پیشدرآمد مترجم : جریانهای تروتسکیست در ونزوئلا نقش پررنگی داشتهاند. آنها از همراهی با چاوز بهویژه بعد از کودتای ۲۰۰۲ آغاز کردند، به حزب سوسیالیست متحد چاوز پیوستند و بعد از مدتی خرابکاری در کارخانهها و جنبش کارگری، به بهانه “تازاندن” انقلاب را آغاز کردند و تا قرار گرفتن در صف ضدانقلاب رسمی پیش رفتند. البته این امر منحصر به ونزوئلا نبوده و نیست. آنها در هر کشوری که حضور پررنگی دارند از فرانسه تا یونان و …، همین شیوه رفتار را اعمال میکنند. (برای نمونه برخورد آنها را با انقلاب کوبا در این مقاله ببینید.) آنچه در زیر میآید نقد یورگ مارتین، رهبر کارزار “دستها از ونزوئلا کوتاه”، که توسط آلن وود از رهبران گرایش مارکسیستی در سال ۲۰۰۲ در دفاع از چاوز و انقلاب بولیواری در بریتانیا به راه انداخته شده است. کار حرکتهای ضدانقلابی یکی از گروههای عضو گرایش مارکسیستی بهجایی رسیده است که تروتسکیست سرشناسی که اشراف کامل به رخدادهای ونزوئلا دارد، یک جریان تروتسکیست دیگر را که تا همین اواخر عضو حزب متحد سوسیالیست ونزوئلا هم بوده است موردانتقاد شدید قرار میدهد. این حادثه را وقتی بهتر میتوان درک کرد که بدانیم حزب کمونیست ونزوئلا که در راستای حفظ استقلال خود، باوجود دعوت پیگیرانه چاوز به حزب سوسیالیست متحد او نپیوست، و همین اواخر هم با حملات خصومتآمیز و تحتفشار عدم شرکت در انتخابات بوده است در اوج بحرانهای ونزوئلا تشکیل جبهه مردمی ضد امپریالیست و ضد فاشیست را با شرکت حزب کمونیست، حزب میهن برای همه، شبکهها، حزب انقلابی کارگر، جنوب شجاع، صداهای ضد امپریالیست و گایونز اعلام و همه نیروهای ترقیخواه را به پیوستن به آن دعوت کرده است. در بیانیه جبهه ازجمله گفته میشود: «تنها وسیعترین اتحاد مردمی، تحت رهبری پیشتاز طبقه کارگر آگاه و سازمانیافته، دفاع از میهن بولیواری و ژرفش تغییر انقلابی با چشماندازی بهسوی ساختمان حقیقی سوسیالیسم بر مبنای علمی و استوار را تضمین میکند. در مواجهه با بحران سرمایهداری انتخاب انقلاب سوسیالیستی است»
———————-
رفقای جریان سوسیالیستی : دشمن کیست؟
جریان سوسیالیستی[۱] اعلام میکند که مسئله اصلی پیش روی ونزوئلا تغییر قدرت طلبانه دولت مادورو است. آنها با آغاز از فرضی نادرست به نتایج کاملاً اشتباهی میرسند که آنها را در سمت نادرست سنگر قرار میدهد. اجازه دهید بررسی کنیم.
آنچه در ونزوئلا در حال وقوع است آشکار است : تلاشی پایدار و متمرکز برای سرنگونی دولت مادورو، با استفاده از زور، در راستای برقرار کردن دولت مستقیم الیگارشی (سرمایهدارها، بانک دارها و مالکان زمین) تحت قیمومیت امپریالیسم. اگر چنین دولتی ( خواه از طریق انتخابات یا از طریق شورش) به قدرت برسد، میتواند مصیبت کاملی برای طبقه کارگر، مردم و سازمانهای آنها باشد. چنین دولتی میتواند بسته ریاضت اقتصادی بیرحمانه و نیز حملهبر آزادیهای دموکراتیک و کارزاری خشن علیه فعالان جنبشهای کارگری و مردمی را به اجرا بگذارد.
در این بستر آنچه انقلابیها (و حتی گستردهتر از آن دموکراتها) باید انجام دهند آشکار است: محکوم کردن این تهاجم ضدانقلابی و مخالفت با آن به تمام ابزارهای ممکن. و نیز، انتقاد به شدیدترین وجه ممکن، از سیاستهای دولت مادورو، که در مواجهه با این تهاجم ناکارآمد و غیر سازنده است (دادن امتیاز به سرمایهدارها در جبهه اقتصادی و خفه کردن ابتکار انقلابی تودهها در جبهه سیاسی) مشروع و ضروری است.
ما الزاماً نباید با قسمت آخر(خفه کردن ابتکار انقلابی تودهها) در راستای مبارزه در جبههای متحد برای اولی ( دادن امتیاز به سرمایهدارها) موافق باشیم.
اما ، موضع رفقای جریان سوسیالیستی از تحلیل غلطی آغاز میشود و ازاینرو به استنباط نتایج غلطی میانجامد که آنها را در اردوی ضدانقلاب قرار میدهد.
جریان سوسیالیستی اعلام میکند که نقطه مرکزی وضعیت در ونزوئلا “ژرفش مسیر استبدادی دولت” است. از این ( تحلیل) آنها نتیجه میگیرند که در سال ۲۰۱۷″ اولویت، ازنقطهنظر ما، مقابله با مسیر استبدادی که دولت تعقیب میکند از طریق “وسیعترین اتحاد عمل” (اتحاد عملی که آنها کسی را از آن طرد نمیکنند، و بنابراین ما فرض میکنیم که مخالفان را هم دربرمی گیرد) است، برای همین “باید همه نوع اقدامهای محلی، ملی و بینالمللی (علیه دولت ) گسترش یابد”.
در بیانیه آنها بههیچوجه انتقادی از تلاش کودتایی از سوی اپوزیسیون میزگرد اتحاد دموکراتیک (MUD) وجود ندارد. آنها صرفاً برای ” سیاست سرگردان، دو دل و بیقدرت” خود موردانتقاد قرار میگیرند و به نظر میرسد بیانیهها متأسفاند که “درک آن که سیاستمدارهای کارکشته، موردحمایت قوی کارگزارهای بینالمللی و محلی، با مشارکت بخش مهمی از روشنفکران ضد چا ویستا، چگونه در کمتر از یک سال، یک چنین پیروزی انتخاباتی را به هدر داده است بسیار دشوارمی شود”. جریان سوسیالیستی سرانجام واکنش را نه برای سرنگونی دولت و برقراری ریاضت اقتصادی بیرحمانه علیه کارگران، بلکه بیشتر، به خاطر آنکه “بخشی از این رهبری برای معامله با دولت در راستای بهبود جایگاه خود در برخورداری از سهم درآمد ملی آماده است” موردانتقاد قرار میدهد.
تمام نقلقولهای فوق از بیانیه جریان سوسیالیستی در ۲۷مارس نقل شد. میتوان گفت که در آن زمان تهاجم جاری ضدانقلابی هنوز آغاز نشده بود (آن تهاجم در ماه مارس هفته پیش به بهانه احکام دادگاه عالی آغاز شد) . اما بیانیه بعدی از سوی جریان سوسیالیستی درباره فراخواندن مجلس مؤسسان نه بهتر از اولی، بلکه بدتر از آن است، و همان خط سیاسی را تعقیب میکند.
بازهم، در این بیانیه آنها کلمهای درباره تهاجم ضدانقلاب و امپریالیسم نمیگویند،بلکه خود را به موردانتقاد قرار دادن برخی اقدامهای “گروه فوکو ئیست (پیشگام گرا)، یا تکتیراندازان آموزشدیده احتمالی ، که تحت پوشش رهبری میزگرد اتحاد دموکراتیک عمل میکنند” محدود میسازد، اما همزمان استدلال خود را بر آن متمرکز میسازد که “ما بیتردید زمانی که دولت اعمال حق شهروندی را نقض میکند از حق دفاع از خود مورداستفاده تظاهرکنندهها دفاع میکنیم”.
با تحریف حقیقت، اظهار میدارند که: “اکثریت افرادی که کشته شدند، جوانان و زنان غیرمسلحی بودند که بهعنوان بخشی از تظاهراتی که (طی آن) حق قانونی اعتراض را اعمال میکردند کشته شدند”. علاوه بر این آنها به دولت بهعنوان متهم اصلی خشونت اشاره میکنند: “این خشونت پایدار سیمای اصلی رژیمهای استبدادی است که به سمت قدرت مطلقه حرکت میکنند و یکی از عاملهایی است که به خشونت سرعت میبخشد”.
اما شاید افتضاح آمیزترین مورد بیانیه (بخش) مریدا ی جریان سوسیالیستی در رابطه با کسانی است که در ۲۴ آوریل در شهر اندین کشته شدند. آنچه در آنجا رخ داد چنین بود که تکتیراندازهای ماهر از داخل صفوف اعتراضکنندههای اپوزیسیون دو نفر را که در راهپیمایی بولیواری علیه اپوزیسیون شرکت داشتند کشتند. یکی از آنها کارگر دولت محلی بود، اما دیگری یک بازپرس جنایی بود ، که به استخدام دولت محلی ( چاویستا) هم درآمده بود. اعلامیه بخش مریدای جریان سوسیالیستی درباره این رخدادها نه به “گروههای فوکوئیست” و نه به “احتمال تکتیراندازهای آموزشدیده … تحت رهبری ام. یو دی” حتی اشارهای هم نمیکند. نه! بیانیه فرمانداری مریدا را مقصر رخدادها میداند!
بیانیه به صور افتضاحی، اعتراضهای ارتجاعی اپوزیسیون را بعنوان “دخالت مردم مریدا برای رساندن صدای (اعتراض) خود علیه سیاستهای ملی ، و در راستای سازمان دادن عملی سرکوب دموکراسی مشارکتی و پیشگامانه توصیف میکند که بهصورت شریرانه از سوی نهاد عالی (شورای ملی انتخابات) نقض شده است”.
حادثهای که در آن کارگران دولت محلی مورد اصابت قرار گرفتند “عدم هماهنگی” توصیف میشود که بهصورت اتفاقی منجر به مرگ یک نفر و زخمی شدن چهار نفر با تیراندازی شد، که طبق اعلام فرماندار همه آنها “بهصورت اتفاقی “ کارگران دولت محلی بودند!
تکتیراندازهای اپوزیسیون بهسوی گروهی از کارگران شلیک میکنند، اما آنها اتفاقی کشته میشوند!
بیانیه سپس در راستای توجیه قتل آنها، به متهم کردن کشتهشدگان به شبهنظامی بودن متوسل میشود: “شهروندان باید از خود بپرسند آیا فرمانداری ایالت مریدا نشانی خود را به منطقه فوقالذکر تغییر داده است، یا این گروه پنجنفره به تروریستها یا قاتلان جمعی تعلق دارند که در سراسر مریدا با موتورسیکلتهایشان، مسلحانه مردم را تهدید میکردهاند و هیچ مرجع عادی برای مجازات این فعالیتهای شبهنظامی وجود ندارد، یا شاید این باندهای مسلح به دولت تعلق دارند؟”
در آن رخ داد، آنها به خاطر پنهان کردن خود، نهایتاً فرماندار را مقصر میدانند: “اگر این کارگران ایالتی در چنین منطقه پرخطری بودند، باید تأکید شود … آنها به خاطر چه منافعی در این منطقه پرخطر بودند”. پس، کسانی که مسئول کشتارند نه تکتیراندازهای اپوزیسیون، که تیرهایی را که کارگران را کشت شلیک کردند، بلکه کارگران دولت محلی به خاطر قرار داشتن در خط آتش (!!)، یا فرماندار، به خاطر قرار دادن آنها در آن محل ” پرخطر” هستند.
در این نقطه انسان شک میکند که آیا بعدازاین میتواند از عضوهای جریان سوسیالیستی مریدا بهعنوان رفیق سخن بگوید. در واقعیت آنها خود را در طرف نادرست سنگر قرار دادهاند.
آنهایی که افکار نویسنده این نوشتار را میشناسند از این واقعیت که من منتقد سرسخت سیاستهای دولت ونزوئلا هستم آگاهاند. نهفقط اکنون ، بلکه از زمانی طولانی – دقیقاً چون فکر میکنم که سیاستهای دولت ، بهجای پیش بردن انقلاب به سمت سوسیالیسم، آن را به عقب برگرداند. در بسیاری از این انتقادها امکان دارد که با جریان سوسیالیستی موافق باشم. اما انتقاد کردن از دولت و سیاستهای آن یک چیزاست ، چیزی کاملاً متفاوت از انکار آنکه یک تهاجم ضدانقلابی باهدف سرنگونی آن و جایگزین کردن آن با دولتی که از بهبود اوضاع بسیار فاصله دارد ، و میتواند وضعیت را ازنقطهنظر طبقه کارگر و مردم هزاران بار بدتر کند وجود دارد. در این پیکار ما بیطرف نیستیم . نمیتوانیم بیطرف باشیم.
(این رفتار) میتواند مانند رفتاری باشد که در مارس ۱۹۳۶ در اسپانیا کسی استدلال میکرد فرقی نمیکند که ما از دولت جمهوری که کارگران را سرکوب میکند، یا از فاشیستها که برای انجام کودتا توطئه میچینند حمایت کنیم. بازهم وخیمتر، میتواند همانند اسپانیای ۱۹۳۶ باشد که ما در همان زمانی که آتش خود را علیه دولت جمهوری متمرکز میکردیم درباره تدارکات طبقه حاکم برای انجام کودتا چیزی نگوییم.
لئون تروتسکی ، که اطمینان داریم برخی در جریان سوسیالیستی باید آثار او را خوانده باشند، در ۱۹۳۶منتقد شدید دولت جبهه مردمی اسپانیا، در دوران جمهوری دوم بود. او آن دولت را به خاطر حفظ مالکیت زمین و اقتصاد بورژوایی، به خاطر ممانعت از ابتکار انقلابی کارگران ، به خاطر تلاش برای سازش با بورژوازی، به خاطر سیاست سازش طبقاتی آن و غیره مورد انتقاد قرار میداد. اما تروتسکی موضع بیطرفانهای نسبت به تهدید ارتجاعی و ظهور فاشیست نظامی متعاقب آن نداشت. او در اظهار به کمیسیون دوی[۲] Dewey Commission، که محاکمه دادگاههای مسکو را بررسی میکرد، و بهویژه از تروتسکی درباره این مسئله پرسیده بود، پاسخ داد. پاسخ تروتسکی چنین بود:
در حال حاضر شما در اسپانیا در کدام طرف قرار دارید؟
تروتسکی: من در مصاحبهها و نوشتارهای بسیاری پاسخ دادم . هر تروتسکیست در اسپانیا باید سرباز خوبی ، در سمت چپ باشد. بهطور طبیعی، این پرسشی بسیار ابتدایی است – میدانید که بحث ارزشمندی نیست. یک رهبر یا هر عضو دولت کابالرو [۳] یک خیانتکار است .یک رهبر طبقه کارگر نمیتواند وارد دولت بورژوازی شود . ما وارد دولت کرنسکی در روسیه نشدیم. درحالیکه ما از کرنسکی در برابر کورنلیوف دفاع کردیم ، اما وارد دولت او نشدیم. همانطور که توضیح دادم، من برای ورود به اتحاد با استالین علیه فاشیستها، یا اتحادی با ژوهاکس[۴] علیه فاشیستهای فرانسوی حاضرم. این پرسشی ابتدایی است.
تروتسکی در پاسخ خود به تهاجم کورنلیوف[۵] در روسیه در طی انقلاب ۱۹۱۷ اشاره میکند. تروتسکی مانند لنین، مخالف دولت کرنسکی، که یک دولت سازش طبقاتی بود، و از سوی رفرمیستهای داخل جنبش کارگری حمایت میشد بود. دولتی ناتوان از برآوردن درخواستهای تودهها که انقلاب فوریه را انجام داده بودند. در حقیقت، سیاست دولت دقیقاً مخالف آن بود: دولت به جنگ امپریالیستی ادامه میداد، از دادن زمین به دهقانان خودداری میکرد و غیره. اما وقتی ژنرال کورنلیوف، در جولای ۱۹۱۷ ، برای سرنگونی آن دولت، با هدف زنده کردن رژیم قدیمی، دیکتاتوری مستقیم طبقه حاکم تلاش کرد، بلشویک ها نه تردید کردند، نه موضع بیطرفانه گرفتند. بدون ارائه هیچگونه حمایت سیاسی به کرنسکی، بدون متوقف کردن موضع خود نسبت به سیاستهای او، خود را در جبهه متحدی با کرنسکی علیه کورنلیوف قراردادند. ” ما باید بجنگیم، ما علیه کورنلیوف میجنگیم، درست همانطور که سربازان کرنسکی میجنگند، اما ما از کرنسکی حمایت نمیکنیم. این نسبتاً تفاوت زیرکانهای است، اما (تفاوتی) خیلی اساسی است و نباید فراموش شود”.
متأسفانه ، رفقای جریان سوسیالیستی به نظر میرسد چیزی از لنین یا تروتسکی نیاموختهاند. شاید فکر میکنند که تفاوتی بین دولت مادورو و دولت ام یو دی وجود ندارد. یا بدتر از آن، شاید فکر میکنند که دشمن اصلی برای پیکار دولت مادورو است. در حقیقت، آنها تحت نفوذ فشار افکار عمومی خورده بورژوای قرارگرفتهاند، و آن نفوذ آنها را به موضعی که عملاً در سمت غلط سنگر قرارگرفتهاند، میراند. اگر ام یو دی به قدرت برسد، احتمال دارد در سرکوبی که به راه خواهد انداخت تفاوتی بین چاویستا و”چاویستا های منتقد”( آنطور که آنها بهغلط خود را چنین میخوانند)قائل نخواهد شد.
آنهایی که در خارج از جریان سوسیالیستی حمایت و بیانیههای آنها را بدون هیچ توضیحی منتشر میکنند نیز برای این خط سیاسی مجرمانه مسئولاند .[۶]
———————-
[۱] – حزب مائورا سوسیالیستا (جریان سوسیالیستی) بهعنوان حزب کمونیست پیرو گرایش مارکسیستی – تروتسکیست – در سال ۲۰۰۷ تأسیس شد. این حزب به حزب متحد سوسیالیستی ونزوئلا که از سوی هو گوچاوز تأسیس شد پیوست. تا همین اواخر عضو آن حزب بود. در سال ۲۰۱۶ بخشی از اعضا آن به تظاهرات اعتراضی پیوستند و اکنون در جبهه مقابل مادورو قرار دارند.
[۲] – کمیته دوی از سوی کمیته آمریکایی دفاع از تروتسکی در سال ۱۹۳۷ برای “تحقیق درباره اتهامهای دادگاههای مسکو علیه تروتسکی” تشکیل شد. کمیسیون پس از تشکیل بنام مدیر خود فیلسوف جان دوی ، کمیسیون دوی خوانده شد .کمیسیون پس از ماهها تحقیق یافتههای خود را در در سپتامبر ۱۹۳۷ علنی کرد .کمیسیون در داخل خود دچار اختلافهایی هم شد که ازجمله آقای بیل از کمیسیون به دلیل کارکرد نادرست کمیسیون استعفا کرد.
[۳] – فرانسیس لارگو کابالرو سیاستمدار اسپانیایی، رهبر تاریخی حزب کارگران سوسیالیست، سندیکالیست و نخستوزیر جمهوری دوم اسپانیا در دوران جنگ داخلی، با شکست جمهوری در سال ۱۹۳۹به فرانسه گریخت و در دوران اشغال فرانسه از سوی المان دستگیر و به اردوگاه اعزام شد و تا پایان جنگ در اردوگاه ماند. او در سال ۱۹۴۶ در پاریس در تبعید درگذشت جنازه او در سال ۱۹۷۸ پس از مرگ فرانکو در سال ۱۹۷۵ به مادرید برگردانده شد – مترجم
[۴] – رهبر اتحادیه کارگری فرانسه و برنده جایزه صلح نوبل – مترجم
[۵] – Lavr Georgiyevich Kornilov افسر اطلاعاتی و ژنرال ارتش تزاری در طی جنگ اول جهانی بود . در ماههای اوت / سپتامبر ۱۹۱۷ علیه دولت موقت کرنسکی کودتایی را سازمان داد ، اما کودتا شکست خورد ، کورنلیوف دستگیر و اعدام شد
[۶] – این مقاله نخست در لوچا د کلاسزLucha de Clases ، گرایش بینالمللی مارکسیست در ونزوئلا ، در ۲۴ ماه می ۲۰۱۷ ، بهعنوان پاسخی به موضع سیاسی جریان سوسیالیستی – سازمانی که تا همین اواخر بخشی از حزب متحد سوسیالیستی ونزوئلا بود- در رابطه با بحران جاری در ونزوئلا منتشر شد.