شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ - ۱۰:۵۳

شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ - ۱۰:۵۳

يک نیمه‌روز
بوق ماشین آتش‌نشانی در همه جا پیچیده بود اما معلوم نبود که ماشین برای رسیدن به شعله‌های آتش چگونه می‌تواند راه خود را باز کند. راننده تاکسی با مسافری بر...
۳ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزير؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد
دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا،...
۲ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
دادخواهی و صلح
روز يک‌شنبه گذشته، 27 آبان‌ماه سال 1403 خورشيدی با عنوان دادخواهی و صلح و به‌یاد هزاران فرزند جان‌باختۀ ميهن و با تاکيد بر دادخواهی، خشونت‌پرهيزی و صلح‌طلبی در سامانه زوم...
۱ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: کارآنلاين
نویسنده: کارآنلاين
دنیایِ واژگون
کتاب در حافظه شهر فراموش شده‌ / و به انتها نزدیک / دنیا تعادلش را در نقطه لغزانی دنبال می‌کند / موریانه‌ها / به جانِ کتاب‌ها افتادند / شب است،...
۲۹ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: رحمان ـ ا
نویسنده: رحمان ـ ا
مسئله جانشینی و یا زمانی برای پرسش‌های اساسی درباره کارنامه ولایت فقیه؟
کارنامه اقتصادی، ژئوپولتیکی، اجتماعی، زیست محیطی و فرهنگی فاجعه آمیز حکومت در برابر همگان قرار دارد. حکومت دینی حتا در ماموریت معنوی خود هم شکست بزرگی خورده و مناسک و...
۲۹ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: سعید پیوندی
نویسنده: سعید پیوندی
تلاش جریان برانداز و سلطنت‌طلب در کسب قدرت و وظایف ما
امروز بیش از پیش لازم است که جریانات چپ، ملی و دموکرات صفوف خود را به هم نزدیک کرده و مانع گرایش به سمت راست و جریانات برانداز شوند. هیچ...
۲۹ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: کامران
نویسنده: کامران
وریشه مرادی
وريشه مرادی دوران دانشجویی از فعالان ان‌جی‌او های شهر سنندج و از قهرمانان رزمی‌کار استان کوردستان و یکی از بنیان‌گزاران انجمن مبارزه با اعتیاد شهر سنندج بود.
۲۸ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: سردبير ماه
نویسنده: سردبير ماه

طنین گوش خراش وزوز مگس

پشت میز نشسته بودم و کتاب می خواندم. صدای وزوز مگسی که انگار جایی گیر افتاده بود آزارم می داد. احساس رخوت میک ردم. تصمیم به جبران مافات گرفته بودم! برنامه های ناتمام یا شروع نشده از هر طرف احاطه ام کرده بودند و به زور سعی می کردم در زیر این فشار روحی تمرکز داشته باشم.

پشت میز نشسته بودم و کتاب می خواندم. صدای وزوز مگسی که انگار جایی گیر افتاده باشد، آزارم می داد. احساس رخوت می کردم.  تصمیم به جبران مافات گرفته بودم! برنامه های ناتمام یا شروع نشده، از هر طرف احاطه ام کرده بودند و به زور سعی می کردم در زیر این فشارروحی تمرکز داشته باشم.  اما صدای وزوز مگس اسیر شده مثل ضربه ای تمرکزم را متلاشی می کرد. پیدا کردن این مگس که اسارت بیموقع اش مانع از مطالعه ام می شد، مثل دانش آموزی که در آستانه امتحان آخر ترم قرار دارد و چیزی نخوانده و لحظه به لحظه زمان را از دست می دهد، اضطرابم را بیشتر می کرد.

با کلافگی و نگاه کردن به ساعت، هر چند دقیقه یکبار، سعی در پیدا کردن مگس می کردم. ولی مثل این که این حشره ی مزاحم دارای شعوری ماورایی شده بود. می دانست اگر پیدایش کنم دخلش آمده است. تا گوش تیز می کردم، وزوزش را قطع می کرد. بعد از جابجا کردن اشیاء اطراف، به خیال این که شاید راه فرار را یافته است باز پشت میز بر می گشتم و شروع به خواندن می کردم.

صدای مگس… وزوز… دیوانه وار این زنجیره ی احمقانه ی تلاش برای تمرکز، خواندن چند خط از کتاب، گوش فرادادن به صدا و جستجوی عبث موش و گربه وار را حداقل ده بار تکرار کردم.

حواسم به کتابهای روی میز بود که رو به دیوار صف کشیده بودند و منتظر بودند که به سراغشان بروم. با دیدن آنها اضطرابم بیشتر می شد.

باور این که یک حشره ی کوچک تا این حد تمرکز و آرامشم را بر هم زده است مستأصل و عصبی ام می کرد! در ذهنم شروع به حرف زدن با مگس اسیر کردم: “عزیزم باور کن قصد کشتن ات را ندارم! اگر فکر می کنی به تنهایی می توانی خلاص شوی امید بیهوده ای بسته ای! هم وزوزت بیجاست و هم سکوتت! …”

فایده ای نداشت، مطمئناً نیرویی به او این ایمان را داده که به آدمها اعتماد نکند!

از مطالعه و از این جنگ بی نتیجه انصراف دادم و از پشت میز بلند شدم تا به سراغ کار دیگری بروم و این بار خشمی که وجودم را پر کرده بود وادارم کرد با صدای بلند فریاد بزنم: “تو یک موجود احمقی، آنقدر همانجا بمان تا بمیری!”

فردای آن روز دوباره پشت میز نشستم، لای کتاب را باز کردم. یک روز دیگر را از دست داده بودم، اما چرایش یادم نمی آمد. یک پاراگراف نخوانده بودم که باز صدای وزوز مگس بلند شد.

مثل کسی که ناگهان در ورطه یک ماجرای بغرنج و وحشتناک افتاده باشد، وقایع دیروز را به یاد آوردم. باور کردم که بازی دیروز تکرار خواهد شد. بهت زده بودم! به این فکر می کردم که آیا این مگس واقعاً از دیروز نمرده است؟

نمی دانم مگس پشت چه چیزی گیر افتاده بود، ولی یقین کردم که اشیاء و این حشره و شاید کل کائنات مزاحی بیمورد و بیموقع را با من شروع کرده اند. با خشم تصمیم گرفتم تا من هم به اندازه این کائنات از استعداد شوخ طبعی ام استفاده کنم.

زمانی که صدای وزوز بلند می شد، احمقانه میز را به لرزه در می آوردم. این بار نوبت مگس بود… وزوزش را با رعایت یک ریتم خاص که موزون با تکان میز توسط من بود شروع می کرد… بعد از قطع شدن صدای این موجود اسیر شده که این بار من به بازی گرفته بودمش، نوبت من بود… و باز… نه من خسته می شدم نه کائنات. سر خوشی فاتحانه ای از این بازی بی مقدمه و بیهوده به من دست داده بود. هر بار به شکل های مختلفی خنده های جنون آمیز بیمعنایی سر می دادم.

ناگهان چشمم به کتابهای روی میز افتاد و قلبم لرزید. کتابها با تکان میز به لرزه در می آمدند و به دیوار می خوردند. جلوی آنها، کتابی را دیدم که چند سال پیش جلدش را روزنامه پیچ کرده بودم. رنگ زرد روزنامه، گذشت زمان را در ذهن تداعی می کرد. موجود جاندار را پیدا کرده بودم!

وزوز مگس اسیر شده همان لبه روزنامه روی جلد بود که با هر بار تکیه ام به میز و تکان میز به دیوار چنگ می زد و اسارتش را مثل موجودی زنده ناله می کرد. برای این که مطمئن شوم، دوباره میز را به آرامی لرزاندم و چشمم را به لبه روزنامه روی کتاب دوختم. اشتباه نکرده بودم، این بار وزوز لجوجانه اش تبدیل به ناله ای معصومانه و محزون شد!

کتاب را برداشتم، به یاد آوردمش. روزنامه روی جلدش برایم نشان دهنده اهمیت و ارزش کتاب در گذشته بود. نمی دانم کائنات و من چه زمان بذله گویی را فراموش کرده بودیم!

صفحه اول را ورق زدم و وارد صفحه دوم شدم.

تاریخ انتشار : ۱۷ فروردین, ۱۳۹۶ ۱۱:۵۸ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

تجاوز اسراییل به خاک میهنمان را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن محکوم کردن تجاوز اسراییل به خاک میهنمان، بر این باوریم که حملات متقابل منقطع می‌تواند به جنگی فراگیر میان دو کشور تبدیل شود. مردم ما که در شرایط بسیار سخت و بحرانی زندگی کرده و تحت فشار تحریم‌های ظالمانه و غیرقانونی آمریکا و سیاست‌های اقتصادی فسادآلود و مخرب تاکنونی جمهوری اسلامی هر روز سفرهٔ خود را خالی‌تر از روز پیش می‌بینند، اصلی‌ترین قربانیان چنین جنگی خواهند بود.

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد

دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا، آب، دارو و تجهیزات پزشکی و همچنین سوخت و برق محروم کرده‌اند».

مطالعه »
یادداشت

این‌جا، کس به‌کینه آلوده نیست

من جنگ را دیده‌ام. من دیده‌ام مردمانی را که هفتاد کیلومتر به‌دور از شهر به جست‌وجوی آب، به‌ما رسیده بودند. و دیدم یزید را که آب بر آن‌ها بست. من جنگ را دیده‌ام. من دیده‌ام زنی را در بیابان‌های خشک، بی ریالی در مشت؛ راه می‌جست. به‌جایی که نمی‌دانست کجاست.

مطالعه »
بیانیه ها

تجاوز اسراییل به خاک میهنمان را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن محکوم کردن تجاوز اسراییل به خاک میهنمان، بر این باوریم که حملات متقابل منقطع می‌تواند به جنگی فراگیر میان دو کشور تبدیل شود. مردم ما که در شرایط بسیار سخت و بحرانی زندگی کرده و تحت فشار تحریم‌های ظالمانه و غیرقانونی آمریکا و سیاست‌های اقتصادی فسادآلود و مخرب تاکنونی جمهوری اسلامی هر روز سفرهٔ خود را خالی‌تر از روز پیش می‌بینند، اصلی‌ترین قربانیان چنین جنگی خواهند بود.

مطالعه »
پيام ها
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

یک نیمه‌روز

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد

دادخواهی و صلح

دنیایِ واژگون

مسئله جانشینی و یا زمانی برای پرسش‌های اساسی درباره کارنامه ولایت فقیه؟

تلاش جریان برانداز و سلطنت‌طلب در کسب قدرت و وظایف ما