نزدیکی شاە بە آمریکا و ضد سلطنتی بودن انقلاب ایران، خودبخود قضیە برخورد با ایالات متحدە را در میان انقلابیون دهە پنجاە برجستەکرد، و بە این ترتیب مقولات امپریالیسم، آنتی لیبرالیسم و استکبار (بە زبان مذهبیان حاکم) در سطح گستردە وارد ادبیات سیاسی کشور شد. اما حکومت آمریکا با توجە بە پارامترهای دیگری کە در نظر می گرفت، از جملە مسئلە حضور شوروی در مرزهای ایران و احتمال عروج چپ در ساختار قدرت، راە مدارای نسبی با بە قدرت رسیدن رژیم جدید در پیش گرفت، و چنانکە سولیوان، سفیر وقت آمریکا، در خاطراتش نوشتە، بهترین گزینە در آن شرایط نیروئی بود کە اگرچە دوست ایالات متحدە محسوب نمی شد، اما مهم بود کە بشدت خصایص ضد شرقی (یعنی کمونیسم) داشتەباشد. سولیوان همانجا می نویسد کە طولانی تر شدن روند انقلاب ایران، می توانست بە تقویت و نفوذ بیشتر چپ در کشور منجر شود. یک نیروی میانی با خصایص ضد غربی ـ ضد شرقی بهترین گزینە محسوب می شد چرا کە بنابر پیش بینی آنها چنین نیروئی سرانجام بە غرب می گرائید!
خمینی و هوادارانش کە بشدت گرایشات ضد غربی داشتند و آن را پنهان نمی کردند، با تسخیر سفارت آمریکا در تهران و بعدها با اعلان مخالفت با تلاشهای پنهانی دولت موقت برای احیای روابط با ایالات متحدە، امر مبارزە با استکبار جهانی را بە یکی از خصایص برجستە، و شاید مهمترین آن، تبدیل کردند و از همان سالهای اول، لحظەای از طرح آن ابا نکردند. چنین موضعی در تمامی این سالها مانع شروع روابط عادی میان دو کشور شدەاست. در واقع عبارت “در قالب دوستی بە ایران نزدیک شدە تا چتر سیطرە خود را بگسترانند” بکلی بر فضای ذهنی حاکمیت مسلط شدەاست.
از طرف دیگر، ایالات متحدە کە در قامت بنیانهای کلان سیاست خارجی خود (فارغ از سیاست خاص دولتهای آن در مقاطعی خاص)، هیچگاە برخورد ایدئولوژیکی با نظام جمهوری اسلامی نداشتە و اتفاقا همیشە در تلاش آن بودە کە باب گفتگو را با ایران باز کردە و از در تفاهم برآید (حال خارج از نوع و کیفیت برنامەای کە در نظر داشتەاند). سد محکم جمهوری اسلامی، مهمترین عامل در عدم پیشبرد چنین سیاستی بودەاست. البتە ایالات متحدە هم همزمان با تشدید سیاستهای خصمانە خود در مقابل جمهوری اسلامی، بر نیت اصلی خود ضربات کاری زدەاست و کلا جو بە سمتی پیش رفتە کە امکان بازسازی چنین روابطی بە حداقل خود رسیدەاست. یعنی سیاست بنیادین جمهوری اسلامی در دشمنی با آمریکا و انتقام گیری های ایالات متحدە در مقابل آن، وضعیت را بشدت پیچیدە کردەاست.
حال سئوال اساسی این است کە برای شروع فصل جدیدی از روابط، کی باید پیش قدم شدە تا بە دشمنی های بیهودە پایان دادە شود و روابط از دشمنی بە رقابت و یا دوستی ـ رقابت تبدیل شود؟
جواب مشخص است: جمهوری اسلامی باید در سیاستهای کلان خود بازنگری کند و ایالات متحدە هم دست از محاصرە اقتصادی، مالی و نظامی کشور دست بردارد. اما مشکل آنجاست کە هم ایران بنوبە خود منتظر این است کە ایالات متحدە پیشقدم شود و هم ایالات متحدە منتظر است تا ایران قدم پیش گذاشتە و راە دیگری در پیش بگیرد.
در ارزش گذاری این دو مورد، می توان گفت کە خواست تغییر در سیاستهای کلان جمهوری اسلامی خواستی اساسی تر است زیرا کە بدون آن نمی توان از شروع عادی سازی روابط گفت. در واقع محاصرە اقتصادی کشور در مرحلە دوم می آید، و اگر بواقع خواهان تحول بنیادین در روابط دو کشور باشیم، این جمهوری اسلامی است کە سهم بیشتر نسیب آن می شود.
متاسفانە جمهوری اسلامی بە جای بازکردن فصل جدیدی از روابط با آمریکا کە در آن بر منافع ملی تاکید شود، خود را میراثدار انتقام تاریخی از ایالات متحدە فرض کردە و در تمامی این سالها با بازکردن فصل دشمنی های بیهودە و غیرعقلانی خود را وارد مناسباتی نمودە کە نە تنها کشور تاکنون از آن سودی نبردەاست، بلکە میلیاردها میلیارد دلار ضرر، حداقل عواقب آن بودەاست. و این فراتر از همە توطئەهای ریز و درشتی کە در پشت حوادثی چند، از جملە شروع جنگ ایران و عراق، از جانب ایالات متحدە، می تواند وجود داشتەباشد.
واقعیت این است کە تنها بر مبنای توافقاتی مانند برجام نمی توان وارد مناسبات درست میان ایران و آمریکا شد. تا زمانیکە زمینەهای کلان سیاسی دشمنی پابرجایند و ارادەای برای تغییر آنها نیست، هیچ تحول مثبتی میان این دو کشور صورت نخواهدگرفت، و برجامها همیشە در معرض تهدید خواهندبود.
جمهوری اسلامی بە جای الگوبرداری از کشورهائی مانند چین در رقابت با آمریکا، از الگوی نسبتا میانەای کە انتخاب کردەبود، کم کم دارد بە الگوی کشورهائی مانند کرەشمالی نزدیک می شود کە بە جز فاجعە بیشتر، چیزی در بر ندارد.