در هفتە گذشتە کارگران کارخانە هپکو در شهر اراک پس از یک رشتە اقدامات اعتراضی و مقاومت جانانە توانستند ٢ ماە از دستمزدهای معوقە شان را وصول کنند. همبستگی و مقاومت کارگران هپکو و حمایت افکار عمومی بسیاری از مردم اراک و کارگران دیگر از تظاهرات و اعتصابهای یک ماهە کارگران هپکو بدون شک در عقب نشینی مسئولان و پرداخت ٢ ماە از دستمزدهای معوقە نقش بسزایی داشت. یکی از نقاط عطف اعتصاب کارگران هپکو، سردادن شعار “زیر بار ستم نمی کنیم زندگی – جان فدا می کنیم در رە آزادگی…” توسط کارگران هپکو است کە جزو شعار مردم در انقلاب ۵۷ بهمن بود.
طرح دوبارە این شعار آن هم ٣٨ سال پس از انقلابی کە با وعدەهایی همچون آزادی و عدالت اجتماعی و با مشارکت وسیع و مؤثر کارگران و تودەهای میلیونی زحمتکشان شروع شد، اما در عمل بخاطر خیانت خمینی مرتجع و همدستان بازاری اش بە انحراف کشیدە شد و مسیری خلاف انتظارات مردم را پیمود، آن هم در حول و حوش سالگرد انقلاب بهمن و فضایی کە حتی عدەای از انقلابیون پیشین نیز از انقلاب بهمن و اصولاً هر انقلابی روی برتافتەاند، حائز اهمیت فراوانی است.
طرح دوبارە یکی از شعارهای دوران انقلاب نشان می دهد کە شکست انقلاب لزوماً بە معنی بە سر رسیدن دوران انقلابات و رها کردن مطالبات آن نیست، و هرگاە کە نظام حاکم نخواهد یا نتواند بە طرق مسالمت آمیز بە مطالبات و نیازهای جامعە پاسخ درخور دهد، جبراً موقعیت انقلابی خارج از خواست این و آن، در جامعە بروز پیدا می کند و ضد انقلاب تنها می تواند، مانند آنچە در هر دو انقلاب مشروطە و بهمن اتفاق افتاد، با بدست آوردن کنترل رهبری انقلاب آن را بە شکست بکشاند.
بنابراین اگر ضرورت انقلاب دیگری در ایران پیش بیاید، نظر بە مقاومت سختی کە ارتجاع و استبداد فاسد حاکم برای اجتناب از اصلاحات از خود نشان دادە و می دهد، چندان دور از انتظار نیست کە انقلاب سومی هم در ایران پیش بیاید. کما این کە شکست انقلاب مشروطیت و شکست جنبش ملی شدن صنعت نفت کە آن هم کم شباهت بە انقلاب نبود، هیچ کدامشان موجب رویگردانی همیشگی مردم از انقلاب و پیشگیری از انقلاب بهمن نشد.
کارگران بە واقع در انقلاب بهمن و در پیروزی آن نقش غیر قابل انکاری داشتند و جزء اولین گروە هایی بودند کە بلافاصلە پس از کشتار جمعە سیاە در میدان ژالە اعتصاب شان را آغاز و تا سقوط شاە آن را ادامە دادند. در آن موقع خمینی و همدستان او کە نیاز بە کارگران داشتند، فریبکارانە از “انقلاب ما انقلاب کوخ نشینان است، این انقلاب از آن مستضعفان است، خدا هم کارگر است” و شعارهائی از این دست برای کارگران سخن می راندند، اما از همان فردای بە قدرت رسیدن شروع بە تدارک سرکوب شوراها، سندیکاها و احزاب کارگری کردند و در عمل عدم پایبندی شان را بە مطالبات دمکراتیک انقلاب و وعدەهایی کە دادە بودند، آشکار ساختند. او در همان حال کە فرمان سرکوب سازمانهای کارگری را صادر می کرد، مشغول سپردن پستهای حساس و کلیدی سیاسی و اقتصادی بە دارودستە مؤتلفە و سرکردگان بازار کە ضدیت شان با حقوق سندیکایی کارگران و عدالت اجتماعی شهرە عام و خاص است، بود. نتیجتاً این که ٣٨ سال پس از انقلابی کە قرار بود بنا بر وعدەهای خمینی “مستکبران و کاخ نشینان” را از اریکە قدرت بە زیر بکشد” و “مستضعفان و کوخ نشینان”را بە قدرت برساند، دستە دیگری از مستکبران و کاخ نشینان را بە قدرت رساندە کە در پایمال سازی حق و حقوق “مستضعفان” انصافاً گوی سبقت را از سلف پیشینشان ربودەاند. آری این درست است کە بعد از انقلاب ظلم و بیداد، فقر و فلاکت نسبت بە زمان پیش از انقلاب بیشتر شد و انقلاب بهمن در اثر خیانت رهبری خمینی، نتوانستە بە اکثر خواستە ها و مطالبات واقعی شرکت کنندگان در انقلاب جامە عمل بپوشاند ولی بە هیچ وجە شکست انقلاب ایران را نە می توان بە گردن خود انقلاب و شرکت کنندگان در آن قرار داد و نە دوران انقلابات را برای همیشە پایان یافتە دانست و نە همان طور کە در خلال اعتصاب یک ماهە کارگران اراکی و دیگر اعتصابات کارگری دیدە شد، مطالبات آن رها شدەاند. در واقع وقتی کە بە گزارشهای اعتصابات کارگری و دیگر گروەهای مزدبگیر بنگریم، بە آسانی رد و نشان همە مطالبات عملی نشدە دوران انقلاب بهمن را می توانیم ببینیم.
یقین بدانید، تا زمانی کە استبداد، فقر، تبعیض و بیعدالتی وجود داشتە باشند، انقلابات نیز وجود خواهند داشت و هیچ قدرتی نیز نمی تواند مانع از وقوع آنها گردد. بنابراین آنهایی کە نگران انقلاب آتی در ایران اند و هر انقلابی را لزوماً مترادف با خشونت می فهمندند، اگر می خواهند انقلاب دیگری در ایران رخ ندهد، بهتر است بە جای سر دادن ندای آشتی ملی و دعوت بە همبستگی حول محور ولایت فقیە، برای پایان دادن بە استبداد و بیعدالتی و آزادی افراد آزادیخواە و حق طلب کە بە زندان افتادەاند بە حکومت فشار بیاورند و همبستگی ملی علیە استبداد حاکم را رقم زنند.
متأسفانە در طول سالهای گذشتە کمتر دیدە شدە کە کسی از حامیان بە اصطلاح همبستگی و آشتی ملی نسبت بە بیعدالتی هایی کە علیە کارگران و مزدبگیران و محرومان جامعە توسط حکومت اعمال شدە، سخنی بگوید و خواهان همبستگی با آن ها شود.
آقای خاتمی اگر دعوت بە آشتی ملی می کند، می داند چە می کند، از ایشان کە خودش یکی از بانیان حذف کارگران کارگاە های کمتر از ١٠ کارگر از شمول قانون کار در دوران ریاست جمهوریش بودە و اکنون از سیاست های ضد کارگری دولت روحانی نیز حمایت می کند، کسی انتظار حمایت از محروم شدگان از حق و حقوقشان را ندارد، برای ایشان حفظ نظام بر هر چیز دیگری اولویت دارد و منظورشان از این دعوت آشتی جناح های حکومتی و باز تقسیم قدرت میان آنها برای حفظ آن است.
بنابراین او دقیق و درست و منطبق با سیاستهایی کە بە آنها اعتقاد داشتە و دارد و آن را بە سود خود و نظام می داند عمل می کند.
اما از کسانی کە خودشان را جزء اپوزیسیون حکومت می دانند، آن هم در شرایطی کە زندان ها مملو از آزادیخواهان و حق طلبان است و ولی فقیە با جدیت مشغول چیدن مهرەهای طرفدار استبداد حاکم در نهادهای اصلی قدرت است، انتظار نمی رود کە دعوت مشابەای بکنند.