوی، عضو تواب سازمان مخفی حزب توده ایران، در این باب تخصیص داده است. این شمارهی نشریه که به “یادواره” ی هفتادوپنج مین سالگرد تأسیس حزب توده ی ایران اختصاص یافتهاست، در شرایطی چهل صفحه ی کامل خود را وقف رواداشتن برخی توهین و افتراها به حزب توده ی ایران، کهنسالترین، سازمان یافته ترین و اثربخش ترین حزب تاریخ ایران، کرده است که فضای سنگین کشور امکان پاسخگویی به نوشته های گوناگون و اغلب ناروای آن را نمی دهد؛ زیرا نزدیک به سی و چهار سال است که هرگونه فعالیت سیاسی، تشکیلاتی و نظری آن حزب و احزاب، سازمانها و نهادهای سیاسی و حقوق بشری دیگر را در فضای بستهی سیاسی کشور پس از تسلط جناح راستگرای افراطی از یک سو و هواداران آشکار و نهان سیاستهای محوری مغرب زمین و”پیروان نظم نوین جهانی” از سوی دیگر، مانع شده اند و راه پاسخگویی به آنها را بسته اند. بنا بر مثل معروف مردم کشورمان: “هرکس که تنها به قاضی رود راضی بر می گردد.”
رضا خجسته ی رحیمی، در سرآغاز پیش درامد خود نوشته است: “… سهم آن حزب در دوگانه کردن فضای پس از انقلاب و تزریق خشونت به رقابتهای سیاسی با مروری بر نشریات و مواضعی که در سالهای پس از انقلاب منتشر و اتخاذ کرده به روشنی قابل ارزیابیاست.”
از همین جمله ی آغازین بحث چنین برمی آید که آقای سردبیر خواهان حفظ یگانگی در صفوف انقلاب، میان کسانی که به آرمانهای عدالتخواهانه و استقلال طلبانه و آزادیجویانه ی انقلاب باور میداشتهاند و کسانی است که خواهان تقلیل دادن انقلاب به پوسته ای خشک از آن، بدون توجه به وجه عدالتخواهانه و پیشروش بوده اند. در این نکته تردید نمی توان کرد که هر کس در شرایط انقلابی برپایه ی نگرشها و مصالح و منافع خود و گروهش به انقلاب نزدیک می شود و پس از پیروزی نیز خواهان تثبیت و بیشینهکردن همان منافع، مصالح و نگرشها در جریان پیشروی انقلاب است. بنا براین، اصطکاک منافع و نگرشهای گروه های مؤتلف در جریان حرکت انقلابی با گذشت زمان قطعی است و به هیچ رو تابع فرمان این یا آن حزب یا شخصیت اجتماعی نیست و اگر مغرضانه نباشد ساده انگارانه است که فرض کنیم صاحبان منافع اجتماعی، اقتصادی و طبقاتی گوناگون که در جریان حرکت انقلابی با یکدیگر ائتلاف میکنند، ائتلاف یا اتحادشان را تا ابد محفوظ نگه خواهند داشت. این نکته نیز بدیهی است که هر یک از نیروهای گرد هم آمده در جریان ائتلاف انقلابی در طول مسیر بر پایه ی نگرشها و منافع خود حرکت و آنها را تبلیغ و ترویج می کند. حزب توده ی ایران نیز همانند همه ی گروه های راست و چپ دیگر از این توصیف مستثنا نبوده است.
نکته ای که درباره ی شعار “نه شرقی، نه غربی” می توان گفت این است که در مقیاس جهانی در آن روزگاران دو نیرو در مقابل یکدیگر صف آرایی کرده بودند: جهانخواران امپریالیست و جبهه ی جهانی سوسیالیسم، به مثابه ی نیروی مدافع کشورهای دربند سلطه و بهره کشی آنان. در این نکته تردید نمیتوانداشت که نیروهای ملی و مردمی هوادار کارگران و زحمتکشان در مبارزه با سلطه ی جهانی امپریالیستها نمی توانستند و نمی توانند از یکدیگر و از نیروی جهانی مدافع خویش فاصله بگیرند و در غیر این صورت توان مقابله ی هر دو با جهانخواران تضعیف می شد و می شود. همین نکته به ناگزیر در داخل هر کشورانقلابی، از جمله ایران پس از انقلاب بهمن، نیز صدق می کرد. صفآرایی نیروهای بهره ده در مقابل قدرتمندان بهره کش می بایست به سود یک طرف و به زیان طرف دیگر رقم می خورد و نیروهای چپ و دمکرات، از جمله حزب توده ی ایران، در این گیرودار جای خود را داشتند.
آیا هدف انقلاب بهمن رهایی ستمدیدگان (کارگران، زحمتکشان و اقشار میانی) نبود که بتوان آن را به سود طبقات بهره کش به حال خود رها کرد و از حرکت بازداشت؟ بیتردید سرکوب های خونین دههی ۶۰، به ویژه تابستان ۶۷، و حذف فیزیکی چپها و دمکراتهای انقلابی گامی در این راه بود و آنچه امروز در وجود سرمایه ی رانتخوار دولتی و وابسته می بینیم، حاصل همان برخورد است.
پرسش دیگرم این است: امروز که پس از رخدادهای فاجعه بار دهه ی ۶۰، به ویژه تابستان ۶۷، بسیاری از نیروهای دمکراتیک انقلابی، رسمأ از عرصه ی سیاسی دور نگه داشته شده اند، دلیل افتراق در صفوف دولتیان و محکومیت بسیاری از اصلاح طلبان پیگیر به زندان و تبعید بلند مدت چیست؟ آیا اکنون عاملی دیگر بجز نیروهای دمکراتیک پیشگفته در کار نیست؟ رخدادهای ۸۸ و پس از آن چه؟ در باره ی ممانعت از سخنرانی نایب رئیس مجلس در مشهد و سخنرانی سال پیش او در شیراز چه می توان گفت؟
تفرق میان نیروهای شرکت کننده در انقلاب بهمن از آغاز کار و حتی پیش از تسخیر سفارت آمریکا به دلیل تفاوت نگرشهای آنها آغاز شد؛ با ترور شخصیتهای دولتی در چند مرحله ادامه یافت و همچنان تا به امروز نیز ادامه یافته است، و تا پیروزی قطعی یکی از دو نیروی درگیر، هواداران منافع کارگران و زحمتکشان و اقشار میانی و صاحبان رانتها و منافع کلان، دراین گیرودار نیزادامه خواهد یافت.
آنچه درباره ی دوره ی کوتاه حکومت زنده یاد مهندس مهدی بازرگان می توان گفت، تعطیل روزنامه ی مردم، ارگان مرکزی حزب توده ی ایران و جلوگیری از فعالیت رسمی آن حزب است. آنچه به سقوط کابینه ی او انجامید نیز چگونگی تداوم روابط دیپلماتیک ج.ا با دولت ایالات متحد آمریکا و تسخیر سفارت آن کشور به کوشش “دانشجویان پیرو خط امام” به سرکردگی حجت الاسلام محمد موسوی خویینیها بود که البته حزب توده ی ایران نیز، برپایه ی ماهیت ضد امپریالیستی خود، مدافع آن حرکت بود. آنچه در بارهی روابط حزب توده ی ایران با حکومت زنده یاد بازرگان می توان گفت روابط دوجانبه ی آنها با یکدیگر است که ممکن نیست آن را در خارج از حوزه ی نگرش آنها و تعارضهای نظری و عملیشان با یکدیگر بررسی کرد و من نمونه ای از آن را در سطرهای پیشین شرح دادم.
درباره ی “اتهام ناروای جاسوسی رهبران حزب توده ی ایران و پذیرش این اتهام در جریان بازجویی تحت شکنجه و خوراندن داروهای روانگردان” نیز، سخن بسیار است. آقای سردبیر هیچ گاه از خود پرسیده است کسانی که ۲۵ سال زندان پس از ۲۸ مرداد را آبرومندانه تحمل کردند، در چه شرایطی قرار گرفتند که در مدتی نزدیک به سه ماه زبان به اعتراف گشودند و اتهام “ناوارد” به خود را پذیرفتند؟ آیا به راستی معتقدید که اینان در برابر خلق در جایگاه متهم قرار گرفتند؟ در این صورت آنچه را که در سالهای بعد دهه ی ۶۰، در سالهای پایانی دهه ی ۷۰ و پس از بهار ۸۸، برای اصلاح طلبان پیگیر رخ داد، چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا آمران و عاملان همه ی این گونه رخدادهارا هم خلق می دانید؟
سپس آقای سردبیر به مفهومی از واقعگرایی درباره ی دبیر اول وقت حزب توده ی ایران، زنده یاد نورالدین کیانوری، رو کرده است که این برخورد از ناآگاهیش از مفهوم انترناسیونالیسم پرولتری و وجوه آن سر برمی زند، یا این که او عامدانه به بیراه زده است؟
او سپس به مفهوم بی اخلاقی اشاره کرده است که مصداقی مشخص از آن ارائه نداده است و پس از خواندن این سطور نوشته ی او درمی یابیم که تنها خواسته است حزب توده ی ایران و رهبر وقت آن را، بی هیچ مدرک یا سند، مصداق این مفهوم معرفی کند. او درباره ی این موضوع نوشته است: “او… ، همچون بسیاری از همتایان مارکسیست- لنینیستش، با اخلاق در سیاست وداع کرده بود و به احترام سیاست نعلین اخلاق را از پا درآورده بود تا نشان داده باشد که در نظرش اصالت نه با اخلاق بلکه با قدرت است؛ قدرت فارغ از خیر و منفعت عمومی و مستقل از هرگونه دغدغه ی اخلاقی.” با این که او مصداقی عینی ارائه نداده است شاید نظرش نمونه ی مهندس بازرگان و کابینه اش باشد که پیشتر درباره ی آن پاسخ دادم.
دست اندرکاران اندیشه ی پویا لازم است بدانند که لجنمال کردن محروم نگه داشته شدگان از امکان پاسخگویی نشان اخلاق نیست؛ بلکه برخورد یکسویه با قربانیان استبداد در راستای تأمین هدف مبارزهشان با رقیبانی دستبسته است. توصیه ی من به ایشان این است که به جای افراد و گروه های سیاسی مردمی دست بسته به نقد کسانی رو کنند که اقدامهایشان در عرصه ی مسائل اقتصادی- اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشورمان را به ورطهای ژرف که اکنون شاهد آنیم درافکنده است.
نقد چهل صفجه ی کامل از نشریه ی اندیشه ی پویا، شماره ی ۳۸، در این مختصر نمی گنجد و من خواهم کوشید تا آنجا که ممکن است در فرصتی دیگر به بخشهایی دیگر از نکته های مطرح شده در این صفحه ها بپردازم.
بریدۀ مورد استناد از نشریۀ “اندیشۀ پویا”