یکی از گروه های همکار پنتاگون در افغانستان بتازگی اظهار داشته که مقادیر زیادی ذخایر معدنی در افغانستان کشف کردهاند. به گفته این گروه ارزش این ذخایر بالغ بر هزار ملیارد دلار است. بنا به گزارشی که بنقل از این گروه و مؤسسه ملی زمین شناسی آمریکا در روزنامه نیویورک تایمزمنتشر شذه است، مقادیر زیادی آهن، مس، طلا، لاجورد وغیره در ذخایر زیرزمینی افغانستان بحدی است که می تواند افغانستان را به یک کشوردرجه اول صادر کننده مواد معدنی تبدیل کند.
بنابر این گزارش وجود مقدار زیادی از فلز لیتیوم در معادن این کشور می تواند افغانستان را از در آمدی مشابه عربستان بهرمند گرداند. گفته می شود در حال حاضر افغانستان همانقدر که عربستان محتاج درآمدهای نفتی خود است، متکی به درآمدی است که از راه تریاک کسب می کند. کشت غیرقانونی تریاک در افغانستان تنها بین سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۷ به دو برابررسیده است. در حال حاضر تریاک تولید شده در این کشور، ۹۰% از کل مصرف جهانی تریاک در جهان را تامین می کند. دلایل مختلفی باعث می شوند که افقانستان بجای استخراج مواد خام خود به تولید و صدور غیرقانونی تریاک روی بیاورد. برای استخراج معادن افغانستان در وحله نخست این کشور نیاز به ثبات و آرامش دارد. استخراج معادن نیازمند فراهم کردن امکانات و سرمایه لازم برای تولید انبوه و زیرساختهای لازم، مانند راه و خط آهن جهت صدور مواد معدنی است. در حال حاضر این کشور فاقد این عوامل است. از این گذشته هیچ کس حاضر نیست در کشوری که بیش از سی سال است که در حال جنگ است، سرمایه گذاری کند. اما در عوض تریاک را می توان با امکانات و سرمایه اندک تولید و آن را از طریق شبکههای ارتباطی موجود انتقال داد. تولید تریاک نه تنها لزوماً مستلزم صلح و ثبات نیست، بلکه وجود جنگ و شرایط جنگی و رواج بی قانونی در اثر جنگ برغم غیرقانونی بودن کشت و تجارت این کالا شرایط مساعدتری رابرای دست اندرکان تریاک مهیا و آن را بیشتر مقرون به صرفه می کند. طبق تحقیقی که جوتری لیند، فردریک ویلیام سن و من در این زمینه انجام دادهایم، کشت خشخاش از سال ۲۰۰۱ به بعد در مناطقی که صحنه درگیریهای خشنوت آمیز بوده وبهمین واسطه در آن مناطق بی قانونی و حرج و مرج حاکم بوده است، صورت گرفته و رهبران قدرتمند جنگجویان در مناطق مذکور درآمدهای هنگفتی از طریق تولید وتجارت تریاک بدست آوردهاند.
در زمانی که قیمت هرویین در اروپا و آمریکا نسبتا ثابت باقی مانده بود، در آمد دهقانانی که تریاک می کاشتند کمتر و کمتر شده و در مقابل درآمد و سهم جنگ سالاران و بارونهای محلی در این مدت افزایش یافته است. خلاصه کنم: مادامی که نیمی از درآمد افغانستان از این طریق کسب می شود، استخراج معادن این کشور و کسب درآمد قانونی از این طریق با صرفه نخواهد بود. برای این که این معادن جایگاه مناسب و ارزش واقعی خود در اقتصاد افغانستان را پیدا کنند، لازم است که یک مدیریت متمرکز مرکزی کنترل امور را بدست گیرد و صلح و ثبات پایدار بر قرار گردد. از آنجایی که بیشترین درآمدهای بدست آمده از کشت تریاک نصیب جنگ سالاران محلی می گردد، هزینه جلب همراهی این افراد توسط دستگاه هدایت کننده هزینه استخراج معادن در افقانستان را بالا می برد. بهمین خاطر این که گفته می شود همواره رابطهای میان غنی بودن از لحاظ مواد خام و ذخایر زیرزمینی و توسعه و رشد اقتصادی وجود دارد و داشتن منابع موجبی برای رشد سریعتر می گردد، همیشه و در همه جا صدق نمی کند. برعکس می توان گفت دربسیاری از کشورها که مواد خام در آنها به وفور وجود دارد، وفور این منابع خود به مانعی بر سر راه رشد و توسعه آنها تبدیل می شود. همان طور که آدام اسمیت گفته است، برای ارتقاء یک کشور از شرایط بربریت به یک کشورغنی و پیشرفته وجود صلح، سیستم مالیاتی شفاف و کارآمد و وجود یک مدیریت عادل شروط لازم اند. بقول آدام اسمیت هرگا ه بتوان این سه عامل را ایجاد کرد، بقیه کارها نیز درست خواهند شد. افغانستان در حال حاضر فاقد این سه شرط لازم یعنی صلح، عدالت وسیستم مالیاتی است. این گفته آدام اسمیت را می توان این طور نیز تعبیر کرد که صلح، مالیات و عدالت امکان هیئت حاکمه برای سوء استفاده از قدرت را تقلیل می دهد. مشروعیت قابل پذیرش تری از حکومت را سبب می گردد و این باعث می شود تا الیت جوامع کم توسعه بجای برداشت سهم کلان از درآمد پایین این جوامع منافع خویش را در توسعه یافتگی، دست یافتنی تر بدانند. اکنون این تنها افغانستان نیست که در آن صلح، نظا م مالیاتی و عدالت وجود ندارد، بسیاری از کشورهای توسعه نایافته و کم توسعه نیز وضعیتی مشابه افغانستان دارند. خصوصیت مشترک همه این کشورها این است که الیت حاکم آنها می خواهد بدون این که سهمی در توسعه داشته باشد یا تلاشی در این زمینه از خود نشان دهد، سهم بزرگی از درآمدهای اندک این جوامع را بدون زحمت از آن خود کند. در این جوامع داشتن منابع بیشتر به جنگ، فساد مالی و نابرابری بیشتر ودمکراسی و رشد کمترمنجر گردیده است. کنگو، نیجریه و آنگولا نمونه هائی ازاین دست هستند. کشورهائی که از منابع طبیعی بیشتری بهرمند هستند، در مقایسه با کشورهای دیگر، هم متوسط نرخ رشد بمراتب پایین تری دارند و هم سطح درآمد در آنها کمتر است. اما این بدین معنی نیست که داشتن منابع به خودی خود منجر به چنین نتیجهای در این کشورها و موجب درآمد کمتر مردم می شود. تناقض در این جا این است که درآمدهائی که از طریق منابع طبیعی حاصل می شوند، بجای آن که در جهت تولید صرف شوند به جیب الیت حاکم میروند، در این حالت دیگر توسعهای صورت نمی گیرد که هم سهم مردم از درآمدها را بتوان به کمک آن افزایش داد و هم الیت حاکم در ازای سهمی که می برد به توسعه و رشد اقتصادی کمکی کرده باشد. در صورتی که در یک کشور دارای منابع معدنی مدیریت و رهبری کشور خوب سازمان یافته باشد و شروطی که در بالا به آن اشا ره شد مهیا شده باشند، نتایج بکلی متفاوت با کشورهائی که ذکر آنها رفت خواهدبود. بعنوان نمونه می توان از تجربه کشور آفریقایی بوتسوانا یاد کرد. در سال ۱۹۶۵، این کشور به نسبت جمعیت خود از بالاترین نرخ رشد اقتصادی در جهان برخودار شد، زیرا بخوبی از درآمد الماس برای رشد و توسعه اقتصادی خود بهره برد. منابع غنی افغانستان بی شک نمی تواند همان نتایجی را که برای بوتسوانای در حال صلح در سال ۱۹۶۵ در بر داشت برای این کشوربه ارمغان بیاورد و موجبات بازسازی افغانستان را، تا زمانی که وضع به منوال فعلی است، فراهم کند. تا کنون نیز هنوز هیچ یک از شرکتهای بزرگ استخراج معادن تمایلی برای سرمایه گذاری در معادن افغانستان از خود نشان ندادهاست. تنها شرکتهای چینی تاکنون برای سرمایه گذاری در معدن مس نزدیک کابل که در معرض فروش گذاشته شده از خود علاقه نشان دادهاند. در همین حال محمد ابراهیم عادل وزیری که مسولیت تنظیم قردادها رابه عهده دارد، به گرفتن ۳۰ ملیون دلار رشوه متهم شده است. خبر “کشف” منابع عظیم معدنی در تابستان امسال نه تازه است و نه افغانستان می تواند در حال حاضر از آن بهره بگیرد. شاید بهمین دلیل خبر خوشایندی برای افغانها نیز نباشد. زمین شناسان شوروی پس از اشغال این کشورتوسط شوروی در سال ۱۹۷۹ به وجود بخشی از این معادن اشاره کرده بودند. قبلا بر سر مالکیت این معادن بین روسیه و افغانستان اختلاف وجود داشت. بعد از آن اختلاف میان دولت و طالبان پیش آمد. آیا اینک آمریکا با رو کردن این مسله نمی خواهد برای سربازان غربی انگیزه ماندن و جنگیدن در افغانستان ایجاد کند؟