در نیمه پایانی هفته گذشته، خبر مربوط به شورشی در روسیه اخبار جهان را تحت الشعاع قرار داد که پرده از بسیاری ناگفته ها درباره این کشور اسرارآمیز و همسایه شمالی کشور ما برداشت. خبر ساده و کوتاه آن بود که فردی بنام یوگنی پریگوژین که یک «کمپانی» ارتش خصوصی بنام «واگنر» دارد، قشون خود را از دنباس بیرون کشیده و بسمت مسکو به حرکت درآورده است و میخواهد وزیر دفاع روسیه آقای شایکو را دستگیر کند. شب ۲۴ ژوئن، در روستوف-آن-دون، گروه واگنر مقر منطقه نظامی جنوبی که مسئولیت فرماندهی جنگ در اوکرائین برعهده دارد را تصرف کرد. این اتفاق در حالی رخ داد که پریگوژین ادعا کرده بود که اردوگاه های این گروه توسط نیروهای مسلح روسیه مورد حملات موشکی قرار گرفتهاند و وزارت دفاع از ارسال تجهیزات و تسلیحات مورد نیاز به آنها خودداری میکند. ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، اقدامات “واگنرها” را یک ماجراجویی جنایتکارانه خواند، و علیه پریگوژین به دلیل سازماندهی شورش مسلحانه پرونده جنایی باز شد.
در جریان جنگ های عراق و افغانستان و بویژه بدنبال درز و انتشار اطلاعات مربوط به جنایات جنگی در عراق وسیله ادوارد اسنودن و چلسی منینگ معلوم شد که بسیاری از این جنایات وسیله مزدورانی صورت گرفته که برای یک کمپانی ارتش خصوصی بنام بلک واتر(Blackwater) بصورت قراردادی و با تضمین عدم امکان پیگرد از طرف ارتش ایالات متحده کار میکنند. این کمپانی که وسیله فردی بنام اریک پرنس راه اندازی شده بود در واقع از کهنه سربازان و افسران بازنشسته ارتش آمریکا لشکری برای خود تاسیس کرده بود تا بخشی از جنگ را در نمایندگی از ارتش آمریکا اجرایی نمایند. این سیستم مانند همه کارهای دیگر سرمایه داری را وارد ریشه ای ترین و بنیادی ترین امور امنیت ملی یعنی ارتش کرده است، جاییکه کوچکترین کنترلی بر دخل و خرج دولتی امکان ندارد و سودهای کلان بر جیب میتوان زد.
حال در روسیه و تحت حکومت آقای پوتین هم عین همین سیستم کار می کند، ارتش آقای پریگوژین از زندانیان و جنایتکارانی که از زندان ها جمع آورده شده اند در خدمت ارتش روسیه می جنگند و جنایت جنگی هم مرتکب میشوند، و عجیب آنکه ردپایشان در لیبی و سوریه هم دیده میشود، بله در کنار پاسداران انقلاب اسلامی در سوریه و در دفاع از آقای اسد و در جنگ با داعش! طبیعتا در روسیه هم که الیگارش ها کنترل سرمایه را در دست دارند این صنعت پولساز هم باید با تایید ساختار قدرت امکانپذیر شده باشد.
به همین مناسبت و تهدید قشون واگنر به حرکت بسوی مسکو و درخواست برکناری وزیر دفاع بخاطر عدم واگذاری تسلیحات لازم به ارتش پریگوژین، آقای پوتین در یک سخنرانی تلویزیونی حاضر میشود و ضمن اعتراف به اینکه اتفاقات جدی در شرف وقوع است از خیانت و شورش مسلحانه بر علیه ملت روسیه صحبت کرد، و در ضمن اشاره ای به انقلاب لنینی ۱۹۱۷ میکند و میگوید:
“من از شهروندان روسیه، پرسنل نیروهای مسلح، نیروهای انتظامی و امنیتی، جنگجویان و فرماندهان که در حال حاضر در مواضع خود می جنگند، حملات دشمن را دفع می کنند و این کار را قهرمانانه انجام می دهند، درخواست می کنم.
من دیشب با فرماندهان در همه جهات صحبت کردم. من همچنین از کسانی که فریبکارانه به ماجراجویی جنایتکارانه کشیده شدند و به سمت یک جنایت جدی شورش مسلحانه سوق داده شدند، درخواست می کنم.
امروز روسیه به شدت برای آینده خود می جنگد و تجاوزات نئونازی ها و دست اندرکاران آنها را دفع می کند. تمام ماشین های نظامی، اقتصادی و اطلاعاتی غرب علیه ما است.
ما برای جان و امنیت مردم خود مبارزه می کنیم. برای حاکمیت و استقلال ما؛ برای حق باقی ماندن روسیه، کشوری با تاریخ هزار ساله.
این نبرد، جایی که سرنوشت مردم ما در حال تعیین شدن است، نیاز به اتحاد همه نیروهای ما دارد. وحدت، تحکیم و مسئولیت پذیری. هر چیزی که ما را تضعیف می کند باید کنار گذاشته شود، هر اختلافی که ممکن است مورد استفاده قرار گیرد یا توسط دشمنان ما برای ایجاد اختلال در درون ما استفاده شود.
بنابراین، اقداماتی که در وحدت ما شکاف می اندازد، خیانت به مردم ما، به برادران رزمنده ما است که اکنون در خط مقدم می جنگند. این یک خنجر به پشت کشور و مردم ما است.
این چنین ضربه ای بود که در سال ۱۹۱۷ زمانی که این کشور در جنگ جهانی اول می جنگید به روسیه وارد شد، و پیروزی در آن جنگ از دست ما ربوده شد. دسیسه ها، مشاجره ها و سیاست ورزی های پشت سر ارتش و مردم، بزرگترین فاجعه، نابودی ارتش و دولت، از دست دادن سرزمین های عظیم و در نتیجه یک تراژدی و جنگ داخلی بود[i].”
بطور خلاصه آقای پوتین که پدربزرگش، اسپیریدون پوتین، آشپز شخصی ولادیمیر لنین و ژوزف استالین بوده است، روایت خود را از جنگ و انقلاب بلشویکی چنین بیان میکند که در آستانه پیروزی های بزرگ روسیه در جنگ جهانی اول یک خیانت نظامی در کشور رخ داد که باعث شکست روسیه در جنگ و از دست دادن سرزمین های روسیه شد. اشاره ای به قیام ملوانان نیروی دریایی روسیه در کرونشتات و سایر رسته های ارتش روسیه بر علیه دولت تزاری که به پیروزی انقلاب و به قدرت رسیدن طبقه کار و سرانجام تشکیل دولت شوراها انجامید. پوتین صراحتا ضمن جداکردن خود از سیستمی که در آن پرورش یافته بود رهبر انقلاب اکتبر را خائن به روسیه اعلام میکند. این دومین بار است که وی با چنین صراحت ملی گرایانه از نگاه ناسیونالیسم تزاری انقلاب اکتبر را نفی کرده است. بار گذشته نیز باز در رابطه با اکرائین در پیآمد وقایع ۲۰۱۴ در کیف و سپس رفراندم برای پیوستن کریمه بود که ولادیمیر پوتین زمانی را برای بازدید از انجمن ملی جوانان سلیگر، اردوگاه تابستانی جوانان طرفدار کرملین در حدود دویست مایلی شمال غرب مسکو یافت. در میان بسیاری از موضوعات مورد بحث، تاریخ بود: او در مورد بلشویک ها، مغز متفکران انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و بنیانگذاران دولت شوروی صحبت کرد. برای بسیاری در روسیه و جهان، تفسیر پوتین از انقلاب عجیب به نظر می رسد. او بلشویک ها را به خیانت متهم میکند زیرا آنها تلاش نظامی کشور روسیه علیه آلمان ها را در جنگ جهانی اول تضعیف کردند و با خروج روسیه تزاری از اعتلاف متحدین باعث شکست روسیه در جنگ شده اند.
روسیه به عنوان متحد فرانسه و انگلیس وارد درگیری شده بود. سه سال بعد، رژیم امپراطوری تزاری روسیه، که از جنگ و در اثر ناآرامی های عمومی تضعیف شده بود سقوط کرد. کشور در آشفتگی بود. سربازان فرار کردند چند ماه پس از فروپاشی امپراتوری روسیه، بلشویک ها قدرت را به دست گرفتند. لنین، رهبر آنها، که خواستار «تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی» شده بود، روسیه را از اتحاد جنگی خارج کرد و با آلمان صلح نمود. نقشه او این بود که محرومان (سربازان، دهقانان، کارگران) را در برابر اشراف و طبقه ملاکین قرار دهد، تا رژیم سنتی را به طور بنیادی نابود کند و قدرت بلشویکی را تحکیم نماید. او «ترور سرخ» را راه اندازی کرد، یک نابودی بی رحمانه ارتش سفید، «طبقات متخاصم» و افسران ارتش امپراتوری که علیه آلمان جنگیده بودند از جمله اهداف اولیه بودند. پس از چندین سال جنگ هولناک و «برادرکشی»، سرخها پیروز شدند و لنین رهبر باشکوه اولین «دولت کارگران و دهقانان» جهان شد. . برای شش دهه پس از مرگ لنین نسل هایی از شهروندان شوروی یاد او را گرامی داشتند، از جمله ولادیمیر پوتین که ۳۵ سال بعد در سال ۱۹۵۲ به دنیا آمد.
زمانی که پوتین در سال ۲۰۰۰ به قدرت رسید، با کمونیست ها صلح کرد. او پایگاه انتخاباتی خود را گسترش داد و جایگاه آنها را کوچکتر کرد و به آرامی آنها را تحت سلطه وفاداری به خود گرفت. در تمام آن دهه، او ترجیح داد از پرسشهای ایدئولوژیک تفرقهانگیز اجتناب کند. اما هنگامی که پوتین در سال ۲۰۱۲ دوباره به کرملین بازگشت، به طور فزاینده ای ایدئولوژیک شد. او اکنون یک ناسیونالیسم دولتی را تبلیغ می کند که از ذهنیت یک کالت محاصره شده در یک قلعه نشات میگیرد، یک موضع تندرو ضد غربی و موهوم در خیالات نگران توطئه. پلت فرم او شامل یک مفهوم جدید و یکسان از تاریخ است که به زعم او باید در مدارس تدریس شود. اما، با وجود تأکید او بر ایدئولوژی، روایت ملی مشترک از رویداد شکلدهنده قرن بیستم هنوز وجود ندارد: آیا انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ یک فاجعه ملی بود که دولت امپراتوری روسیه را نابود کرد؟ یا آغاز حکومت شوروی بود که روسیه امروزی جانشین آن است؟ به عبارت دیگر، از آنجایی که جنگ داخلی روسیه به آشتی ختم نشد، آیا روسها باید با ارتش سفید شکست خورده همذات پنداری کنند و یا با ارتش سرخ به رهبری لنین که آنها را نابود کرد؟
پوتین همانگونه که در صحبت با جوانان در کمپ سلیگر[ii](۲۰۱۴) گفته بود، امروز نیز رویدادهای سال ۱۹۱۷ را به عنوان زمانی به یاد میآورد که “بعضی روسیه را از درون لرزاندند و آن را به حدی تکان دادند که روسیه به عنوان یک کشور فروپاشید و خود را شکست خورده اعلام کرد.” او احتمالاً آن را هشداری برای کسانی میداند که ممکن است سعی کنند روسیه امروزی را “تکان دهند”. اما او همچنین از “خیانت بلشویک ها به منافع ملی روسیه” صحبت میکند. این بلشویکها بودند که «آرزو میکردند وطن خود را شکست خورده ببینند در حالی که سربازان و افسران قهرمان روسی در جبهههای جنگ جهانی اول خون میریختند.»
بیش از نیمی از مردم روسیه هنوز لنین را یک شخصیت قهرمان می دانند. اکنون پوتین، با طفره رفتن از گذاشتن اثر انگشت خود—و کاملا هم مراقب بود که نامی از لنین نبرد، او را خائن خطاب کرده است. با وجود نام خیابانها و مجسمههای بزرگداشت لنین در سراسر روسیه، و خاطره ملوانان کرونشتات، تفسیر پوتین به سختی به نسخهای همسان با تاریخ کمک میکند. برای کسانیکه در لباس چپ، امروز پوتین را به سمبل مبارزه با امپریالیسم تبدیل کرده اند، این اظهارات باید بشدت سوال برانگیز باشد؛ اگر که ایشان جرات آنرا داشته باشند که در چشم واقعیت نگاه کنند.
[i] https://www.aljazeera.com/news/2023/6/24/internal-betrayal-transcript-of-vladimir-putins-address
[ii] https://www.newyorker.com/news/news-desk/putin-disses-lenin
6 Comments
تمام موضوعات مربوط به پوتین و رفتارهای او یا کاملا درست است و یا قابل بحث و انبساط بیشتر
اما تقریبا بیشتر چیزی را که پوتین درباره لنین و حزب بلشویک او میگوید کاملا درست است .
بهودیان روسیه هیچگاه بیش از سه و یا چهاردرصد جمعیت روسیه را تشکیل نداده اند،
اما هشتاد و پنج درصد رهبری حزب بلشویک از جمله خود لنین یهودی بودند !!!!!!
لنینیسم در بهترین شکل ان بخش رادیکال جنبش جوان صهیونیسم جهانی بوده و میباشد و هیچ ارتباطی با سوسیالیسم و عدالت خواهی ندارد .
اینکه المان و صهیونیسم نژادپرست المانی تا چه اندازه در شکل گیری و بسط بلشویکها و منشویک ها تاثیر داشت بحثی کاملا جداگانه است اما این حقیقت که المان ها در اعزام لنین به روسیه و شکل گیری اکتبر بیشترین نقش و در سود و فایده آن بیش ترین سهم را داشتند انکارناپذیر است .
لنینیسم بیشتر از آنکه به یاری روسیه بیاید به برپایی و استحکام بیشتر نفوذ ژیوپولتیک ژرمنها در سرزمین روسیه منجر گردید و همه تجارب و دستاوردهای آن پس از سرکوبی توسط استالین ،در شکل گیری اسراییل و همه سازمانهای جاسوسی غرب مورد بهره برداری قرار گرفت .
از انترناسیونالیسم پرولتری (دولت جهانی یهود) گرفته تا کلخوزهایی که در اسراییل کیبوتص گردیدند و کلا ایدیولوژی انقلابهای رنگی و ترور ،
فرزندخوانده و یا زاده لنینیسم است که هنوز در حال تنفس است .
لنینیسم نه تنها هیچ همخوانی و قرابتی با مارکسیسم و سوسیالیسم ندارد ، بلکه به همراه تروتسکسیم به مذهب و ایدیولوژی سازمان سیا و
تمام سازمانهای جاسوسی دنیا نیز بدل گردیده است .
لنینیسم المانی اروپایی است و تروتسکیسم المانی امریکایی که هم اکنون نیز بیش و یا مانند هر مذهب اهریمنی دیگری به امپریالیسم ، استعمار و فروپاشی کشورها و ملتها خدمت کرده و میکند .
تمام آثار لنین را بخوانیم در ان به جز تحلیل و تجزیه اقشار و چگونگی سرنگونگی اجتماع و کشور هیچ چیز دیگری در ان نخواهیم یافت که کوچکترین ارتباطی با سوسیالیسم و پیشرفت و یا تمدن نداشته و ندارد و باید که در موزه ها و در ردیف دسایس تاریخی روم غربی بایگانی گردد .
فراماسونرها ، لنین را پیامبر صلح و رحمت میدانند و استالین را بدلیل خداگونه بودن مورد نفرت خود و همگان قرار داده و میدهند 💁
لنینیسم دارالفنون کودتاست همین و بس .
اگر انقلاب سرخ لنین نبود روسیه و جهان گرفتار انقلاب نارنجی ژرمنها و خاندان پادشاهی هلندی انان نمیشد .
انقلاب سرخ روسیه ماحصل سرمایه گذاریهای تاریخی و جمعیتی کاترین کبیر (نخستین تزار المانی روسیه) بود .
رومانوف ها خود نیز ژرمن و مهاجر بودند و روس تبار نبودند اما کاترین کبیر المانی الاصل کامل بود .
آخرین تزار روسیه مانند برادر دوقلوی پادشاه وقت انگلیس است و تنها یونیفورمهای انان تفاوت دارد .
ضمن اینکه هیچ مدرک و سند حقیقی از سرنوشت او و خانواده اش هرگز بدست نیامد مانند هیتلر .
تاریخ یک دروغ توافق شده است .
ناپلیون
اگر به تقویم زمانی اعدام لنین ، روی کارامدن استالین و شکل گیری مکتب فرانکفورت در محافل سوسیال صهیونی و نازی المان ،نظری بیافکنیم خواهیم دریافت که استالینیسم نیز مانند لنینیسم هیچ ارتباطی با سوسیالیسم ، مارکسیسم و حتی اعتقادات و برآوردهای شخصی مارکس نیز نداشت و تنها واکنش سیستم دفاع روانی و عصبی شرق در برابر تجاوزات و زیاده طلبی های غرب و ژرمنها بود.
استالین همه طرفداران لنین ، تروتسکی و همه وابستگان نهاد فکری المانی در درون سیستم سیاسی اقتصادی جمعیتی روسیه و حزب کمونیست روسیه را به هر بهانه ای که دوست داشت کشت و قتل عام نمود و نامش را استقرار سوسیالیسم گذاشت .
هر نامی که بر استالین و سیستم او بنهیم باید اقرار کرد که او مهندس و معمار حقیقی روسیه امروز است و این مرزبندی های ژیوپولتیک و قومی تثبیت شده بدست اوست که سناریوی روسیه و منطقه را شکل میدهد و با پروستریکا قابل حذف نیست چرا که ریشه های حقیقی آن به پیش از تزاران شناخته شده روسیه و رومانوفها میرسد .
مکتب فرانکفورت بر مبنای لنین و لنینیسم شکل گرفت و به مذهب امپریالیسم بدل گردید .
در تمام آسمان و ریسمان بهمبافیهای آقای دارستانی، یک نکته قابل توجه وجود دارد و آنهم مکتب فرانکفورت هست. محقق مارکسیست Gabriel Rockhill تحقیق قابل توجهی در مورد این مکتب کرده و با مدارک و استدلال کافی تاثیر سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و CIA را در شکل گیری ایدیولوژی ضد کمونیستی این مکتب به وضوح نشان داده است.
ما می دانیم که حزب کمونیست روسیه از پوتین و جنگ تجاوزکارانه دفاع می کند. این را چگونه تفسیر می کنید.