با پیروزی ابراهیم رئیسی و راندن او بە تسخیر پست ریاست جمهوری، خواب هستە سخت قدرت تعبیر شد و حاکمیت در کلیت خود توانست یکدست شود. دیگر بعد از آن اگرچە در سطح جامعە نسبت بە بحران آب، مسائل معیشتی و صنفی اعتراضاتی نسبت بە حاکمیت وجود داشتە و دارد، اما دیگر از آن شکاف درون حاکمیتی خبری نیست کە بر سر مسائل کلان در درون جناحهای آن اختلافاتی پیش می آمد و همین بە مفری برای ایجاد موج و کنشی گستردە در سطح جامعە تبدیل می شد.
البتە یکدست شدن حاکمیت بە معنای پایان اختلافات در میان اصول گرایان نیست، و چنانکە بعضی از مفسرین عنوان می کنند آنان در این مرحلە در کلیت خود از استعداد و توان خوبی جهت لاپوشانی اختلافات میان خود برخوردارند، لاپوشانی کە عمدتا در دو مسیر خواب آن تعبیر می شود: تظاهر بە وحدت و یکپارچی در مقابل فشارهای غرب، و دوم تظاهر بە وجود شرایط بە نسبت بهتر در کشور در مقایسە با دولتهائی کە در آن رقبای جناحی، قدرت اجرائی و همچنین قوە مقننە را در دست داشتند.
همراە با این تغییر در بستر عمومی کشور، اما در سطح ژئوپولیتیکی منطقە نیز تغییراتی بوجود آمدە کە وضیعت ایران را بەکل وارد فاز نسبتا جدیدی کردەاست: بە قدرت رسیدن طالبان، شروع بحران قفقاز جنوبی، عضویت دائمی ایران در پیمان شانگهای، شروع مذاکرات ایرانی ـ سعودی و در پیش گرفتن رفتار جدیدی از طرف تهران در مقابل برجام این ذهنیت را القاء می کند کە ما بطورکلی از دوران روحانی، با تمام مختصات داخلی و خارجی آن، عبور کردەایم، طوری کە نمی توان اساسا با آن پارادایمهای قدیمی بە پیشواز شرایط جدید رفت. در واقع بە نظر می رسد کە بر خلاف دورەهای پیشین از شادابی حضور اصلاح طلبان و میانەروها، علیرغم شکست آنها در انتخاباتها، بە مانند سابق در فضای سیاسی کشور خبری نیست و گرایش مسلط بر کشور در مسیر تقویت اقتدارگرائی سیر می کند. مسیری کە حساسیت ویژەای در میان مردم بر نمی انگیزد و کماکان شعار آزادی و دمکراسی بە گفتمان اصلی مردم برای مقابلە با آن تبدیل نشدەاست.
جمهوری اسلامی با اجرای کودتای انتخاباتی در داخل و تقویت موقعیت جناحهای انقلابی، از طرف دگر ناظر بر عقب کشیدن موقعیت آمریکا در جهان است و توان غرب را بطورکلی ضعیف تر از آن ارزیابی می کند کە بتواند از لحاظ سخت افزاری موجودیت آن را بە خطر بیاندازد. پس حاکمیت با چرخش بە شرق و همسایگان در صدد است با دورزدن غرب بە حل مسائل خود دست یازد، امری کە علیرغم آگاهی آنان از عدم توانائی اجرای آن بعلت تحریمهای آمریکا، اما آن را بنوعی ممکن ارزیابی می کنند. لااقل ارزیابی آنان در این سطح است کە چنین سیاستی توان مقاومتی می بخشد، توانی کە اگر بتوانند ادامە آن را تضمین کنند، بعلت تشدید روندهای جابجائی قدرت در سطح جهان، سرانجام میوە آن خواهند چید.
درست است موقعیت جدید ژئوپولیتیکی منطقە، چالشهای بیشتری برای نظام ایجاد کردەاست، اما از یک طرف میل عربستان برای تفاهم با ایران، و نیز توانائی های نسبی کشور در قفقاز و افغانستان برای ایجاد توازن در مقابل رقبای خود، بە تهران این اطمینان را می دهد کە در نهایت از توان مدیریت آنها برخوردار است.
بی گمان هرگونە تحرک یا تغییر ژئوپولیتیکی منطقە می تواند افکار عمومی را برای مدتی قابل پیش بینی متاثر کردە، و بر روند رویدادهای داخلی تاثیر بگذارد. پس هم اکنون افکار عمومی کشور در کشاکش میان رویدادهای داخلی و خارجی، دوران جدیدی را تجربە می کند کە برای عمل سیاسی ـ اجتماعی مشخص خود در آیندە احتیاج بە هضم آن دارد. از یک طرف بە قدرت رسیدن طالبان، پارادایم نظم اتوریتەای را در منطقە تقویت کرد و از طرف دیگر بحران قفقاز جنوبی بە رشد ناسیونالیسم ایرانی و احساس خطر جنگ. دو پدیدە کە بە هیچ وجە برای جنبش آزادیخواهی کشور، پدیدەهای خوبی نیستند.
بی گمان، مردم این مرحلە را نیز خواهند گذراند، و راهکارهای مناسب خود را جهت مقابلە با آنها و در مسیر زدودن استبداد از کشور خواهند یافت. تغییر در ژئوپولیتیک منطقە و نیز در ژئوپولیتیسم حاکمیتی، تغییر در ژئوپولیتیسم اپوزیسیون را هم می طلبد.