پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳ - ۰۳:۵۴

پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳ - ۰۳:۵۴

چرا به پزشکیان رأی می دهم!
در ارتباط با چرایی عدم استقبال توده‌ها در مشارکت انتخاباتی دلایل متعددی را می‌توان شمرد ولی بدون شک تمامیت‌طلبی، اقتدارگرایی و قشریت دخیل در هستۀ مرکزی قدرت سیاسی نقش مهمی...
۱۴ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: محمود کرد
نویسنده: محمود کرد
باز هم انتخابات، باز هم دفاع از منافع ملی، هم استراتژی هم تاکتیک!
عدم شرکت در این دوره می‌تواند تاکید مجددی باشد بر یک اقدام ثابت شده. اما اگر بپذیریم که چینش و مهندسی این‌چنینی انتخابات با همهٔ اهدافی که به دنبال داشته...
۱۴ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: سهراب ایران
نویسنده: سهراب ایران
ترک تحریم می‌کنم، خطر جلیلی جدّی است!
تا نظام جمهوری اسلامی پابرجا است وضع را نمی‌شود از این بهتر کرد اما می‌شود بسا بدتر کرد. براندازی نه فعلا ممکن است نه فعلا مطلوب. آیا انتخاب میان بد...
۱۴ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: ياسر ميردامادی
نویسنده: ياسر ميردامادی
اصلاح‌طلب اصول‌گرا، ادامه داره ماجرا
هستهٔ سخت قدرت، بر اساس منافع خود و بر پایهٔ یک خطای محاسباتی رضایت داده است که انتخابات را حداقل نیمه‌رقابتی کند. جامعه زخم‌های عمیقی از سیاست‌های حاکمیت بر روح...
۱۴ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: سياوش - ايران
نویسنده: سياوش - ايران
دلایل فراخوان «ث ژ ت» برای دادن رأی به برنامه «جبههٔ نوین مردمی»
«ث ژ ت» هرگز خود را در پناهگاه مخفی نکرده است و همواره حتی به قیمت تحمل ضربات شدید مواضع شجاعانه‌ای که لازم بوده را اتخاذ کرده است؛ به عنوان...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: برگردان ف. دوردانی
نویسنده: برگردان ف. دوردانی
بر خلاف مرحله‌ی اول، در مرحله‌ی دوم انتخابات ریاست جمهوری شرکت می‌کنم و به آقای پزشکیان رأی می‌دهم!
برای رهایی ایران از اقتدارگرایی و تمامیت‌خواهی، با رنج و اندوه خون ریخته‌شدهٔ جوانان در این چند دهه در جان، بر خلاف دور اول، در دور دوم انتخابات شرکت می‌کنم...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: زهره تنکابنی
نویسنده: زهره تنکابنی
جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!
سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)

دلائل کاهش حضور زنان در سازمانهای سیاسی

در سالهای گذشته تعیین سهمینه بندی برای زنان در سطح رهبری بعنوان راه حلی تجربه شده و مثبت برای غلبه بر این دشواری توصیه شد. این طرح در اکثر سازمانها، منجمله در سازمان اکثریت و اتحاد جمهوریخواهان و جمهوریخواهان لاییک دمکرات اجرا شد. من با این طرح بدانگونه که مطرح شده بود، موافق نبودم و آنرا راه حل نمیدانستم. متاسفانه این طرح به نتایج مورد نظر نرسید و سازمانها نیز به جز تصویب طرح سهمیه بندی تلاشی جدی برای بررسی این مشکل و راه یابی عملی، ننمودهاند

گفتگوی شیرین فامیلی با مریم سطوت

در گزارشی که پیش از این در باره چهار روز کنگره سازمان فدائیان خلق اکثریت تهیه کرده بودم، به نکته ای که بیش از همه، توجه من را به عنوان یک روزنامه نگار زن جلب کرد، اشاره داشتم و آن حضور کمرنگ فعالان سیاسی زن در این کنگره بود. تجربه من از این سازمان و دیگر احزاب سیاسی در دوران پیش و کمی پس از انقلاب سال ۵۷ این بود که زنان گرچه به اندازه مردان در صحنه فعالیت های سیاسی شرکت نداشتند، ولی تعداد آنها به مراتب بیشتر از امروز بود و از نظر کیفی هم به طور موثرتر و چشم گیرتری فعالیت داشتند.
اگر بپذیریم حضور محسوس زنان ایرانی درهر جا که نیاز به تحول ودگرگونی مشاهده شود، انکار ناپذیر وضروری است و بخش بزرگی از تحلیلگران و جامعه شناسان، هرگونه تحول دمکراتیک در ایران را منوط به حضور و مشارکت برابرآنها می دانند واگر بپذیریم استقراریک جامعه دمکراتیک بدون حضور احزاب و سازمان های سیاسی امکان پذیر نیست، آنگاه در مقابل حضور کمرنگ زنان در احزاب و سازمان های سیاسی چه پاسخی داریم؟
این موضوعی است که قصد دارم در سلسله مصاحبه هایی به آن به پردازم. به همین دلیل در اولین بخش با مریم سطوت که در این زمینه کار کرده است، گفتگویی داشتم..
مریم سطوت از سال ١۳۵١ فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد و در سال ١۳۵۵ به سازمان چریکهای فدایی خلق پیوست. پس از انقلاب او عضو رهبری سازمان جوانان فدایی (پیشگام) بود و تا سال ١٩٩٠ به همکاری خود با سازمان اکثریت ادامه داد. در سال ٢٠٠۳ ازجمله کسانی بود که در بنیان گذاری اتحاد جمهوری خواهان مشارکت داشت و هم اکنون عضو هیات سیاسی – اجرایی این تشکیلات است. مریم سطوت ۲ فرزند دارد و در رشته انفرماتیک مشغول کار است.
مریم جان من در کنگره اخیر فداییان خلق (اکثریت) شرکت داشتم، هر چند شما در آنجا حضور نداشتید ولی چیزی که آنجا توجه مرا جلب کرد، حضور بسیار کم رنگ و ضعیف زنان سیاسی فعال فدایی بود. این سوال برای من ایجاد شد که چه اتفاقی افتاده که تعداد زنان حداقل نسبت به شش سال پیش که من برای اولین بار در کنگره این سازمان حضور داشتم، اینقدر کاهش یافته است؟
در واقع می خواهی ببینی در فاصله این شش سال چه اتفاقی افتاده است؟
نه، من فقط مثال زدم. منظورم این است که تعداد زنان فعال در تشکل های سیاسی از گذشته هم کمتر شده است؟
به نظر من هم ارزیابی شما درست است. البته فراموش نکنیم که در صد فعالان زن در فعالیت های اجتماعی فرهنگی امروز هم در داخل و هم در خارج از کشور قابل توجه و بمراتب بیش از گذشته است ولی در رابطه با تشکل های سیاسی، بجز سازمان مجاهدین که من از چگونگی روابط درونی آنها اطلاع کمی دارم، در صد فعالان زن قابل قیاس با دوران انقلاب نیست. مثلا در مورد جریانهایی که سابقه فعالیت آنها به جنبش فداییان برمیگردد، قبل از انقلاب تعداد زنان در سازمان چریکهای فدایی خلق و در حلقههای وابسته به این سازمان قابل توجه بود. در زمان انقلاب بحش بزرگی از فعالان این سازمان را زنان تشکیل میدادند. در سازمان جوانان پیشگام نزدیک به ۵٠ درصد فعالین را دختران تشکیل میدادند. امروز در صد فعالین زن در این تشکلها قابل مقایسه با دوران انقلاب نیست.
متاسفانه من تا به حال یک ارزیابی جدی از سازمانهای سیاسی در این رابطه مشاهده نکردهام و حتی کمتر به نوشته هایی برخورد کردهام که بطور جدی به بررسی این امر پرداخته باشند
در این رابطه بعنوان مثال با کسانی برخورد کردهام که دلیل کاهش حضور زنان در این تشکلها را به زنان برمی گردانند و مثلا میگویند که زنان آمادگی مبارزه طولانی مدت و دشوار را ندارند و به همین دلیل بسیاری از آنان ترجیح میدهند که از مبارزه سیاسی و تشکیلاتی کنار کشیده و به حل مسائل عملی زندگی شخصی خویش بپردازند. چنین نظراتی را نمی توان جدی تلقی کرد. مگر نه اینکه در دوران قبل از انقلاب که شرکت در مبارزه سیاسی بمراتب دشوارتر از شرایط امروز بود و پیوستن به سازمان چریکی با پذیرش مرگ همراه بود، تعداد دخترانی که آماده آن بودند که سختی های این مبارزه را تحمل کنند قابل توجه بود.
بسیاری از فعالان زن، علت را کم توجهی این تشکلها به مشکلات زنان در برنامه و سیاست هایشان میدانند. این دلیل هم نمی تواند در این رابطه واقع بینانه باشد. سازمان های فدایی قبل و پس از انقلاب اساسا به این مسائل نمیپرداختند و با وجود این با اقبال وسیع دختران و زنان مواجه بودند.
آیا در داخل کشور هم وضعیت به همین منوال است، یعنی در عرصه فعالیت سیاسی (تا حدی که در شرایط جمهوری اسلامی ایران می توان فعالیت کرد) زنان فعالیت خود را محدود کرده اند؟ چون به نظر می رسد در ایران هم زنان بیشتر به جریانات جنبش اجتماعی پیوسته اند و فعالیت سیاسی خود را ترک کرده اند.
من در زمینه جریانات سیاسی داخل کشور نمی توانم به طور مشخص اظهار نظر کنم و بیشتر بر اساس آن چه در روزنامه ها و سایت ها خوانده ام، می توانم اظهار نظر کنم.
به عنوان مثال در گزارشی خواندم که در دانشگاه ها نشریات دانشجویی زیادی وجود دارد، ولی تعداد کمی از زنان با آنها همکاری می کنند. و یا اینکه بیش از پنجاه درصد دانشجویان دخترند ولی تعداد فعالان زن در دفتر تحکیم وحدت و یا دیگر تشکلهای دانشجویی محدود است .
ولی اگر مجموعه فعالیت های اجتماعی را مورد توجه قرار دهیم، نقش فعال زنان را مشاهده میکنیم. ببینید ما چقدر خبرنگار زن داریم. تعداد خبرنگاران زن به مراتب بیشتر از مردان است. خیلی از کسانی که در روزنامه ها قلم می زنند زن هستند و این همه وبلاگ نویس فعال زن داریم، یعنی عرصه هایی وجود دارد که زنان در آن بسیار فعال هستند.
مریم جان! مواردی را در مردود شمردن دلایل تقلیل حضور زنان در سازمان های سیاسی مطرح کردی و گفتی که از انقلاب به این سو، حضور زنان در این تشکل ها کاهش یافته. این کاهش چه مسیری را طی کرده و به نظر تو علت کاهش حضور زنان در عرصه سیاسی چه چیزهایی می تواند باشد؟
من می توانم راجع به آنچه در جریانهایی با سابقه جنبش فدایی گذشته اظهار نظر کنم و راجع به سایر نیروها، همه روندها مشابه نبوده. مثلا زنان هیچگاه در جریانهای وابسته به جنبش ملی نقش فعال نداشته اند و من کمتر با این امر مواجه شدهام که آنها عدم حضور زنان در فعالیت های خود را بعنوان یک نقطه ضعف بپذیرند و به چاره جویی بپردازند
فکر میکنم علت اصلی تقلیل حضور زنان در این تشکلها نوع سازمانیابی و فعالیت سیاسی این تشکل ها و خصوصیات متفاوت زنان و مردان است که در نتیجه بخش بزرگتری از زنان نوع روابط درونی تشکلها و چگونگی پیشبرد مبارزه سیاسی آنان را با خود بیگانه احساس میکنند.
قبل از آنکه به دلایل روگردانی بخش بزرگتری از زنان از این تشکلها بپردازیم، شما مطرح کردید که در دوران مبارزه چریکی، تعداد قابل توجهی از زنان به این مبارزه گرایش داشته و نقش مهمی در این سازمانها ایفا میکردند. من شنیدهام که زنان چریک نقشی فرعی در این تشکلها داشته و عمدتا به خاطر توجیه خانههای تیمی عضوگیری میشدند. کتابی که اخیرا در ایران چاپ شده است نیز نقش زنان را ناچیز منعکس میکند.
این برداشت واقعی نیست. نقش زنان در آندوران چه در درون سازمان چریکی و چه در دانشگاهها و گروههای مستقل قابل توجه است. این درست است که مسئولیت توجیه خانههای تیمی با زنان بود ولی کسانی که این نقش را نقشی فرعی مینامند از مکانیسم مبارزه مخفی بیاطلاعند. توجیه خانه مخفی و ارتباط با همسایگان نقشی تعیین کننده در بقای این تشکل ها داشت. این مسئولیت یکی از وظایف پراهمیت در آندوران است. زنان در آن دوره نقشی بمراتب پراهمیتتر از دورههای بعد دارند. زنان در مبارزه مخفی توانایی داشتند. زنان ریز بینتر بوده و موارد مشکوک را زودتر تشخیص میدادند. زنان در کارشان منظمتر و دقیقتر بودند و در آندوران بینظمی و بیدقتی میتوانست به قیمت جان فرد و دیگران منجر شود و علاوه بر آن حرکت زیر چادر امکان استتار بهتری برای آنان بوجود میآورد. این تواناییها در حفظ یک تیم در آندوران تعیین کننده بود و در شرایطی که مسئول میتوانست نقش مهمی در حفظ زندگی افراد تحت مسئولیت خود داشته باشد، به دلایل ذکر شده، تعداد زیادی از زنان مسئولیتهای کلیدی را در این تشکل عهدهدار شدند. کسانی مانند صبا بیژن زاده و نسترنآلآقا به عضویت رهبری برگزیده شدند و تعداد قابل توجهی از زنان مسئولیتهای کلیدی مثل مسئولیت تیم را عهده دار بودند. اتفاقا برعکس نظر مطرح شده، حضور زنان در مسئولیتهای کلیدی تشکیلاتی در دوره های بعد قابل قیاس با آن دوره نیست.
پس از انقلاب چگونه بود؟
پس از انقلاب در صد زنان فعال سیاسی هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی گسترش بیشتری یافت و زنان در همه تشکلها و در همه عرصهها فعالند.
نقش آنان در ردههای مسئولیت سازمان فدایی چگونه بود؟
پس از انقلاب در شرایطی که بیش از سی درصد فعالین این سازمان و نزدیک به پنجاه درصد سازمان پیشگام (جوانان فدایی) زن بودند، در ردههای مسئولیت زنان کمی حضور داشتند. در کمیته مرکزی اول این سازمان هیچ زنی حضور نداشت. در حالیکه زنانی که از نظر تجربه و توانایی هیچ چیزی کمتر از مردان انتخاب شده نداشتند، مانند زهره صدیق تنکابنی، رقیه دانشگری، مستوره احمدزاده، ویداحاجبی و … کم نیستند.
البته در همه جا اینگونه نبود. من آنزمان مسئولیت تشکیلاتی سازمان جوانان پیشگام را عهدهدار بودم. در آنزمان کمیتههای سازمانی معمولا ۵ تا ۷ نفره بود. رهبری این سازمان تصمیم گرفت که درهمه کمیته ها حداقل ٢ و یا ۳ زن یعنی بیش از ۴٠ درصد حضور داشته باشند. ما در اجرای این تصمیم و یافتن دخترانی که توانا بوده و بتوانند اعتماد دیگران را جلب کنند، علیرغم مقاومتهایی که وجود داشت با مشکل زیادی مواجه نشدیم. هر جا هم چنین کادری وجود نداشت با انتقال یکی از زنان توانا از تشکیلات مادر به سازمان جوانان مشکل را حل کردیم.
ولی همانطور که گفتم وقتی به ارگانهای اصلی رهبری سازمان میرسیدیم، قضیه فرق میکرد و این کمیته ها از مردان تشکیل میشد و اگر هم زنی به عضویت پذیرفته میشد، برای عهده دار شدن مسئولیت کمیسیون زنان و پیشبرد فعالیت سازمان در این عرصه بود. در این زمینه هیچ عمدی درکار نبود، مردانی که در ردههای مسئول بودند قادر نبودند توانایی های زنان را ببینند و آنان را بعنوان کادرهایی هم سطح خود بپذیرند.
به نظر شما در سازمان های سیاسی، به چه دلیل حضور زنان در مسئولیت های سیاسی اهمیت دارد؟
شما نمی توانید خانواده ای پیدا کنید که مرد و زن در آن نباشند و آن خانواده رشد کند، یعنی یک خانواده طبیعی به یک مرد و یک زن نیاز دارد چون از نظر ساختمان اجتماعی هر کدام خصوصیات و ویژگی هایی دارند که یکدیگر را تکمیل می کنند و سپس این مسئله جامعه را تکمیل می کند.
به نظر من هر جامعه تولیدی خواه یک حزب سیاسی، خواه یک شرکت و یا وزاتخانه باید بتواند از مجموع خصوصیات زنان و مردان استفاده کند و این خصوصیات را بشناسد تا موفق شود. احزاب سیاسی که نتوانند از این توان و ظرفیت استفاده کنند، دچار مشکلات خاص خود می شوند.
در سالهای گذشته تعیین سهمینه بندی برای زنان در سطح رهبری بعنوان راه حلی تجربه شده و مثبت برای غلبه بر این دشواری توصیه شد. این طرح در اکثر سازمانها، منجمله در سازمان اکثریت و اتحاد جمهوریخواهان و جمهوریخواهان لاییک دمکرات اجرا شد. من با این طرح بدانگونه که مطرح شده بود، موافق نبودم و آنرا راه حل نمیدانستم. متاسفانه این طرح به نتایج مورد نظر نرسید و سازمانها نیز به جز تصویب طرح سهمیه بندی تلاشی جدی برای بررسی این مشکل و راه یابی عملی، ننمودهاند .
در ضمن میخواستم باز هم بر این نکته تاکید کنم که من برای فعالیت سیاسی جایگاهی بالاتر از فعالیت فرهنگی و اجتماعی قایل نیستم، حتی دوران بعد از انقلاب نشان داد که بسیاری از مشکلاتی که ما در سیاسیت ورزی با آن مواجه هستیم، ریشههای فرهنگی دارند.
ما در سیاست با ضعف های فرهنگی زیادی روبرو هستیم و شاید بخشی از تغییرات سیاسی ما از عرصه فرهنگ می گذرد. جامعه این را خود به خود حس کرده و به همین دلیل بسیاری از فعالین سیاسی، امروز در عرصه های فرهنگی و اجتماعی فعال هستند. البته یک دلیل آن هم محدودیت های سیاسی است. ولی از طرف دیگر جامعه احساس کرده که باید زیربنا و پایه های فرهنگی خود را محکم کرده و با فرهنگ دیگری با سیاست برخورد کند. ما در سیاست دچار فرهنگ مرید و مرشد، فرهنگ پدر سالار که فرزند را قبول ندارد و به او اعتماد برای تصمیم گیری ندارد هستیم، دچار فرهنگ تک حزبی و تک رهبری، تک مسئولی هستیم، انتقاد پذیری را قبول نداریم، یا کسی را در بست قبول داریم یا در بست رد می کنیم، ما به کسانی که دوست داریم انتقاد نمی کنیم و تنها از کسانی که بدمان می آید انتقاد می کنیم. این ضعف های فرهنگی تاثیرات خود را بر فرهنگ سیاسی ما هم گذاشته است. همان جا نگاه به زن هم باید تغییر کند، تا زنان هم در عرصه های سیاسی فعال شوند.به نظر من فعالیتهای فرهنگی و سیاسی هر یک ارزش و اهمیت خود را دارد و هیچیک بر دیگری برتری ندارد.
مریم جان! تجربه من در جریان گفتگو هایی که با زنان داشتم، این بوده که مردان در خانه هم تحمل زن قوی را ندارند و حتی مردان سیاسی و روشنفکر ما بعد از مدتی به زنان قوی خود به دیده همکار و رفیقی که باید با او رقابت کنند، نگاه می کنند نه یک همسر و یک عشق. این بحث جالبی است که از خانواده آغاز می شود و به مسائل فرهنگی باز می گردد. به نظر می رسد زنان زودتر از مردان متوجه شده اند که برای پر و بال گرفتن یک مبارزه سیاسی، باید کار فرهنگی انجام داد. آیا واقعا فکر می کنی زنان زودتر به این نتیجه رسیده اند؟
من میتوانم در این زمینه در سازمانهای سیاسی که در آن عضو بودهام اظهار نظر کنم و این ارزیابی را در رابطه با سازمانهای سیاسی تایید میکنم .همان طور که گفتی مردان همواره با زنان بعنوان مادر، همسر و خواهر خود برخورد داشتهاند، اما پذیرش زن بعنوان همکار و مسئول مقوله دیگری است. در جامعه ما چنین فرهنگی چه در اداره ها و چه در احزاب در سطح محدود شکل گرفته است.
آیا شما معتقدید این بیتوجهی به توانایی های کادرهای زن عامل سرخوردگی و جدایی فعالین زن این تشکل ها بوده؟
طبیعتا این عامل موثر بوده ولی من معتقدم این یکی از دلایل بوده و مشکلات عمیقتری وجود دارد.
دو عامل به نظر من نقشی تعیین کننده ایفا کرده :
۱ تضعیف شور و بکارگیری اهداف و اشکالی از مبارزه که احساسات و عواطف شرکت کنندگان را برانگیزد
۲ عدم وجود خواستهای مشخص و ملموسی که نتایج آن مشخص و در زندگی روزمره تاثیر گذار باشد.
می توانید در این رابطه کمی توضیح دهید.
در سالهای انقلاب مبارزه همراه با شور و احساس و عاطفه بود. همه به آنچه میگفتند اعتقاد داشتند و حاضر بودند برای دستیابی به اهدافی که تحقق آنها را ضرور میدیدند، مبارزه کنند و هزینه بپردازند. روانشناسی حاکم بر سازمانهای چپ را با امروز مقایسه کنید. آنروز همه منتظر تشکیل حوزه سازمانی بودند. امروز شرکت در جلسات سازمانی برای بسیاری یک انجام وظیفه و یا تکرار یک عادت است.
بسیاری از زنان در فعالیتی که انجام میدهند، تمام احساس خود را بکار میگیرند. برای آنان دشوار است که فعالیتی را انجام دهند که به آن احساس عاطفی نداشته باشند. زمانی که شور و احساس و عاطفه در یک سازمان سیاسی فروکش میکند و جنبه های اداری در روابط و فعالیتها افزایش مییابد، زنان بیش از مردان از شرکت در چنین تشکلهایی روگردان میشوند.
درگیریها و جناح بندیهای درون سازمانی که در بسیاری از موارد با برخوردهای تند با یکدیگر همراه شده و به تضعیف عواطف نیروهای یک تشکیلات در قبال یکدیگر انجامیده، عامل تشدید کننده دیگری است که احساس نسبت به فعالیت در یک سازمان را کاهش میدهد.
در مورد عامل دوم، من در تجربه دیدهام که بخش بزرگتری از زنان از فعالیت هایی که نتیجه کارشان روشن نیست، پرهیز میکنند. من در تجربه خود حداقل در رابطه با نیروهایی که با آنها تماس داشتهام مشاهده کردهام که در صد بیشتری از مردان حاضرند ساعت ها در جلساتی که نتایج آن مشخص نیست شرکت کنند، ولی در صد بیشتری از زنان از ادامه فعالیت هایی که نتایج روشنی ندارد، احتراز میکنند و در شرایطی که سازمان ها نتوانند نتیجه فعالیتهای خود را در جامعه ایران نشان دهند، تعداد بیشتری از زنان فعالیت در تشکیلات را ترک خواهند کرد.
اتفاقا به نظر من هم این پارامتر بسیار مهم است، یعنی تجربه نشان داده که زنان در فعالیت های خود چه اجتماعی، چه سیاسی، چه در جنبش های مدنی و چه در جنبش های سیاسی به بازدهی در مقطع زمان نیاز دارند و باید ببینند کارشان در مدت زمان خاص نتیجه داده است. ولی به خصوص در خارج از کشور زنان می بینند فعالیت آنها نقش زیادی ندارد و از امروز تا فردا تغییری ایجاد نمی کند و این همان شوری است که تو به آن اشاره کردی.
بله مورد بسیار مهمی است. به عنوان مثال وقتی فراخوانی داده می شود برای تشکیل یک اتحادیه، طرح یک ایده یا راه اندازی یک رادیو در شهر و غیره، ما می بینیم در اولین و دومین جلسه زنان زیادی شرکت می کنند و گوش می دهند. ولی اگر این زنان برنامه ها و نتیجه مشخصی نبییند و فقط طرح های رویایی و برنامه های گنگ را حس کنند، می گذارند میروند. این مسئله را من بارها و بارها تجربه کرده ام.
به نظر من این مسئله یک سوپاپ اطمینان است برای جریانات سیاسی، یعنی به محض این که زنان یک جریان سیاسی را ترک کنند به این معنی است که جریان دارد در خود فرو میرود و رشد و تاثیر خود را از دست داده، هر چند ممکن است از بین نرود، ولی به مسائل درونی و حل و فصل اختلافات خود پرداخته و خلاصه پایش در زمین نیست. درصد بیشتری از زنان این مسئله را سریعتر تشخیص می دهند و در ادامه همکاری با چنین تشکلهایی انگیزههای خود را از دست میدهند.
نتیجه آنکه تضعیف حضور زنان در سازمانهای سیاسی نشانه مشکلات عمیقی است که این سازمانها با آن مواجهاند و بررسی دلایل این امر برای ادامه حیات و سلامت این تشکلها تعیین کننده است.

بخش : زنان
تاریخ انتشار : ۱۴ اردیبهشت, ۱۳۸۸ ۱۱:۱۶ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

هفته‌ای که گذشت، دوم تا هشتم تیرماه

رهبر حکومت تاب نیاورد گاه که کارگزاران خود را نامرغوب دید. خود بر صحنه آمد و خواستار مشارکت حداکثری شد و فتوا داد که نباید با کسانی که “ذره‌ای با انقلاب و امام و نظام اسلامی زاویه دارند” همکاری کرد. به‌زبان دیگر نباید به کسانی که ممکن است نفر دوم حکومت شوند و در سر خیال همکاری با ناانقلابین دارند، رای داد. اشاره‌ای سرراست به آن تنها نامزدی که از تعامل با جهان می‌گوید.

مطالعه »
یادداشت
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

چرا به پزشکیان رأی می دهم!

باز هم انتخابات، باز هم دفاع از منافع ملی، هم استراتژی هم تاکتیک!

ترک تحریم می‌کنم، خطر جلیلی جدّی است!

اصلاح‌طلب اصول‌گرا، ادامه داره ماجرا

دلایل فراخوان «ث ژ ت» برای دادن رأی به برنامه «جبههٔ نوین مردمی»

بر خلاف مرحله‌ی اول، در مرحله‌ی دوم انتخابات ریاست جمهوری شرکت می‌کنم و به آقای پزشکیان رأی می‌دهم!