محسن امیراصلانی سحرگاه چهارشنبه دوم مهرماه، به اتهام «فساد فیالارض، بدعت در دین و ارتکاب فعل حرام» در زندان رجایی شهر کرج اعدام شد. تنها دو روز پیش از اعدام وی، خانوادهی آقای امیراصلانی با خبرگزاریهای مختلف تماس گرفته و خبر از احتمال اجرای حکم اعدام وی دادند. تا پیش از آن کسی چندان محسن امیراصلانی را نمیشناخت. تنها خبری گنگ در ذهنها مانده بود که شخصی به اتهام تفسیر دیگری از قران، «توهین به حضرت یونس» و ادعای «ارتباط با امام زمان» بازداشت شده است.
محسن امیراصلانی که در اردیبهشت ماه ۱۳۸۵ همراه همسر و چند تن از شاگردانش بازداشت شده بود، روانشناس و مشاور بود. و به گفتهی همسرش، کلاسهای طریقت باطنی و رؤیاشناسی و همینطور کلاسهای قرآن برگزار میکرده است. در ابتدای دستگیری، اولین قاضی پرونده برای او قرار منع تعقیب صادر میکند، اما پیگیری دادستان موجب دستگیری وی و در نهایت محکومیتاش به دو سال و چهار ماه زندان میشود.
همسر آقای امیراصلانی در گفتوگویی با سایت «روز آنلاین» میگوید که وزارت اطلاعات به محسن گفته است که “تو در کلاسها گفتهای که قرآن را فارسی بخوانید و لباس سفید مخصوص نماز به آنها دادی و حتی به ما این اتهام را زدند که قرصهای روانگردان به شاگردان دادید و حلقههای معنوی تشکیل دادید…” و در همین مصاحبه میگوید فرد دیگری را در حالی که کاپشن محسن را بر تن داشته، به جای او جا زدهاند تا به یک سری کارها اعتراف و بعد ابراز پشیمانی کند. و سپس به او اتهام بدعت در دین و براندازی نظام را زدهاند.
به این ترتیب، ادامهی روند دادرسی منجر به فرستادن پرونده به دادگاه انقلاب و صدور حکم اعدام از جانب قاضی صلواتی برای آقای امیراصلانی میشود. با این حال، دیوان عالی قضایی حکم را نقض میکند و پرونده را دوباره به دادگاه کیفری میفرستد. این بار دادگاه کیفری نیز حکم بر اعدام میدهد و باز این حکم از سوی دیوان عالی رد میشود. در نهایت رییس قوهی قضاییه با اعمال مادهی ۱۸ حکم اعدام را تایید و به اجرا میگذارد. خانوادهی محسن میگویند از آخرین حکم صادره تا زمان اجرای آن سه سال طول کشیده است.
پروندهی محسن امیراصلانی ابهامات زیادی دارد و اطلاعات در مورد آن، منحصر به اخباری است که خانواده و نزدیکان وی، ۹ سال پس از دستگیریاش و تنها زمانی که در برابر احتمال اجرای حکم قرار میگیرند، یعنی ۲۴ ساعت پیش از اعدامش، به اطلاع خبرگزاریها رساندهاند. در عین حال زمان اجرای حکم ایشان نیز با توجه به حضور حسن روحانی در اجلاس سازمان ملل متحد، سئوالبرانگیز شد.
در گفتوگویی با آقای دکتر حسن فرشتیان، حقوقدان و دینپژوه مقیم فرانسه، تلاش کردهایم به برخی از این پرسشها بپردازیم. آقای فرشتیان نیز ابتدا از سکوتی که در رابطه با این پرونده وجود داشته و چرایی آن میگوید:
من دو روز پیش که خبر را شنیدم، ابتدا فکر کردم خبری قدیمی است. به رسانهها و سایتهای مختلف مراجعه کردم، مطالب جدی و دست اول در مورد ایشان خیلی کم منتشر شده است. تمام مطالب به همین اواخر برمیگردد. ظاهراً آقای امیراصلانی چند سال پیش دستگیر شده بود، و حکمی نیز در فضای مجازی منتشر شده است که مربوط به سال ۱۳۸۵ است. در آن حکم چندین اتهام مطرح است از اتهام ارتکاب فعل حرام و منافی عفت و بدعت در دین گرفته تا توهین به حضرت یونس.
در برخی از جاها اشاره شده که ایشان زنده ماندن یک انسان را در شکم نهنگ انکار کرده است. در اصل این قضیه، طبیعتاً توهینی نهفته نیست. یعنی فردی این داستان را میپذیرد و دیگری باور نمیکند و این جزو اعتقادات دینی مسلمانان نیست، بلکه مربوط به یک حادثهی تاریخی گذشته است. هرچند این مطلب در قرآن آمده، اما امروزه ما با توجه به پیشرفتهای علمی و آگاهیهایمان از جهان هستی، مطالب قرآن را بر مبنای آگاهیهایمان از جهان هستی تفسیر میکنیم. قدیمیها هم مطالب قرآن را بر مبنای آگاهیهایشان تفسیر میکردند. این است که میتوان گفت حتی انکار این مطلب، یعنی تفسیر این آیهی شریفه در مورد حضرت یونس، مثل بسیاری از آیاتی که پیشینیان به گونهی دیگری تفسیر میکردند و گمان میکردند جهان به گونهی دیگری است، توهینی محسوب نمیشود و نوعی نگرش جدید است، این نگرش ممکن است نادرست باشد، بد و ناصحیح باشد، ولی تا اینجای کار یعنی نفس انکار یک حادثه تاریخی، توهین محسوب نمی شود.
تا این ساعت، اطلاعات دیگری در مورد عقاید آقای امیراصلانی بیرون داده نشده، جز اینکه ایشان تفسیر دیگری از قرآن ارائه کرده است. اما تفسیر دیگری از قرآن، هر چند نادرست باشد قاعدتاً منجر به صدور و اجرای حکم اعدام نمیتواند باشد، مفسران تفاسیر و برداشت های متفاوتی از قرآن دارند و این برداشت ها غالبا جرم آور و یکسان نیست.
اما شاید مانند بسیاری از دستگیرشدگان و یا بستگان آنان، حکومت وعده داده بوده که اگر سکوت کنند، مشکلشان راحتتر حل شود و رسانهای کردن مسئله به ضررشان تمام میشود. البته در اینکه رسانهای کردن چنین مواردی به ضرر است، شکی وجود ندارد، اما به ضرر چه کسی؟ ظاهراً کمکم به این نتیجه میرسیم که در بسیاری موارد رسانهای کردن به ضرر حاکمیت است، نه به ضرر آسیبدیدگان و قربانیان حادثه. به همین دلیل به نظر میرسد اطلاعات اندکی از طرف خانوادهی ایشان (محسن امیراصلانی) به بیرون درز داده شده و فقط هنگامی که خانواده احساس کردهاند کار تمام است و برای آخرین وداع به زندان دعوت شدهاند، اطلاعاتی به بیرون درز کرده. متاسفانه این اطلاعات هنوز هم بسیار کم، ناقص و نارساست.
آقای فرشتیان، شما هم حقوقدان هستید و هم دینپژوه؛ حکم صادره برای محسن امیراصلانی را از جنبهی حقوقی و اسلامی چگونه ارزیابی میکنید؟ از لابهلای همین اطلاعات مختصری که طی دو روز گذشته از جانب خانواده و نزدیکان آقای امیراصلانی منتشر شده، میتوان دید که اصرار بر صدور حکم اعدام و اجرای آن زیاد بوده؛ تا حدی که با وجود نقض دوبارهی حکم اعدام از جانب دیوان عالی کشور، این حکم در نهایت صادر و اجرا میشود. شما این حد از اصرار را بر محکوم کردن محسن امیراصلانی به اعدام و به ویژه پیگیری رییس قوهی قضاییه برای صدور حکم اعدام را چگونه ارزیابی میکنید؟
بر مبنای خبرهایی که به بیرون درز کرده و با توجه به نسخهای از حکم مربوط به گذشتهی ایشان که منتشر شده، اگر حکم و اتهام، فقط همان اتهام مربوط به پرونده سال ۱۳۸۵ باشد، در آن حکم اتهامات منتسب عبارت است از “ارتکاب فعل حرام و منافی عفت و بدعت در دین و توهین به حضرت یونس”. در آن پرونده، آقای محسن امیراصلانی ابتدا محکوم به سه سال زندان و شلاق میشود و در تجدید نظر هم به دو سال تقلیل پیدا می کند و بخشی از آن تبدیل به جریمهی مالی میشود. یعنی این حکم چندین بار نقض میشود، اما علیرغم این نقضها، گفته شده است که رییس قوهی قضاییه مادهی ۱۸ را اعمال کرده است. یعنی فشاری برای اعدام ایشان وجود داشته است.
در خبر ها هم آمده است که ایشان به حضرت یونس توهین کرده، و زنده ماندن یک انسان را در شکم نهنگ انکار کرده است. از سوی دیگر می دانیم که بر طبق ماده ۲۶۲ قانون مجازات اسلامی مجازات دشنام به پیامبران اعدام است (سبُ النبی). اما همچنانکه گفتم این گفتار را نمیتوان حمل بر توهین کرد، بلکه انکار یک حادثهی تاریخی گذشته است. اگر مستند حکم فقط این نکته و نکتههای مشابه باشد هیچگونه وجاهت حقوق و قانونی ندارد. بلکه میتوان با استناد به مادهی بعدی (۲۶۳) نهایتش حمل بر غفلت و ناآگاهی کرد تا سبُ النبی محسوب نشود. یعنی بر فرض اثبات مادهی اول، میتوان به کمک مادهی بعدی از اجرای حکم جلوگیری کرد.
اما ریشهی نگرانی حاکمیت از اینگونه گرایشات در این است که به نظر میرسد در سالهای اخیر، موج گرایش به معنویتها و عرفانهای غیر مرسوم دینی در جامعهی ایران ایجاد شده است؛ مانند همهی دورانهای سرخوردگی که گرایشهای باطنی و عرفانی و معنوی به گونهای رشد پیدا میکنند. مثلاً اوج ادبیات عرفانی و ادبیات معنوی و باطنی زبان فارسی را پس از دوران هجوم مغولها به ایران، یعنی در دورانی که جامعه در رکود و نخوت به سر میبرد، شاهد هستیم. در چنین شرایطی است که انگیزه فعالیتها و کنشهای اجتماعی و سیاسی اندک میشود و گرایشات درونی و باطنی بیشتر میشود. این شرایط در طول تاریخ، در جامعهی ایران بارها و از جمله پس از انقلاب ایران اتفاق افتاده است. در دههی اول پس از انقلاب ۵۷، شور و نشاط سیاسی جامعه را فرا گرفته بود، جامعه و جوانان برونگرا شده بودند، یعنی احساسات زشت و زیبای خود را برونی میکردند، در خیابانها فریاد میزدند و این احساسات را در مرحلهی عمل نیز با کنشها و فعالیتهای سیاسی خوب یا بد، نشان میدادند. اما به مرور، مخصوصاً پس از پایان جنگ تحمیلی، جامعه به نوعی احساس سرخوردگی کردند. اینجا بود که اسلام فقهی سنتی پاسخگوی نیازهای جوانان این دوران نبود و نیاز به پناهگاههای دیگری حس شد و به این ترتیب، گرایش به شیوه های عرفانی و آیین های باطنی در جامعه تشدید شد. از گرایش به دراویش گرفته (که همین روزها شاهد مشکلاتشان هستیم) تا گرایش به مکاتب عرفانی و باطنی غیردینی در جامعه زیاد شد.
از سوی دیگر، حاکمیت از این که قطبهایی در جامعه ایجاد بشود، شدیداً پرهیز میکند و جلوی آن را میگیرد. یعنی گرایشات باطنی و عرفانی دو خطر را برای حاکمیت ایجاد میکند: خطر اول این است که حاکمیت نیروها و سربازهای بالقوهی خود را از دست میدهد و اینها به نیروها و جریانهای باطنی گرایش پیدا میکنند. یعنی کسانی که باید در دوران جوانی عضو بسیج محله و هوادار حکومت باشند، به سمت گرایشات عرفانی و تفاسیر دیگر از دین میروند.
نگرانی دوم حاکمیت این است که وقتی این افراد جذب جریانات دیگری میشوند، در نهایت تشکلی ایجاد میشود. این در حالی است که حاکمیت ایجاد تشکل را برنمیتابد و همانطور که میدانید، امروز در جامعهی ایران، اگر کسی به صورت فردی اطلاعیهای امضا کند، واکنش حاکمیت نسبت به آن فرد بسیار کمتر از زمانی است که عدهای به صورت تشکلی دور هم جمع شوند و به شکل یک تشکل سازماندهی شده فعالیت کنند. ما شاهد هستیم که حاکمیت با کسانی که به دنبال تشکل و سازماندهی هستند، شدت عمل به خرج میدهد ولی گاهی برخی از فعالین سیاسی که به صورت انفرادی و شخصی کنش های حتی تندی نیز انجام میدهند را آزاد میگذارد. به این ترتیب نگرانی دوم حاکمیت بیشتر از آن است که این افراد قطبهایی بشوند، تشکیلاتی ایجاد کنند و عدهای دور آنها جمع شوند.
آقای فرشتیان، در کنار مخالفتهای اساسی و مردود دانستن صدور و اجرای چنین حکمی از جنبهی حقوق بشری، قانونی و مذهبی، زمان اجرای حکم نیز قابل تأمل است. یعنی حکم درست در زمانی اجرا شد که به واسطهی حضور حسن روحانی به عنوان رییس جمهور ایران در اجلاس عمومی سازمان ملل، آنچه در ایران میگذرد، زیر ذرهبین رسانههای جهانی و افکار عمومی دنیا قرار دارد. نظرتان در بارهی زمان اجرای حکم چیست؟ آیا میتوان گفت که زمان اجرای حکم پیامی سیاسی در بر داشته است؟ و به طور کلی پیآمد صدور و اجرای چنین احکامی را از جنبهی منافع ملی چگونه میبینید؟
ما ایرانیها سنت خوبی داریم که اگر اختلافی در درون خانه با هم داشته باشیم، زمانی که مهمانی در خانه داریم، اختلافات را موقتاً کنار میگذاریم و یا وقتی به مهمانی میرویم، در منزل دیگران، اختلافات کهنهی خویش را تداوم نمیبخشیم، بلکه حتیالمقدور موقتاً آتشبسی میدهیم و اجازه نمیدهیم مهمان یا میزبان متوجه اختلافات ما بشود، این کار را «آبروداری» می نامیم. رییس جمهور ایران به میهمانی سازمان ملل رفته است، در روند عادی، اگر در ایران حتی کسی مستحق مجازات شدید باشد، قاعدتاً طبق این سنت و شیوهی صحیح ایرانی، باید هنگامی که رییس کشور به میهمانی رفته، آرامش در داخل کشور نمود داشته باشد و به اصطلاح «آبروداری» بشود. حال میبینیم که برعکس عمل شده و اعدامی که “میتوانست” چند روز قبل یا چند روز بعد انجام بگیرد، دقیقاً هنگامی که رییس جمهور ایران در سازمان ملل حضور دارد، اجرا میشود.
خیلی بعید به نظر میرسد که اعدامکنندگان و قوهی قضاییه تصادفاً این تاریخ را انتخاب کرده باشند. آقای روحانی علاوه بر دیپلماسی خارجی، مسئولیت دارد و باید پاسخگو باشد و بدون تردید در نیویورک خبرنگاران از وی پرسشهایی در این زمینهها خواهند کرد و او مورد انتقاد قرار خواهد گرفت. یعنی به نظر میرسد که زمان اجرای این حکم کاملاً حساب شده تعیین شده است و از روی ناآگاهی و تصادفی عمل نشده است.
از سوی دیگر، به نظر میرسد دولت آقای روحانی هم در این مدت همت خویش را بیشتر بر روی دیپلماسی خارجی گذاشته و تقریباً مسائل داخلی را به گونهای فراموش کرده است. هرچند برخی از این مسائل اصلاً در محدودهی قدرت دولت قرار ندارد، اما دولت هم واکنش جدیای نسبت به مسائل حقوق بشر نشان نمیدهد. گویا اقتدارگرایان در ایران خواستهاند این پیام را به دولت برسانند که اولاً شما در حوزهای هم که تمام انرژی خود را به کار بستهاید (دیپلماسی خارجی) ضربهپذیر و آسیبپذیر هستید. چون به هرحال وضعیت اعدامها در ایران، به ویژه هنگامی که اعدامی فقط به خاطر عقیده و باور انجام میگیرد، چهرهی حقوق بشر را در کشور بسیار خدشهدار میکند.
نکتهی بعد نیز پیام غیرمستقیمی است به قدرتهای جهانی، به طرفهای مذاکره که شما در حال مذاکره کردن با دولتی هستید که علیرغم وعدهها و شعارهایی که در داخل میدهد، توانایی پیاده کردن شعارهای خود را ندارد. از جمله اینکه آقای روحانی سال گذشته در نیویورک وعدهی بازگشت ایرانیان را میداد، امسال میبینیم ایشان باید پاسخگوی این مسئله باشد که ایرانیانی برگشتند و به حبس و زندان مبتلا شدند. چنین حرکاتی پیام غیرمستقیمی برای دیگران دارد و دیپلماسی کشور هم ناخودآگاه تضعیف میشود. یعنی طرف مذاکرهی ایران، از یک سو احساس میکند با دولتی مواجه است که تمایل دارد، مسئلهی حقوق بشر را در ایران حل کند، دوست دارد ایرانیان به داخل ایران برگردند، اما در عمل توانایی اجرایی کردن این خواسته ها را ندارد. طبیعی است که ضعیف بودن دولت در مذاکرات خارجی بر خلاف منافع و حاکمیت ملی ایران خواهد بود.
توضیح: پس از انجام این گفتوگو با آقای فرشتیان، شامگاه روز پنجشنبه سوم مهر، رییس کل دادگستری تهران، غلامحسین اسماعیلی، در گفتوگویی با سایت رسمی قوهی قضاییه (میزان) عقیدتی بودن اتهامات محسن امیراصلانی را تکذیب کرد. با توجه به انجام گفتوگو، پیش از این تکذیبهی، در اینجا به آن اشارهای نشده است.