– اگر تسلط خمینی بر ایران را ایلغار اول بنامیم، ریس جمهور کردن احمدینژاد را باید ایلغاردوم نامید. احمدینژاد,در دامن جمهوری اسلامی، “سیاسی” شده بود
او فراورده نمونه وار (تیپیک) جمهوری اسلامی بود، ملایان برای حفظ “اسلام” مرتب دروغ میگویند، اما برای احمدینژاد “اسلام” = دروغ است ، این تنها چیزی بود که او از”اسلام” یاد گرفت. او با همه مظاهر تمدن نوین کینه داشت. همهچیز را تخریب میکرد، در ضمن او بسیار موذی و عافیت اندیش است.
۲- خامنهای و احمدینژاد: اینجانب پیشتر نیز گفتم که خامنهای دروغ میگفت که احمدینژاد را دوست دارد.آیا او از پیش به وابستگی احمدینژاد به مشایی آگاه نبود؟ آیا افراد گروه احمدینژاد را نمیشناخت؟ آیا خامنهای “مشایی” را به خود نزدیک میدید؟ نه ! خامنهای قدرت ویرانگری احمدینژاد را میشناخت، خامنهای فکر میکرد که پسازاینکه احمدینژاد همه بازسازیهای دولت رفسنجانی و خاتمی در اقتصاد، را نابود کرد و سپاه را بر اقتصاد مملکت مسلط نمود آنگاه او را چون سعید امامی “بیکسوکار” فدا میکند. اما خامنهای گمان نداشت که قیام ۸۸ پدید آید او نیز مانند همه دیکتاتورها “از خود فریب میخورد”؛ “اینهمه لشگر آمده …”؟
بعلاوه احمدینژاد از همان اول به نقشه شوم خامنهای علیه خود پی برده بود، و بدل میزد. احمدینژاد بنا به ماهیت خود ایران را ویران کرد. ولی مچ خامنهای راهم بازنمود و درمجموع او بود که خامنهای را به خدمت گرفت.
۳- طرحهای مالیخولیایی خامنهای: “تمدن جدید اسلامی”ـ
چرا خامنهای میخواست و میخواهد ایران را ویران کند؟ خامنهای هم از”سازندگی” رفسنجانی احساس خطر میکرد و هم از برنامه توسعه خاتمی. خامنهای تا پیش از رهبر شدن از جناح راست حکومت خمینی در مسائل اقتصادی بود درحالیکه مثلاً رفسنجانی از جناح “چپ اقتصادی”. خامنهای حتی در مسائل دینی از خمینی و رفسنجانی کمتر تند بود. اما پس از رهبر شدن او، دو چیز عوض شد:
الف- او جایگاه ولیفقیه داشت و مشخصاً نماینده جنبه دینی حکومت بود.
ب- او پس از رهبر شدن باید “فقیه” میشد، پس پیش ملایان قم تلمذ نمود و بنا به زمینه خود جانب فقه سنتی را گرفت (برعکس خمینی و پیروان او: منتظری، رفسنجانی، کروبی ، خوینی ها و … )
این دو تغییر در جریان ۱۶سال تجربه دولت رفسنجانی و خاتمی، خامنهای را به این نتیجه رساند که اصلاً “الگوی توسعه” (نمونه شاه ، کره جنوبی، اندونزی و …) با حکومت دینی ماهیتاً ناسازگار است و در خود براندازی “نظام ولایتفقیه”را به شکل پویا نهفته دارد. او فهمید که این”الگوی توسعه” طبقه متوسط شهری را رشد میدهد، طبقه سرمایهدار بخش خصوصی را به وجود میآورد و بزرگ میکند و …
و اینها با حکومت دین و ساختار ولایتفقیه در تضاد آشتیناپذیر است. احتمالاً اصلاحطلبان و رفسنجانی هم این موضوعات را به همین شکل میفهمیدند اما گویا آنها فهمیده بودند که راه دیگری نیست، آنها فکر میکردند که اگر “توسعه” را پیش نبرند، در مقابل مردم قرارگرفته و سرنگونی حتمی است، اما با توسعه میتوان در ساختار حکومت هم تجدیدنظرهایی برای “انطباق” کرد.
در آغاز خامنهای خیال میکرد که ضدیت مردم ایران با ولایتفقیه و حکومت دینی، عمدتاً ناشی از فعالیتهای فرهنگی دگر اندیشان است، پس سالهای اول شبها کابوس “شبیخون فرهنگی” میدید روزها شیون برمیآورد. بااینکه همه وزرای ارشاد همه دولتها را بلااستثناء از کار برکنار کرد. اما سمتگیری جامعه و جوانان و دانشجویان بهسوی “مدرنیسم” همچنان رو به گسترش بود(و هست). پس او با “مشاوران” خود، الگوی جدید “توسعه” و مثلاً منطبق با “نظام” را “طرح “کردند,خامنهای با “شعور” بیسواد و ایدئالیست خود الگوی کشورهای سوسیالیستی سابق را موردنظر قرارداد. در این سالها از شبیخون فرهنگی” حرفی نمیزند، اما خود و نمایندگانش در سپاه، مباحث “تئوریسین” های بیت را بروز میدهند، وقتی نماینده او در سپاه در حسرت سقوط اتحاد شوروی و انتساب آن به نفوذیهای سی آی ای در ارکان حکومت شوروی چنان با یقین و آه و ناله سخن میگوید(و کتاب مینویسد) که آدم اگر رخسار و لهجه آخوندیاش را نبیند و نشنود، فکر میکند یکی از آن کادرهای پیر و رادیکال و استالینیست حزب کمونیست اتحاد شوروی است. خامنهای بارها از توطئه: “استحاله نظام”، “تغییر کارکرد نظام” نالیده است، او از برپاداشتن “تمدن اسلامی”و … سخن میگوید؛ طرح او برای بستن رشتههای علوم اجتماعی و علوم انسانی دانشگاهها و جایگزینی آن با نوع اسلامی و … نیز در چارچوب “الگوی اسلامی توسعه” نمونه گرفته ایده آلیستی الگوی توسعه کشورهای سابق اردوگاه سوسیالیستی است. خامنهای بیسواد ایدئالیست گمان میکند که ابتدا “ایده” مطرح میشود بعد علم در خدمت “تئوریزه” کردن آن قرار میگیرد. او نمیتواند بفهمد که موضوع کاملاً برعکس است.
من از جزئیات طرح موهوم او خبر ندارم ولی از شواهد چنین برمیآید که مأموریت اصلی احمدینژاد نابود کردن بخش خصوصی و ورشکست کردن تولید داخلی و سلطه دادن سپاه بر اقتصاد بوده است، در تمام دوره احمدینژاد خامنهای همواره و علناً از اقدامات او و مشخصاً از اقدامات اقتصادی او حمایت میکرد، حتی وقتیکه اقتصاددانهای کشور نامه سرگشاده نوشتند و هشدار دادند که اقدامات محمود اقتصاد کشور را ویران میکند او بلافاصله گفت سیاه نمایی نکنید و ساکت ! او اقدامات احمدینژاد در “دور زدن” تحریمها را تحت عنوان “اقتصاد مقاومتی” میستود، همین نشان میدهد که مقصود واقعی او از اقتصاد مقاومتی چیست. در جریان تخریب اقتصاد و نابودی بخش خصوصی، این بیمار روانی(خامنهای) میاندیشد که سپاه و بنیادها بر اقتصاد ایران تسلط کامل یا غالب را خواهند داشت. پس سپاه(و ضمایمش ) میشوند معادل “حزب کمونیست” و اقتصاد در دست آنان، میشود اقتصاد دولتی، که بقیه مردم در حاشیه این اقتصاد “زندگی” وابسته و حداقلی خواهند داشت (رسیدگی به فقرا). و بدین ترتیب حکومت برهمِ مردم کنترل دارد !!و “اسلام” پایدار میماند. به نظر من اینکه او چنین طرحی دارد و روی کار آوردن احمدینژاد برای همین بوده است، اساساً درست است ولی افزون بران به نظرم مسئله اصلی او سلطنت خانواده خودش است.لازمه اینکار چند چیز است. حمایت قوای مسلح(شریک کردن سپاه درقدرت)، پشتبانی حوزه، حذف مخالفان داخلی، درراس آن ها رفسنجانی، جلب پشتیبانی خارجی(موافقت روسیه، همراهی انگلیس)، دورکردن مخالفان خارجی (امریکا).
۴- خامنهای و ولایت فقیه: شیعه نمی تواند “ولایت فقیه” را بپذیرد این با بنیان شیعه دوازده امامی دا یر بر “غیبت” درتضاد است ,و خطردرهم ریختن دستگاه روحانیت رادارد. همانطور که روحانیت باطرح “جمهوری” رضاشاه مخالفت کرد اما “سلطنت” ولو با خلع قاجاررا پذیرفت، پس از خمینی نیز طرح روحانیت این بود که “ولایت فقیه” را به “ولایت”، یعنی ولایت (سلطنت) فرزندان پیغمبرتبدیل کند که با”مهدویت” شیعه دوازده امامی سازگاراست. و آن اینکه پسر خامنهای جانشین اوشود. بدیهی است که درضمن سازشی بین جانشین خمینی و حوزه (مخالف یا دشمن خمینی) بوده است. بدین ترتیب، نماینده حوزه سلطان اسلام میشود و حوزه! دربار او! و همه کاره ی مملکت! این بسیار خامنهای را خوش آید. طرح مزبور درضمن مصادره تمام میراث خمینی برای کسی که دورتر از بقیه به خمینی بود و کمتر از بقیه هزینه داده بود نیز می باشد. درراس این “بقیه” رفسنجانی واعضای آن: کروبی، خوینی ها,ناطق نوری خانواده خمینی و مجموعه اصلاح طلبها، بودند و هستند.این طرح مصادره میراث خمینی بود توسط کسانی که نه تنها باخمینی همراهی نکرده بودند بلکه مخالف (دشمن) او نیز بودند، یعنی حوزه علمیه. برای رفسنجانی تنها یک راه مانده بود: قرار گرفتن درکنار جنبش ۸۸ و وحدت بااصلاح طلبان
۵- خامنهای و انتخابات ۹۲: دوره احمدی تمامشده ، و او “وظیفه” خود راهم انجام داده بود. رعشه جنش ۸۸ هنوز جان خامنهای را میلرزاند. رفسنجانی کاندید شده بود، جنگ رودررو میشد. رد صلاحیت او و خطر برآمد جنبش ۸۸! پس خامنهای به روحانی تن داد. همینجا لازم است تا به اصلاح طلبهای دروغگو یادآوری کنیم که اگر نمیبود جنبش ۸۸، اگر نمیبود خون نداها سهرابها و ترانه و شهرام …؛ آنگاه روحانی در ۹۲ ریس جمهور نمیشد. از طرف دیگر محاصره اقتصادی به حد خطر رسیده بود (مانند دوره آخر جنگ). خامنهای نخست خودش نمایندگانش را برای مذاکره با امریکاییها به عمان فرستاد. به نظرم او می خواست ببیند آیا امریکا حاضر است جمهوری اسلامی به رهبری او (و احیانا خاندان او) را بپذیرد و مورد حمایت قرار دهد، دولت اوباما به آنها اطمینان داد که برای سرنگونی جمهوری اسلامی اقدامی نکند، همین و بس.
6- خامنهای – مذاکرات اتمی- دولت اوباما:
دولت اوباما از بهترین دولتهای تاریخ آمریکا به نفع صلح و پیشرفت در جهان بود.اوباما و کری و دیگر اعضای دولت او از مخالفان جنگ بوش در خاورمیانه بودند. دولت اوباما اقتصاد کشور خودش را که دچار بحران خطرناکی بود به رونق رساند. برای اولین بار در تاریخ امریکا بیمه درمانی همگانی برقرار کرد. پیش از رسیدن به ریاست جمهوری قول داد که قوای امریکا را از عراق و افغانستان خارج کند، که بلافاصله پس از ورود به کاخ سفید چنین کرد (افغانستانیها بهشدت با خروج قوای آمریکا مخالفت کردند. پس شماری سرباز در آنجا ماند). بااینکه انگلستان و فرانسه فشار بسیار آوردند، حتی انگلیس توطئه کرد برای کشاندن پای آمریکا به جنگ علیه حکومت سوریه ولی اوباما مقاومت نمود و از جنگ خودداری کرد. اما در عراق و سوریه جنگ علیه داعش را فعالانه بهپیش برد. در سوریه از همراهی جدی با گروههای ساختهشده توسط انگلیس و ترکیه و قطر و عربستان و … خودداری نمود بااینکه از سوی انگلیس و فرانسه بهشدت زیر فشار بود. در عوض نیروهای دمکرات سوریه، عمدتاً کرد را در مبارزه علیه داعش، علیرغم مخالفت شدید ترکیه، مورد پشتیبانی کامل تسلیحاتی، آموزشی و حمایت هوایی قرارداد. برای اولین بار اجماع جهانی برای رویارویی با تغییرات محیط زیستی(پیمان پاریس) را به وجود آورد. شهرکسازیهای اسرائیل در سرزمین فلسطینیها را شدیداً محکوم کرد. اوباما و کری در آخرین روزهای حکومت خود ترتیبی دادند که شورای امنیت سازمان ملل طی قطعنامهای شهرکسازی اسرائیل در سرزمینهای اشغالی را غیرقانونی اعلام کند.
برای اولین بار در تاریخ آمریکا، حملهای مستقیم علیه احزاب راست اسرائیل و هدیهای گرانبها به فلسطینیان بود. اوباما اجلاس سران کشورهای آفریقایی برای پیشرفت آفریقا را بنیاد نهاد و …ـ
در دنیا تنها ۳ کشور با اوباما بد بودند: انگلیس، اسرائیل و جمهوری اسلامی و در درجه بعد ترکیه و روسیه.
اوباما و کری جناح چپ حزب دمکرات آمریکا هستند به نظرم دکترینشان صلح بر پایه کمک به رشد و توسعه اقتصادی جهان است، مردم ایران بنا به فرهنگ و سابقه خود و سابقه روابط خود با غرب (نسب به سایر کشورهای منطقه) و همچنین سطح رشد,از بهترین و مساعدترین مردم در منطقه خاورمیانه برای همکاری و اتحاد برای توسعه و صلح میباشند. ادبیات و فرهنگ هزارساله ایران در اساس و جوهر خود مبلغ بسیاری از مبانی مدرنیسم است. تمدن ایران باستان از سرچشمههای الهامبخش بنیانگذاران ایالاتمتحده بوده است. دولت اوباما میخواست موانع دو رماندن ایران از همکاری جهانی برای توسعه را از پیش رو برداشته راه ما را بگشاید. احیاناً لابی ایرانی اطراف کاخ سفید به آنها، بهدروغ یا بهاشتباه گفته بودند که خامنهای حافظ منافع ملی ایران است. اوباما از آغاز روی کار آمدن، مستقیماً ..چندین نامه برای خامنهای نوشت، از قرار معلوم بسیار محترمانه با مضمون گفتگو بر پایه احترام متقابل برای رفع اختلافات، خود خامنهای بعداً گفت “این نامهها با تمجید و احترام به من بوده است”. اما خامنهای از گشایش رابطه ایران و امریکا وحشت داشت، درهمان چارچوبی که در بالا گفتم: “خامنهای با توسعه ایران مخالف است”. از طرفی او ناچار بود برای رفع تحریم ها به دولت اجازه مذاکره دهد.اما از آغاز تا پایان به رذیلانه ترین سنگ اندازیها، به تاخیر انداختنها، وتحریکات دست زد . او ازهمان اول که متوجه تمایلات اوباما – کری دررابطه باا یران شدتبلیغات کذب بیشرمانهای را علیه شخص اوباما شروع کرد، جالب است که جناح او اینبار همچون یک طبقه که منافع خود رابه خوبی درک می کند، هماهنگ و یک صدا به میدان آمد: رادیو تلویزیون، شهردار تهران، سپاه و بسیج (خبرگزاری های تسنیم، وفارس) روزنامه های کیهان، جوان و رسالت و … در تبلیغات آنان:
ـ ” اوباما دشمنترین رییس جمهور آمریکا علیه ایران است؛ اوباما جنگ افروزترین، منفورترین درجهان است او بیش از هر رییس جمهوری ضد مسلمانان و فلسطینیان است، عا مل جنگ درعراق و سوریه اوباما است، اوباما درکشور خود منفور است، سیاست خارجی او درهمه جا شکست خورده است و …”ـ
صفحه اول سایتهای تسنیم و فارس و روزنامههای جوان و کیهان پر بود از تبلیغات هیستریک ضد اوباما، در مواردی تیتر کاملاً دروغ و تحریککننده با مضمون نوشته و خبر تناقض آشکار داشت جالب است که چه در تبلیغات این رسانهها و چه در گفتارهای تقریباً همهروزه خامنهای، علیه امریکا,در بسیاری مواقع، تکرار تبلیغات انگلیس بود، یعنی هماهنگی جالبی بین اینها دیده میشد. بهویژه از زمانی که خامنهای بزدل مطمئن شد که دولت اوباما اهل جنگ نیست و بههیچوجه خیال حمله نظامی ندارد، شروع به رجزخوانی کرد. او اقلاً دو بار علناً گفت که اطلاعات دقیقی دارد که دولت اوباما به داعش کمک تسلیحاتی می کند، حداقل او قطعا از طریق دولت عراق و سوریه مطلع بود اگر حملات هوایی و پشتیبانی های تسلیحاتی و اطلاعاتی آمریکا نبود بیرون کردن داعش از شهرهای سنجار، فلوجه و موصل و کوبانی و … امکان نداشت. سپاه در خلیج فارس مرتب با کشتی های آمریکایی در آبهای آزاد درگیری ایجاد می کند. ملوان های ره گم کرده آمریکا را دستگیر می کنند، تا اینجا هیچ ، ولی آنها را وادار به زانوزدن کرده ، و فیلم و عکس می گیرند وهمه جا منتشر می کنند، سردار سپاه که اینکار را کرد و از خامنهای نشان گرفت، علنا اعلام می کند که “ما از دور ناظر بودیم و آرزو می کردیم که قایق آمریکایی اشتباه کند و وارد آبهای جمهوری اسلامی شود…”. مانور دریایی گذاشتند و ماکت ناو آمریکایی را مورد حمله قرار داده به آتش کشیدند و فیلمش را همه جا پخش کردند. اگر این سرداران، که اکثرشان فراری های جنگ باعراقاند، شهامت دارند، اگر روزی آمریکاییها درگیرشدند، خودشان به میدان بروند و نه اینکه سربازان وظیفه ارتش را جلو بفرستند(دربلوچستان سپاه مردم راسرکوب می کند اما هنگام درگیری، سربازان وظیفه را به جلو میفرستد)؛ همه خاطره شوم شلیک سربازان اسراییلی به پسر بچه فلسطینی که درکنارپدرش روی زمین نشسته بود و پدر از سربازان زنهار می خواست، رابخاطر داریم، ازطرف دیگردر داستان های واقعه کربلا، حسین کودک شیرخواره خود “علی اصغر “را روی دست درجلوی لشگرپسرسعد وقاص می گیرد و برای او آب طلب می کند به گفته ملایان: لشگر”صدراسلام! “، تیری بر گلوی علی اصغرپرتاب نمود. از آمیختن این دو واقعه باهم در خیابانهای تهران بیلبوردهایی به ارتفاع ساختمانهای چند طبقه نصب میکنند که درآن بارا ک حسین اوباما با پوشش نظامی و کلاه خود شمر، تیرو کمانی به دست از کمینگاهی پسر بچه فلسطینی را که پدرش او را روی دست گرفته نشانه می رود. حد موزیگری، عوامفریبی و بکارگیری آشکار دین باهدف “تحمیق”توده ها را بنگرید. بله جمهوری اسلامی برای اینکه مبادا کلمه حسین درنام “صدام حسین” ازشدت تنفر بکاهد، او را “صدام یزید” می نامید. و امروزباراک حسین اوباما را “شمر اوباما ” می نماید. سخن برسر مبارزه با امپریالیسم و … نیست؛ سخن این است که جمهوری اسلامی با ریگان و جورج بوش همکاری و مذاکره میکرد. از موقع روی کارآمدن ترامپ کاملا دم فروبسته، مثلا خامنهای بعد از روی کارآمدن ترآمپ، برای سنجش واکنش ترامپ، یک موشک معمولی غیربالستیک را طوری پرتاب کرد که برخلاف موشکهای پرتابی دردوره اوباما، ناکام شده و درمیانه پرواز بیافتد، ترامپ تهدید کرد، و سپاه “اسلام” دیگر هیچ موشکی را آزمایش نکرد؛ یا اینکه خامنهای دردیدار با نخست وزیر سوئد میگوید “نمیدانم امریکا(ترامپ) نمیتواند یا نمیخواهد با داعش مبارزه کند (او گفته بود که اوباما به داعش سلاح میدهد ).
۷- هدف چه بود؟ آنچه خامنهای و سپاه ازان وحشت دارند این است که آمریکا نیروی نظامی خود را وارد کند. پس اولا آنها مطمئن شده بودند که چنین نخواهد شد . آنگاه هدف سپاه به شکست کشاندن مذاکرات هسته ای بود و هدف خامنهای محدود کردن مذاکرات به حداقل. و هردو آنها در وحشت از بهبود روابط ایران و امریکا، و شکل گیری روند “توسعه ایران” که اینرا مساوی با سرنگونی جمهوری اسلامی از درون میفهمند (که اساسا هم درست فهمیده اند ).
اما برای سپاه، برای بنیادها و …؛ معنی”جمهوری اسلامی” بهطور عینی یعنی: منافع مالی آنها که اساساً نیز بر “پایه سرمایه مالی(بانک، صندوق قرضالحسنه اسلام!)، دلالی، قاچاق” شکلگرفته، و برای خامنهای آینده حکومتش و احیاناً جانشینی پسرش است.
خامنهای برای این پروژه پشتیبانی انگلیس و روسیه را نیز پیش بینی کرده است.
خامنهای در ابتدا آنقدر مذاکرات را برهم زد و وقفههای چندماهه انداخت تا اینکه زمان انتخابات مجلس در امریکا فرارسد، و در آن فاصله با تحریکات ضدآمریکایی و “تحقیرآمیز”علیه دولت اوباما کمک کرد که دمکراتها اکثریت را ازدستداده، جمهوریخواهان اکثریت شوند تا مگر جلوی اوباما در بازسازی رابطه با ایران گرفته شود. و همینطور هم شد جمهوری خواهان اکثریت شدند(شاید همچون زمان روی کار آمدن ریگان، خامنهای و جمهوری خواهان پشت پرده زد و بند داشتند). خامنهای در طول مذاکرات مرتب تکرار میکرد که به آمریکاییها اعتماد ندارد، اولاً در روابط بین دولتها “اعتماد” چه جایگاهی دارد، وانگهی معنی دیگر این سخن این است که به انگلیسها و به روسیه اعتماد داری. وقتی مذاکرات پیش میرفت او مرتب مسئله “نفوذیها” را مطرح میکرد و لرزه پردل ظریف و عراقچی میانداخت، که هرزمان سپاه آنها را دستگیر کرده به سیاهچال و اعترافات تلویزیونی کشانده، به “خیانت و جاسوسی و …متهم نماید. در جریان برجام انگلستان و فرانسه مخالف کوتاه آمدنهای اوباما-کری بودند، اگر پایداری اوباما و حسن روحانی نبود برجام به نتیجه نمیرسید. من درباره فعالیتهای اتمی رژیم در طی ده سال پیش چندین نوشته دارم، به نظر من در چارچوب این رژیم، برجام خوب است و به نفع ملت ایران نیز است. اگر برجام نبود جنگ به میان میآمد و درست از ترس همین بود که خامنهای عقب نشست، و بازمانند دوران جنگ، پس از تحمیل هزینهای بیشتر از هزینه جنگ به ملت ایران، عقب نشست.
هر قرارداد بینالمللی بنا به حسن تفاهم طرفین میتواند خوب اجرا شود و پیش رود، که به آن”روح قرارداد” میگویند. هنوز مرکب قرارداد خشک نشده بود، که خامنهای دستور پرتاب موشک دوربرد را داد,که قطعنامه شورای امنیت خواهان عدم پرتاب آن بود ,خب این هیچ! میگویند برای دفاع از کشور و …! اما چرا بر بدنه آن موشک به خط و زبان اسراییلی مینویسید “اسرائیل باید از صفحه عالم محو شود” این جز تحریک جمهوریخواهان آمریکا در برابر اوباما برای سنگاندازی در اجرای برجام است؟ یکی از نیازهای گشایش اقتصادی ما با جهان ، امکان استفاده از دلار در معاملات است؛ خا منه ای دستور داد که ما خواهان اجازه خزانهداری آمریکا در استفاده از دلار نیستیم.خامنهای و شبکهاش مرتب تبلیغ میکردند که آمریکا بدعهدی کرده؛ اما این دروغ است، حتی یک مورد هم نمیتوانند از “بدعهدی ” امریکا نشان دهند خلاصه: دولت اوباما به احسن نیت کامل همه مفاد برجام ر ا، انجام داد. کند کاری بانکهای بزرگ اروپا، اولاً به انگلستان برمیگردد که لندن مرکز این بانکهاست. وانگهی خود همین خامنهای گفته بود که “کمپانیهای و بانکهای بزرگ جهان در اختیار صهیونیستهاست هستند و…” بله تحریکات “ضد اسرائیلی” شما درست در اتحاد با اسرائیل در مخالفت با برجام بوده و است، همانطور که به نفع “صهیونیستها” ، شهرهای مسلمانان در منطقه را به آتش و خون میکشید. وزیر دفاع شما (که تعیین و اختیارش با خامنهای است)میگوید اگر دولت عربستان فلان کند، جز مکه و مدینه بقیه سرزمین “وحی” را نابود خواهد کرد(خیلی ممنون! که مکه و مدینه را نابود نمیکنی) . هدف دیگر خامنهای این بود که همچون سوءاستفاده از احمدینژاد ، از دولت روحانی برای رفع تحریمها بهره گیرد، پیش “هواداران” و مزدوران خود، او را مسئول نموده از “جام زهر” طفره رود. سپس باکارشکنی وسیع و با دخالتها و تهدیدات مستقیم مانع انجام کار دولت شود، آنگاه در پایان چهار سال دولت روحانی را مسئول همه ویرانگریهایی که شخص خامنهای به دست احمدینژاد علیه همهچیز این سرزمین، علیه اقتصاد، علیه تولید، علیه آب، علیه خاک، علیه جنگل علیه رودخانه، علیه دریا، علیه کوه، علیه دشت و علیه هوا! علیه هوا! … انجام داده بود(۱)، معرفی کرده با بیشرمی باورنکردنی او و دولتش را با رئیسی جایگزین نموده، طرح ” تمدن جدید اسلامی” و امر جانشینی خود و تسلط سپاه برهمه امور را پیش برد.
۸- رفسنجانی: بدین ترتیب صفبندیها بهطور عینی قدری روشن شد. نکته مهم دیگر نبود رفسنجانی است؛ در مورد مرگ ناگهانی او باید گفت در هر جای جهان، چنین مرگی با دقت بررسی میشود.اینجانب فقط میتوانم این پرسش را طرح کنم که آیا پس از دیدن جسد او بر آ ب، از آب استخر نمونهبرداری و سپس آزمایششده یا نه؟ او بعد از منتظری نزدیکترین پیرو خمینی در عرصه مبارزه پیش از انقلاب بود. بهجز جایگاه کنونی خامنهای، او یقیناً همیشه از خامنهای خیلی بالاتر بود. فقدان او در نگاه کلی این است که جمهوری اسلامی یک لنگر مهم خود را ازدستداده است. اما در نگاه مشخص، در”جمهوری اسلامی موجود”، از وزن پیروان خمینی، یعنی کروبی، موسوی، روحانی، اصلاحطلبان و…؛ در برابر وزن حوزه علمیه (مخالفان تاریخی خمینی، حوزه سنتی که خامنهای سپاه و اصولگرایان جزء آن هستند) بسیار کاسته شده است . الآن توازن قوا بین “اصلاحطلبان”از طرفی و خامنهای و شبکهاش از سوی دیگر، بسیار به ضرر اصلاحطلبان است. درواقع جز دولت کنونی، روحانی، اصلاحطلبان در درون قدرت هیچ پایگاه و تکیهگاهی ندارند، یعنی اگر خامنهای فردا بمیرد و روحانی رییس جمهور نباشد، سپاه میتواند همه اصلاحطلبان و هم چنان خاتمی را جمع کند ، فکر فشار جهانی را هم کرده اند: روسیه !
درسالهای آخر احمدی نژاد که فلاکت علیه مردم ما روز افزون بود، در مباحث درون سازمان، رفقایی به درستی مطرح می کردند که اگر خرابی از حدی بگذرد ممکن است باعث گسیختگی اجتماعی و … شود که عواقب شوم بسیاری می تواند داشته باشد
۹ – درشرایط امروزی و توازن قوا ی موجود، وضعیت خامنه ای! و نقشه شوم او و سپاه و …، برای ایران! من فکر می کنم نیروهای ترقی خواه باید خوب بیاندیشند، اگررئیسی سرکار بیاید. مردم بسیار گرفتار خواهند شد. به نظرمن مردم هنوز لازم دارند تا دردولت روحانی حتی شده قدری تجدید قوا کنند. از نظر من دولت روحانی همان دولت تراز خاتمی است که درمجموع دولت “توسعه” است و دولت رئیسی از نوع احمدی نژاد که دولت صرفا تخریب و ویرانی و جنگ آفرینی است.
جمهوری اسلامی اصلاحناپذیر است، حفظ “نظام” برای اصلاحطلبان و ملی مذهبیها اصل است. برای اینان، ایران و مردم ایران ، اصل نیستند. آنها همه همکاریها و رأی و اعتماد مردم را همواره بهپای جمهوری اسلامی پرپر کردند. اما دولت آنها با دولت احمدینژاد و رئیسی، تفاوت کیفی دارد. امروز بنا به توازن قوای موجود خطر روی کار آوردن رئیسی با تقلب، کاملاً نگرانکننده و جدی است، مردم ما فعلاً تحمل ایلغار دیگری را ندارند، باید اقلاً یک دوره استراحت و بازسازی قوا داشته باشند.پس به نظرم این انتخابات را نباید تخریم کرد (من تا چندی پیش خواهان تحریم بودم).
————–
پاورقی
ـ(۱)این منابع رادراساس، “اصل جمهوری اسلامی” به مرز نابودی رساند