چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۵:۰۳

چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۵:۰۳

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!
سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!
یادمان باشد که هرچه جامعه ضعیف‌تر شود، از فرصت‌ها و شانس‌هایی که در مسیر بهبود، تغییروتحول  پیش خواهد آمد، کمتر می‌توانیم استفاده کنیم و شانس‌های آینده ایران را از دست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کیوان صمیمی
نویسنده: کیوان صمیمی
انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!
نیروی تجدد و دموکراسی یک قرن است که ایران مال همه‌ی ایرانیان است شعار اوست. اکنون نیروهای وسیعی از جنبش اسلامی نیز به همین نگاه پیوسته اند. در پهنه‌ی سیاست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: امیر ممبینی
نویسنده: امیر ممبینی
جزئیات کشته شدن راضيهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!
سوم تیر ماه جاری رسانه‌ها نوشتند که دختری جوان به نام «راضیهٔ رحمانی» اهل روستای گویژه در شهرستان نورآباد استان لرستان با شلیک یکی از مأموران نیروی انتظامی جان باخت....
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!
نهضت آزادی ایران در ادامه راهبردی که در مرحله اول در پیش گرفت، اتحاد ملت و تجمیع همه معترضان در مرحله دوم انتخابات را برای مقابله با مخالفان آزادی و...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: نهضت آزادی ایران
نویسنده: نهضت آزادی ایران
انتخابات مهندسی شده، راه يا بی‌راهه؟
    خانم وسمقی در ارتباط با انتخابات ریاست حمهوری در ایران تحلیلی داشته است. خانم وسمقی، زین میان؛ بر این باور است که اصلاح‌طلبان، اگر گمان می‌کنند که حکومت...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: صدیقه وسمقی
نویسنده: صدیقه وسمقی
جرون
جرون، ای سیلی خورده ی زمان، ای معامله های پشت پرده ی آن زمان، ای تاریخ دیروز و امروز من، از رنگ و شرنگ، تا کیسه های زر ...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد

دمکراسى مدرن و نظام آتى کشور ما!

دمکراسى دوران ما مبتنى بر حق راى همگانى (دمکراسى مدرن) است، مبتنى بر جنسيت نيست، ولى فقيه و شاه و رهبر را که مبتنى بر دين و سنت و وراثت و زور و نابرابرى حقوقى است برنمى‌تابد

بعداز انتشار سلسله مقالاتى در اخبار روز تحت عناوین «دمکراسى مدرن فربه تر از جمهورى اسلامى است» و «دمکراسى مدرن فربه تر از پادشاهى است»، برخى از خوانندگان مقالات، سوالاتى را با من درمیان گذاشتند که متاسفانه فرصت پاسخ نیافته ام. کوشش مى کنم در فرصتى دیگر به آن سوالات پاسخ دهم. اما یکى از آن سوالات که خیلى مهم به نظرم خیلى مهم آمد این بود: «چرا از واژه دمکراسى مدرن استفاده مى‌کنى و نه از واژه دمکراسى»؟ و یا «مگر دمکراسى به اندازه کافى روشن نیست چرا از واژه دمکراسى مدرن استفاده مى‌کنى»؟
قبل از شروع به پاسخ گفتن مى‌خواهم روى چند نکته تاکید کنم. اول اینکه من اولین بار نبود که در نوشته‌هایم از واژه دمکراسى – مدرن استفاده کرده بودم. چند سال است که از آن استفاده مى کنم. البته کسان دیگرى نیز هستند که از این واژه استفاده کرده‌اند و مى‌کنند. دوم اینکه من با توجه به مطالعات و تجربه شخصى کوشش مى کنم به این سوال بپردازم که پاسخ هاى ارائه شده در آن گاه حتى خود، سرشار از سوال هستند. چرا سرشار از سوال؟ به این دلایل که ١- کار با دمکراسى به لحاظ نظرى و پراتیک سیاسى و اجتماعى براى من هم مثل بسیارى از ایرانیان سیاسى هنوز تازگى دارد. ٢- ما ایرانیان با دمکراسى مساله داریم ولى هرکدام از ما فرافکنى مى‌کنیم و مى‌گوئیم او و یا آن‌ها با دمکراسى مساله دارند و ما آموزگار دمکراسى بوده‌ایم و هستیم. ٣ – خود دمکراسى از جمله واژه‌ها و مفاهیمى است که سرشار از سوال و ابهام است.
اگر بخواهم منظورم را درباره سومى کوتاه بیان کنم، مى توانم بگویم که دمکراسى نه تنها کاملاً روشن وشفاف نیست بلکه آنقدر کشدار و مبهم است که از دولت-شهرهاى یونان قبل از میلاد تا دولت-ملت‌هاى ساخته و پرداخته قرون ١٨ و ١۹ و ٢٠ و نیز نهادهاى مدنى کنونى که کنترل کننده همین دولت-ملت‌ها محسوب مى‌شوند و و و … را در بر مى گیرد.
تعریف و تفسیر و برداشت و قرائت از دمکراسى بسیار متنوع است.
اگر زیاده‌گوئى محسوب نشود مى‌توانم با اجازه صاحب نظران وطنى خودمان و نیز غربى‌ها بگویم که به نظر مى‌رسد واژه و مفهوم دمکراسى در تحلیل و توضیح وضعیت واقعا موجود اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى و اخلاقى انسان معاصر و جامعه معاصر بشرى به‌ویژه در شرایط جهانى شدن جهان وانسان، خود دچار بحران است. غربى ها هر چیز خوب و جدیدى را که در زمینه سامان دادن به امور زندگى مدرن خود پیدا مى کنند به دمکراسى نسبت می‌دهند و اغلب غیر غربى ها نیز هر آن‌چه را که غربى‌ها مى‌گویند آویزه گوش و رهمنون عمل خود مى‌کنند، بى آنکه بپرسند چرا چنین است؟ چرا هم دمکراسى یونان باستان دمکراسى است و هم دمکراسى واقعا موجود در جامعه بشرى؟ آیا معنا و مفهوم هر دو یکى است؟ اگر دمکراسى عهد باستان و عصر جدید معنا ومفهوم یکسانى دارند، آیا مى توان گفت که بشر و بشریت در دایره دمکراسى گرفتار شده است؟ به‌زبان دیگرکدام یک دچار بحران است بشر و بشریت یا دمکراسى و یا هردو؟
اینکه دمکراسى در مقایسه با دیگر روشها و سامانه‌ها و ساختارهاى امور زندگى بشر بهتر بوده و بهتر است، اینکه بهتر از دیکتاتورى بوده و است و در لحظه کنونى بیش از ۶٠ درصد کشورهاى جهان یعنى ١١۷ کشور از ١۹٢ کشور عضو سازمان ملل داراى دولتهاى دمکراتیک و یا نسبتا دمکراتیک هستند، اینکه دمکراسى بازهم رو به گسترش است و نیز اینکه جامعه ما نیازمند دمکراسى است و ما باید براى دمکراتیزاسیون جامعه‌مان تلاش کنیم، دلیلى بر بى‌توجهى به ابهامات آن نیست. واژه‌ها و مفاهیم ترکیبى نظیر دمکراسى دمکراتیک، گفتمان دمکراتیک، دمکراسى گفتمانى، لیبرال دمکراسى، سوسیال دمکراسى، سوسیالیسم دمکراتیک، دمکرات مسیحى، دمکراسى توده‌اى، دمکراسى بوژوائى و دمکراسى پرولترى، و و و … نشانه هائى از آن ابهام هستند. حال اگر تو کنجکاوى کنى و از سر شیطنت از یک هم وطن دمکرات بپرسى که آقاجان و یا خانم محترم، لیبرال دمکراسى و یا سوسیال دمکراسى و یا دمکرات مسیحى و یا دمکراسى گفتمانى که ساخته و پرداخته دوسه قرن اخیر است چه ربطى به دمکراسى ٢۵٠٠ سال پیش دارد آیا نگاه عاقل اندر سفیه بر تو نمى‌کند؟ به چه دلیلى باید هم دولت-شهرهاى یونان را که اکثریت چشمگیر انسانهاى تحت حکومت آنها حق راى نداشتند، دمکراسى بنامیم و هم دولتهاى مدرن اواخر قرن ٢٠ را که مبتنى بر مشارکت داوطلبانه شهروندان، حقوق برابر شهروندان اعم از زن و مرد براى تامین اراده سیاسى و حق راى همگانى است؟
اگر دمکراسى یونان باستان و دمکراسى کنونى معنى و مفهوم و محتواى یکسانى دارند آیا مى توان گفت که بشر و بشریت بعداز ٢۵٠٠ سال تغییر و تحول، هنوز هم تحت دولت-‌شهرهاى یونان زندگى مى‌کند؟ و اگر جواب منفى است چرا هر دو را دمکراسى مى‌نامیم؟ آیا این نشانه‌اى از یک بحران در هستى‌شناسى جامعه بشرى است که به‌جاى پیدا کردن واژه‌ها و مفاهیم جدید براى تبیین و اداره کردن و به‌سامان کردن زندگى جدید بشرى، آنها را از واژه‌هاى مانده از قرون ماقبل مسیح وام می‌گیرد؟ آیا مى‌توان گفت دمکراسی (حکومت مردم و یا مردمى) آرزو و آرمان دیرینه بشرى است که تاکنون تحقق کامل نیافته و به‌خاطر همین، بشر نام هر روش و ساختار مدیریتى‌ئى را که مشارکت انسان در سرنوشت خود را بیشتر از پیش مى کند، دمکراسى مى‌گذارد؟! ! آنان که دمکراسى واقعا موجود را لیبرال دمکراسى و لیبرال دمکراسى را آخرین مرحله دمکراسى مى‌دانند، آیا دست به جعل تاریخ نمى‌زنند و فرمان توقف به حرکت بشر و بشریت را در جهت شرکت همه‌جانبه‌تر در تعیین سرنوشت خود و تحقق کامل دمکراسى (حکومت مردم)، صادر نمى‌کنند؟
مدتهاست، واژه و مفهوم «مسالمت آمیز» نیز به دمکراسى نسبت داده مى‌شود بدین معنا که مى‌گویند یکى از ویژگیهاى دمکراسى مسالمت‌جو بودنش است. البته اگر از منظر صرفا نظرى و آرمانى به دمکراسى نگاه کنیم نه در پراتیک اجتماعى و سیاسى تاکنونى، مسالمت‌جوئى از ویژگى‌هاى دمکراسى است. من دوست دارم دمکراسى‌هاى واقعا موجود، واقعا مسالمت‌جو باشند. اما بسیارى از دولتهاى دمکراتیک مثلا دولت دمکراتیک آمریکا به‌شیوه دمکراتیک تصمیم به اعمال خشونت به خشن‌ترین شکل خود بر علیه شهروندان خود یعنى اعدام شهروندان مجرم خود مى‌گیرند و آنرا اعمال مى‌کنند. و یا دولت دمکراتیک آمریکا علیرغم مخالفت سازمان ملل و علیرغم مخالفت اکثر جوامع دمکراتیک و غیر دمکراتیک جهان، به‌شیوه دمکراتیک تصمیم مى‌گیرد تا با توپ و تانک و هواپیما و مدرنترین سلاح‌هاى ضد بشرى، دولت‌ها و کشورهاى مخالف خود در خاورمیانه یا جاى دیگرجهان را با خاک یکسان کند و آنها را «دمکراتیزه» کند. دمکراتیزه کردن کشورهاى دیگر از طریق اعمال جنگ بر مردم و کشورهاى دیگر کجایش مسالمت‌آمیز است؟
یک روز من و بهروز خلیق با حیدر تبریزی مصاحبه‌اى درباره سوسیالیسم داشتیم. در میان بحث و گفتگو حیدر گفت، مجید هر چیز خوبى که در دنیا وجود دارد به سوسیالیسم نسبت مى‌دهد. البته او راست مى‌گفت انسان دوست دارد همه خوبى‌هاى ناموجود و یا کمتر موجودى را که دوست دارد، در آرمان‌شهر مورد نظر خود متصور شود و حتى با آنها زندگى کند. حالا این حرف در مورد ما دمکراتهاى ایرانى و یا هرجاى دیگر صادق است که هر چیز خوبى به ذهنشان مى‌رسد آن‌را به دمکراسى نسبت مى‌دهند. به‌نظر مى‌رسد بشر کنونى ضمن اینکه قدر دمکراسى واقعا موجود را مى‌داند، در عین حال آنرا ناقص و نارسا و ناکافى مى‌داند. بعد از فروپاشى شوروى فوکومایا گفت که لیبرال دمکراسى بهترین است و تاریخ به پایان رسیده است. این نظرخریدار زیادى پیداکرد. اما واقعیت این نبود و نیست. لیبرال دمکراسى بهترین و آخرین حرف بشر نبوده و نیست و تاریخ به پایان نرسیده بود و نرسیده است. آنچه دود شد و هوا رفت و عمرش به پایان رسید نظر آقاى فوکومایا بود. او حتى خود به نظریه خودش وفادار نماند. بیش از دو دهه است که نئولیبرالیسم بیداد مى‌کند و جهان در برابر بیدادگرى و برخوردهاى غیر دمکراتیک نئولیبرالیسم، به دمکراسى ژرف‌تر وگسترده‌تر و بیشتر از دمکراسى واقعا موجود نیازمند است. مناسبات حقوقى و سیاسى و اجتماعى واقعا موجودِ باقى‌مانده از چند دهه قبل در میان شهروندان درون کشورهاى جهان و میان ملل مختلف جهان نیازمند بازآفرینى دمکراتیک است. مناسبات تاکنونى حاکم برجهان، ظرف مناسب و پیش‌برنده براى جهانى شدن جهان نیست. به‌نظر من دولت آمریکا برخلاف ظاهر، مخالف دمکراتیزه شدن مناسبات حاکم بر جهان کنونى است. او کوشش مى‌کند نه تنها هژمونى خود را که باقى مانده از دوران جنگ سرد است، نگه دارد بلکه کوشش مى‌کند آنرا گسترش دهد. او حاضر به کاهش نقش هژمونیک خود و توزیع دمکراتیک قدرت و برقرارى مناسبات دمکراتیک میان جهانیان نیست. استراتژى دولت آمریکا به‌ویژه دولت بوش حفظ هژمونى خود در جهان براى دو سه دهه آتى است. تصادفى نیست که با تمام قوا در صدد تسلط کامل بر خاورمیانه و آسیاى میانه و ایران است.

اینها سوالات و مسائلى بوده و هستند که ذهن مرا نیز به‌خود مشغول کرده‌اند. در جهت پاسخ‌یابى به این سوالها بود که در ذهنم مرزى میان دمکراسى قدیم و جدید پدید آمد. نام اولى را گذاشتم دمکراسى سنتى و براى دومى، دمکراسى مدرن را برگزیدم. اینکه کجا و کی دومى را خوانده بودم خاطرم نیست. ولى به هر حال واژه دمکراسى مدرن را براى دمکراسى واقعا موجود در کشورهاى مدرن وپیشرفته جهان مناسب یافتم و از آن استفاده مى‌کنم. در ادامه مطلب کوشش مى‌کنم تفاوتهاى دمکراسى سنتى با دمکراسى مدرن را برشمرم تا مرز میان آنها را تقریبا ترسیم کرده باشم.

دمکراسى سنتى
بخشى از مخالفین مارکس مى‌گویند مارکس و سوسیال دمکراتها، مخالف دمکراسى بوده‌اند و او دمکراسى زمان خود را دمکراسى بورژوائى و دمکراسى صورى ارزیابى و تعریف کرده است. اولا مارکس مخالف دمکراسى نبود بلکه تاویل دیگرى از دمکراسى داشت، از منظر دمکراسى وسیعتر و ژرفتر، نقاد دمکراسى بورژوائى زمان خود بود. ثانیا به‌نظر مى‌رسد دمکراسى واقعا موجود در زمان مارکس حتى کاملا بورژوائى و کاملا صورى نیز نبود. برخلاف مخالفین مارکس، دمکراسى موجود در زمان او آنقدر کم دامنه و حقیر بود که حتى بورژوا زنان (سخن از زنان آقایون بورژواها نیست بلکه سخن از زنانى است که به‌لحاظ طبقاتى بورژوا بودند) حق راى نداشتند. انگشت گذاشتن روى عدم شرکت زنان بورژوا در تامین ترجیحات و اراده سیاسى خود صرفا از زوایه عدم حضور کمٌى و عددى زنان نیست بلکه از منظر حقوقى است. زنان بورژوا به‌مثابه بخشى از طبقه بورژوازى حق راى نداشتند. ارزیابى مارکس و دیگر سوسیال دمکراتها از دمکراسى واقعا موجود در زمان خود نه تنها بدبینانه نبود بلکه خوشبینانه نیز بود. این خوشبینى در جاى جاى نظرات مارکس و انگلس دیده مى شود. آنها دمکراسى واقعا موجود را آنقدر توسعه یافته ارزیابى کردند که آنرا دمکراسى صورى نامیدند، درصورتیکه چنین نبود و زنان بمثابه نیمى از جامعه حتى حق مشارکت داوطلبانه در تامین ترجیحات و اراده سیاسى خود نداشتند. اگر دمکراسى صورى به این معنا باشد که همه شهروندانى که به سن قانونى رسیده‌اند [اعم از زن و مرد] حق شرکت داوطلبانه و حق برابر در تامین ترجیحات و اراده سیاسى خود دارند، واقعیت این است که در زمان مارکس، زنان به‌مثابه نیمى از جمعیت و جوامع پیشرفته غربى جزو اموال مردان غربى محسوب مى‌شدند و حق راى نداشتند. بورژوازى لیبرال و نظریه پردازان آن از این بابت به‌جاى حمله به مارکس و سوسیال دمکراتها، یک معذرت خواهى تاریخى بدهکار زنان جوامع غربى و زنان کل جهان هستند. دمکراسى واقعا موجود زمان مارکس به‌لحاظ حقوقى و حقیقى آنقدر خشن و دیکتاتور بود که نیمى از شهروندان خود را از حق دمکراتیکشان محروم کرده بود. یعنى دمکراسى واقعا موجود در آن‌زمان حتى با ادعا هاى لیبرالیستى نیز انطباق کامل نداشت. آیا آن دمکراسى را که حقوق نیمى از جامعه را پایمال کرده بود مى‌توان دمکراسى صورى نامید؟ معیار ما چیست؟ 
در اوایل قرن ١۹ وضع از اینهم بدتربود. نوشته‌هاى غربى ها نشان مى‌دهد که اکثریت قریب به اتفاق شهروندان جوامع غربى در آن مقاطع حق راى نداشتند. اقلیت بسیار کوچک از توانگران غربى براى اکثریت بسیار بزرگ شهروندان ( زنان و مردان بدون راى ) تصمیم مى‌گرفتند. به‌زبان دیگر اقلیت بسیار کوچکى از مردان توانگر جامعه براى زندگى اکثریت بزرگ زنان ومردان تصمیم مى‌گرفتند؛ البته از طریق راى‌گیرى در دایره بسیار تنگ و محدود و بسته.
دمکراسى، در اغلب کشورهاى غربى، حتى دمکراسى کاملا مردسالار نیز نبود چرا که اکثریت مردان حق مشارکت دواطلبانه و حق راى نداشتند و اقلیتى از مردان صاحب مال و سرمایه بر اکثریت مردان و نیز بر همه زنان تصمیم مى‌گرفتند و حکومت مى‌کردند.
اگر این فاکتها واقعیت داشته باشند آیا مى‌توان دولتهاى قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم کشورهاى غربى را دولتهاى دمکراسى مدرن نامید؟ 
براى پاسخ دادن به این سوال باید تعریف و معناى حداقلى براى نظام سیاسى مدرن دمکراتیک داشته باشیم تا بتوانیم با توجه به آن میزان دمکراتیک بودن دولتهاى غربى تا قبل از جنگ جهانى دوم را بسنجیم.

تعریف حداقلى نظام سیاسى دمکراتیک: 
١- نظام سیاسى مدرن – دمکراتیک، نظامى است مبتنى بر حق راى همگانى که توسط شهروندان برابر حقوق و داوطلب (اعم از زن ومرد) انتخاب شود. نظامى است که مبتنى بر دین و موروثیت نباشد.
٢- نظامى است که آزادى‌هاى سیاسى و آزادى‌هاى فردى و اجتماعى شهروندان (اعم از زن ومرد) قانونا توسط نظام و حکومت تامین و رعایت شود.
٣ – نظامى است چند حزبى.
۴- قدرت سیاسى در آن ازطریق انتخابات آزاد قابل توزیع و انتقال و تغییر باشد.

اگر این تعریف و معناى حداقلى نظام سیاسى مدرن – دمکراتیک مورد قبول باشد آیا مى‌توان دولتهاى غربى قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم را دولتهاى مدرن- دمکراتیک نامید؟
واقعیت این است که دولتهاى غربى تا اوایل قرن بیستم حتى تا جنگ جهانى دوم، اصل اول و دوم را که اصول بنیادین دمکراسى حداقلى است، به‌طور خشن و آشکارى نقض مى‌کردند. چرا که در اغلب کشورهاى اروپائى، تا جنگ جهانى دوم زنان نه تنها حق راى نداشتند بلکه جزو اموال مردان حساب مى شدند و نظامهاى سیاسى و حکومتها فقط توسط مردان انتخاب مى‌شدند. انتخابات و نظام‌هاى سیاسى و حکومتهاى منتخب در این کشورها مبتنى بر اصل اول و دوم نبودند. باید توجه داشته باشیم که اگر اصل سوم و چهارم در تعریف فوق‌الذکر، بدون رعایت اصل اول و دوم اجرا شود، نظام و حکومت بر آمده از آن نمى تواند دمکراسى حداقلى باشد. کشورهاى زیادى در جهان بوده و همین امروز نیز هستند که نظامهاى سیاسى آنها انتخابى و چند حزبى هستند ولى آزادى‌هاى سیاسى و بخش اعظم حقوق و آزادى‌هاى فردى و اجتماعى شهروندان توسط همین نظامها و حکومت‌ها پایمال مى شوند و نیمى از جامعه حق انتخاب شدن و انتخاب کردن ندارند. تحقق اصل اول و دوم زمینه رابراى تحقق اصل سوم چهارم باز مى کند در صورتیکه تحقق اصول سوم وچهارم بخودى خود زمینه ساز تحقق اصول اول و دوم نیست.
به‌زبان دیگر نظام سیاسى ودولت یک کشور مى تواند چند حزبى باشند و از طریق انتخابات نیز انتخاب شوند ولى مبتنى بر برابر حقوقى شهروندان و برابر حقوقى زنان و مردان و رعایت آزادى سیاسى و حقوق شهروندى شهروندان نباشد. نظیر دولتهاى غربى در قرن ١۹ و اوایل قرن بیستم و بسیارى از دولتهاى واقعا موجود در جهان کنونى.
به‌نظر مى‌رسد مدل دمکراسى دولتهاى غربى تا جنگ دوم جهانى، علیرغم تفاوتهاى کیفى و کمى میان آنها هنوز مدل دمکراسى مدرن نبود، مدل نیمه سنتى و نیمه مدرن دمکراسى بود.

مدل سنتى دمکراسى

١ – اقلیت کوچکى از مردان مالدار و توانگر و برتر(بخشى از شهروندان) در تصمیم‌گیرى براى سرنوشت شهر و شهروندان حق راى دارند. زنان و بردگان و اکثریت مردان جامعه حق راى ندارند.
٢ – اکثریت انسانهاى واقعا موجود در شهر، جزو مردم به حساب نمى‌آیند. واژه مردم شامل حال مردم واقعا موجود نیست بلکه شامل بخش کوچکى از آن است. مردمِِ واقعا موجود به‌شکل خشن و آشکارى توسط اقلیتى از مردان برتر و توانگر، مردم حساب نمى‌شوند.
٣ – دمکراسى (حکومت مردمى و یا حکومت مردم) ربطى به مردم (دمو) واقعا موجود ندارد بلکه متعلق به «مردمِ» از پیش تعریف و تعیین شده یعنى، مردان مالدار و توانگر و برتر است. دولت-شهرها فقط توسط اندک مردان برتر اما برابرحقوق انتخاب مى‌شود و تغییر مى‌کند.
۴ – اکثریت شهروندان واقعا موجود در شهر فقط مکلف به اجراى فرامین دولت-شهر هستند.
در دمکراسى سنتى، سقراط را، به شیوه دمکراتیک به مرگ محکوم کردند و جام شوکرانش دادند. سقراط با راى اکثریت که فقط چند راى بیشتر بود کشته شد. سقراط البته به قانون احترام گذاشت و شوکران را سرکشید تا آزادى جاودانه بماند.

اگر مدل دمکراسى واقعا موجود در کشورهاى غربى در قرن ١۹ و اوایل قرن بیستم را با مدل دمکراسى سنتى و مدل دمکراسى حداقلى مقایسه کنیم متوجه مى‌شویم که در حال گذر از اولى به دومى است. نظریه پردازان کشورهاى غربى، نظام‌هاى سیاسى شکل‌گرفته در دو سه قرن اخیر را «دولت –ملت» تعریف‌ کرده‌اند. اگر فرق اساسى دولت مدرن با دولت سنتى این است که اولى مبتنى بر قانون و حق راى همگانى شهروندان و برابرحقوقى زنان و مردان است و دومى مبتنى بر برابر حقوقى همه شهروندان نیست و اگر واژه و مفهوم دولت-ملت دربرگیرنده همه شهروندان برابرحقوق است و اگر نظام حقوقى مدرن حاکم بر یک جامعه مدرن مبتنى بر برابرحقوقى همه شهروندان زن و مرد است مى‌توان گفت که نظامهاى سیاسى کشورهاى غربى تا جنگ جهانى دوم مدرن دمکراتیک نبودند بلکه نیمه سنتى نیمه مدرن و دیکتاتورى – دمکراتیک بودند. زنان به مثابه نیمى از ملت حق راى نداشتند. اگر در دولت شهرهاى یونان باستان واژه مردم شامل حال اکثریت شهروندان نمى شد.
دراغلب دولت – ملتهاى غربى تا جنگ جهانى دوم، ملت شامل زنان نمى‌شد. از این زاویه نیز مى‌توان گفت نظامهاى سیاسى کشورهاى غربى تا جنگ جهانى دوم، هنوز مدرن – دمکراتیک نبودند و نتوانسته بودند به دمکراسى حداقلى برسند.
شاید بگویند دولت – ملت در زمان پیدایش خود بیشتر از این زاویه مطرح بود که دولت ناشى از راى و اراده ملت است و منشاء الهى و دینى و موروثى و ماورائ طبیعت ندارد. اگر این استدلال را بپذیریم که پذیرفتنى است باز هم نمى‌تواند نافى این باشد که نظامهاى سیاسى واقعا موجود تا جنگ جهانى دوم در اغلب کشورهاى غربى به لحاظ حقوقى و حقیقى هنوز دولت – ملت نبودند. نظامهاى سیاسى کشورهاى پیشرفته غربى ناشى از اراده وراى نیمى از ملت و ناقض خشن راى و اراده نیم دیگر ملت بودند.
دو اینکه دولتهاى کشورهاى غربى در آن مقاطع و تا همین اواخر هیچ علاقه‌اى به دمکراتیزاسیون جوامع و کشورهاى تحت سلطه خود نداشتند. البته تازگى‌ها قدرتمندترین دولت دمکراتیک جهان، آمریکا لطف کرده و مى‌خواهد تحت پوشش سلاحهاى هسته‌اى و ناوگانها و وسایل مدرن و نظامى خود براى مناطقى نظیر خاورمیانه دمکراسى صادر کند.
دولتهاى غربى اگر در کشورهاى خود به‌شیوه دیکتاتورى- دمکراتیک حکومت مى‌کردند در کشورهاى تحت سلطه خود به‌شیوه دیکتاتورى خشن حکومت مى‌کردند. به عنوان مثال در انقلاب مشروطیت زمینه پیدایش یک دولت نیمه دمکراتیک نیمه دیکتاتورى در ایران پیدا شد و تا حدودى ساختار و قدرت پیدا کرد ولى دولت انگلیس رشد و توسعه دمکراسى در ایران را مغایر منافع خود یافتند و جلو آنرا گرفتند. رضا خان را سرکار آوردند تا دمکراسى گسترش و ژرفش پیدا نکند. بعد از جنگ جهانى دوم و فرار رضا شاه و پیدایش فضاى باز و سرکار آمدن مصدق و پیدایش زمینه‌هاى مناسب براى ایجاد و گسترش دمکراسى در ایران، دولت انگلیس اینبار همراه با دولت آمریکا دولت نیمه دمکراتیک دوران مصدق را سرنگون کردند، محمدرضا شاه را به کشور باز گرداند تا دولت نیمه سنتى و نیمه مدرن اما به‌شدت دیکتاتورى محمدرضا شاه منافع آنان را تامین کند. اما ایران تنها کشور توسعه نیافته نبود که دولتهاى غربى مخالف دمکراتیزاسیون آن بودند ده‌ها کشور را مى‌توان نام برد. شیلى نمونه دیگرى بعداز جنگ جهانى دوم است و و و…. ا
دولتهاى غربى حاکم بر جوامع غربى در مضمون و اشکال و روش کار هنوز آن‌قدر دمکراتیک نشده بودند که به نیمى از جامعه خود یعنى زنان غربى و به میلیاردها انسان غیر غربى حق برابر قائل شوند. افکار و فضاى غالب در جوامع غربى نیز، تا جنگ جهانى دوم هنوز برای زنان غربى حق برابر و دمکراتیک قائل نبود و به انسان‌هاى جوامع غیر غربى با دیده تحقیر و نابرابر نگاه مى‌کرد و از رنگ پوست برخى از انسانها با نفرت و تمسخر یاد مى‌کرد. جوامع غربى که خود آغازگر و سازنده مدرنیته بود در مواجهه با آن دچار تناقض بود. سیاه‌پوست‌ها تا چند دهه پیش در آمریکا از حق راى و حق تحصیل در بسیارى از دانشگاه‌ها و حق کار در بسیارى از موسسات و حق مدیر شدن و حق بسیار چیزهاى دیگر محروم بودند. تنها بعداز جنگ جهانى دوم و به‌ویژه در دو سه دهه گذشته است که دمکراسى مبتنى بر حقوق بشر و حق راى همگانى در کشورهاى غربى و دیگر کشورهاى پیشرفته جهانى گسترش پیدا کرده است.
لیبرال‌ها و نئولیبرال‌ها کوشش کردند و مى‌کنند دمکراسى واقعا موجود یا دمکراسى مدرن را لیبرال دمکراسى نامگذارى کنند و لیبرال دمکراسى را نیز غایت تاریخ بشر اعلام کنند.
من دمکراسى مدرن را که مبتنى بر حق راى همگانى- اعم از زن ومرد- است، در مقایسه با دمکراسى اواخر قرن ١۹ و اوایل قرن بیستم که مردانه و مبتنى بر حق نیمى از شهروندان بود، استفاده مى‌کنم. دمکراسى مدرن حق انسان را در جنسیت او جستجو و معنا نمى‌کند بلکه در انسان بودنش معنا مى کند. در صورتیکه دمکراسى نیمه سنتى – نیمه مدرن غربى تا جنگ جهانى دوم جنسگرا بود و جنسش نیز مردانه بود. از سوى دیگر واقف هستم که ترکیب دمکراسى و مدرن (دمکراسى- مدرن)، خود مساله دار است و به ابهامات موجود پاسخ نمى‌دهد ولى حداقل حسنش براى ما این است که نشان دهیم که دمکراسى دوران ما مبتنى بر حق راى همگانى (دمکراسى مدرن) است، مبتنى بر جنسیت نیست، ولى فقیه و شاه و رهبر را که مبتنى بر دین و سنت و وراثت و زور و نابرابرى حقوقى است برنمى‌تابد. اگر صد سال قبل نیاکان دمکرات ما طرفدار سلطنت مشروطه بودند (نظامى که هم موهبت الهى باشد و هم دمکراتیک باشد، مبتنى بر حق راى زن نباشد و پادشاه کمتر دیکتاتور داشته باشد)، امروز بعد از اینهمه تغییر وتحولات در جهان و جامعه ایران گفتن اینکه ما مدافع دمکراتیزه کردن ولى فقیه (سلطان، عالی‌ترین نماد و تجلى سیاسى فکر و فرهنگ دینى- ارتجاعى جامعه ایران» یا خواهان دمکرایزه کردن نماد شاه (سلطان. عالیترین نماد سیاسى فکر وفرهنگ سنتى – ارتجاعى جامعه ایران) و بازگشت آن به ایران هستیم نشانه حضور فکر و فرهنگ سنتى – دینى و استبدادى در نزد مدافعین آنان است. اگر صد سال قبل اجداد ما مشروطه مى‌خواستند، حق داشتند چرا که آنزمان در پیشرفته‌ترین کشورهاى جهان نیز هنوز دمکراسى مبتنى بر حق راى همگانى و برابر حقوقى زنان و مردان نبود. امروز اما حق راى برابر و همگانى جهانى شده و جهانگیر مى‌شود. امروز درست نیست که جامعه ایران و مردم ایران را با نام مشروطه خواهى تحت حکومت ولى فقیه نگه داریم و یا به سمت سنتى ترین نماد استبداد سیاسى ایرانى (شاه) فرابخوانیم. براى دمکراتیزاسیون نظام سیاسى ایران و جامعه ایران باید از نمادهاى ارتجاعى ولى فقیه و شاه گسست، باید امید ودندان طمع را از این نمادهاى ارتجاعى – استبدادى قطع کرد وکشید. ایران براى دمکراتیزه شدن نیازى به ولى فقیه و شاه ندارد. تاکنون هیچ یک از مدافعان ولى فقیه و شاه نگفته‌اند که ولى فقیه و شاه در امر دمکراتیزه کردن ایران به چه کار آید. دمکراسى مدرن، دمکراسى مبتنى بر حق راى همگانى براى تحقق در ایران نیازى به نمادهاى ولى فقیه و شاه که هر دو مبتنى بر دین و سنت و حق‌کشى و نابرابرحقوقى است ندارد.
نظام هاى دمکراتیک کشورهاى غربى تا قبل ازجنگ جهانى دوم و در چند دهه اخیر، بشر و بشریت را دوشقه کرده بودند و حق شقه بزرگتر را به‌شکل بسیار خشن زیر پا گذاشته بودند. دمکراسى مدرن بخش مهمى از این مشکل را حل کرده است. در بخش بزرگى از جهان، نظامهاى سیاسى و حکومتها، مبتنى بر حق راى همگانى هستند اما دربخش دیگرى چنین نیست.
اما آیا دمکراسى مدرن توانسته است به هزاران مشکل بشر و بشریت پاسخ شایسته و متناسب با ظرفیتها و توانائى‌هاى فکرى و علمى و فنى و امکانات مادى بشریت بدهد؟ جواب من منفى است. آیا مى‌تواند در نیمه اول قرن بیست و یکم همه انسانها را به‌طور برابرحقوق در تعیین سرنوشت بشر و جامعه بشرى شرکت دهد؟ جامعه بشرى دراین سمت حرکت مى‌کند.
اما تجارب دو سه قرن گذشته نشان مى‌دهد دولت‌هاى دیکتاتورى و دولتهاى دمکراتیک – سنتى عمدتا تحت فشار و مبارزات شهروندان و اقشار و طبقات بى حق و حقوق، دگرگون شده و تن به دمکراتیزه شدن داده‌اند. توانگران حاکم به ندرت تن به توزیع قدرت سیاسى و دمکراتیزه کردن مناسبات داده‌اند و مى‌دهند. دولتها حتى اگر دمکراتیک نیز باشند بالقوه تمایل به کنترل کردن بیشترشهروندان و نهادهاى دمکراتیک غیر دولتى دارند، اما تمایلى به کنترل شدن بیشتر و توزیع بیشتر قدرت ندارند.
نسبت دادن تحولات دمکراتیک قرن بیستم به بورژوازی غرب و بورژوائى نامیدن این دمکراسى‌ها، وارونه کردن تاریخ و نادیده گرفتن نقش مبارزات شهروندان و اقشار و طبقات محروم از سرمایه و ثروت و قدرت در دمکراتیزه کردن جامعه و نظامهاى سیاسى است.
نظام‌هاى سیاسى دمکراتیک کنونى آخر تاریخ نیستند و ناگزیر به پذیرش دمکراتیک‌ترشدن هستند. جوامع پیشرفته به دولت هاى مدرن دمکراتیک رسیده‌اند اما همچنان به دمکراتیزه شدن بیشتر و ژرفتر و گسترده‌تر نیاز دارند. از سوى دیگر جهان معاصر، دیگر در مناسبات کمتر دمکراتیک قرن بیستمى نمى‌گنجد. سازمانهاى جهانى نظیر سازمان ملل کنونى ظرف کوچکى براى جهان بزرگ بشریت است. دمکراسى مدرن نیز اگر چه نسبت به دمکراسى قرن بیستم دمکراتیک‌تر است اما خود باید دمکراتیزه شود. شاید واژه و مفهوم دمکراسى دمکراتیک تلاشى براى برون رفت از وضعیت کنونى است.
نئولیبرالیسم اگرچه افسار گسیخته، درجهان یکه‌تازى مى‌کند و کوشش مى کند جامعه و جهان را زیر سیطره خود نگه دارد، اما نه تنها پاسخ مناسب به مشکلات بشریت نیست بلکه خود مشکل ساز و ویران کننده انسان و جامعه مدرن دمکراتیک است. به‌نظر مى‌رسد سیاستهاى تعرضى و جنگى دولت بوش ناشى از امید بیشتر آنها به آینده قدرتمندتر و هژمونیک‌تر آمریکا نیست بلکه آنها نگران این واقعیت هستند که روند هاى جارى در جهان در سمت کاهش نقش و قدرت آمریکا عمل مى‌کند. نئولیبرال ها مى‌دانند که اگر جهان بى‌آشوب و بى‌جنگ پیش برود مناسبات بین‌المللى باقى‌مانده از دوران جنگ سرد نیز مدرن دمکراتیک مى‌شود. آنها واقف هستند که مدرن و دمکراتیک شدن مناسبات جهانى در جهان کنونى یعنى از دست رفتن بسیارى از مواضع و منافع و قدرتهاى کنونى آنها. دولت آمریکا کوشش مى‌کند خاورمیانه و آسیاى میانه را در چنگ خود نگهدارد و یا به چنگ بیاورد تا بتواند گلوى رقباى بزرگ خود نظیر چین و هند و اروپا و روسیه را در دوسه دهه آتى در دست داشته باشد تا به موقع فشار بدهد. دار و دسته بوش مى‌بینند که جهان به دمکراتیزاسیون مدرن نیاز دارد، در آن سمت پیش میرود و اگر چنین شود ، نقش آقا بزرگ جهان کم و کمتر خواهد شد. پس حالا که هنوز قدرت نظامى و اقتصادى و مالى را در دست دارند باید میخشان را همین امروز محکم‌تر بکوبند. چرا که فردا بعد از تضعیف موقعیتشان در جهان نمى‌توانند. فردا دیر است. 
لیبرال دمکراسى طرفدار دولت رفاه و جناح راست سوسیال دمکراسى در برابر تهاجم نئولیبرالیسم تسلیم شده‌اند و در جهت پس گرفتن دست‌آوردهاى شهروندان و مردم کشورهاى خود و جهان، یار و یاور آن شده‌اند. لیبرال دمکراسى حرفى براى دمکراتیزه‌تر کردن دمکراسى مدرن به نفع همگان هم درابعاد ملى و هم بین‌المللى ندارد.
آیا سوسیال دمکراسى رادیکال، راه پیشرفت و ژرفش و گسترش دمکراسى مدرن به سمت دمکراسى بیشتر، دمکراسى دمکراتیک‌تر و دمکراسى اجتماعى و چشم‌انداز امید بخش جامعه بشرى نیست؟

تاریخ انتشار : ۳۱ فروردین, ۱۳۸۵ ۳:۳۰ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

هفته‌ای که گذشت، دوم تا هشتم تیرماه

رهبر حکومت تاب نیاورد گاه که کارگزاران خود را نامرغوب دید. خود بر صحنه آمد و خواستار مشارکت حداکثری شد و فتوا داد که نباید با کسانی که “ذره‌ای با انقلاب و امام و نظام اسلامی زاویه دارند” همکاری کرد. به‌زبان دیگر نباید به کسانی که ممکن است نفر دوم حکومت شوند و در سر خیال همکاری با ناانقلابین دارند، رای داد. اشاره‌ای سرراست به آن تنها نامزدی که از تعامل با جهان می‌گوید.

مطالعه »
یادداشت
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!

انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!

جزئیات کشته شدن راضیهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!

بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!

انتخابات مهندسی شده، راه یا بی‌راهه؟