در کتب تاریخی آمدە است هنگامیکە در سال ١٩٣۵ از استالین خواستە شد ازکیش کاتولیک در روسیە حمایت کند تا دل پاپ را بدست آورد، جواب داد “پاپ! این پاپ چند هنگ در اختیار دارد؟”
از این مثال استفادە می شود برای کسانی کە معتقدند قدرت حق می آورد و اگر طرف قدرت نداشت پس حق ندارد، و معمولا تصور این افراد نیز از قدرت یک تصور فیزیکی است. بنابراین اگر فرد، دارای ارتش، سپاە بطورکلی نیروی قهریە بود، پس قدرت یعنی حق دارد، وگرنە در صورت عدم آن، دارای هیچگونە قدرتی نیست.
اما قدرت تنها ریشە در نیروی فیزیکی و یا بە قولی دیگر بعد نظامی ندارد. چنانکە در بحثهای جامعە شناسی سیاسی و یا فلسفە سیاسی مطرح می شوند، بخش دیگر قدرت و یا نیمە دیگر آن در حقیقت در اتوریتە یا بخش غیرفیزیکی قدرت قرار دارد کە ریشە در گرایش مردم و انتخاب آنان و یا ریشە در گفتمان مسلطی دارد کە میان مردم یا قبول کنندگان قدرت موجود رایج است.
در واقع قدرت را تنها نمی توان با زور فیزیکی ایجاد کرد، بلکە ایجاد آن منوط بە یک اتوریتە (معنوی و روانی) هم دارد، اینکە پذیرش گران قدرت، از لحاظ روانی هم، آمادە پذیرش چنین قدرتی باشند. در دولتهائی کە تنها اهرم قدرت فیزیکی کار می کند و حاکمان اتوریتە معنوی ندارند، دارای لرزانترین پایەهای حکومت هستند. بنابراین امر اتوریتە معنوی، همیشە امری مهم در قدرت سیاسی و بازتولید آن است، امری کە حتی حاکمان مستبد هم بە آن نگاە یا نیم نگاهی دارند و تلاش می کنند کە پایەهای قدرت خود را تنها بر زور شمشیر بنا ننهند. در واقع قدرت سیاسی پایدار و مستحکم از هر دو پایە قدرت فیزیکی و قدرت معنوی بهرەمند است و هر روز کە می گذرد بیشتر بە پایە قدرت معنوی (یعنی نفوذ در میان مردم و اتکای بر رای آنان متکی می شود). از طرفی دیگر با زور می توان بە قدرت سیاسی دست یافت، اما بدون داشتن اتوریتە معنوی نمی توان آن را نگە داشت، و البتە از جهتی دیگر، علیرغم داشتن قدرت معنوی نمی توان بدون بازوی قدرت فیزیکی بە قدرت دست یافت و آن را حفظ کرد.
وضعیت قدرت سیاسی رژیم موجود
بعد از انقلاب بهمن، رژیم جدید در ایران بر پایە قدرت معنوی خود دست بە ایجاد یک نظام سیاسی زد کە در آن از قدرت فیزیکی هم بهرەمند شد. جمهوری اسلامی علیرغم همە فراز و نشیبهائی کە بویژە در ابتدا گذراند یک رژیم متکی بر هر دو عنصر قدرت فیزیکی و معنوی بود. وجود کاریزمائی شخصی بە مانند خمینی، توانست حتی عنصر معنوی آن را در دهە اول عمرش ژرفتر هم بکند. اتوریتە نظام اتوریتەای دوگانە بود کە هم ریشە در اتوریتە الهی داشت و هم در اتوریتە رضایت کە مستقیما محصول انقلاب و هیجانات حاصل از آن بود. اما واقعیت این است کە اتوریتە رضایت بر شرایط خاص دوران انقلاب تکیە داشت و اساسا از پایەهای یک نظام دمکراتیک بدور بود، پایەهائی کە خود را در آزادی احزاب، آزادی بیان و تجمعات و غیرە تعریف می کنند. البتە جمهوری اسلامی سعی کردە بنوعی تئوری رضایت را در تمامی سالهای قدرتمداری خود رعایت کند کە آن نیز بویژە خود را در انتخاباتهای مجلس و ریاست جمهوری بە منصە ظهور می رساند.
اما با گذشت سالها و برجستە شدن بیشتر عنصر فیزیکی در حفظ حاکمیت و سایش تدریجی ایدەئولوژی حاکم بر اثر ناتوانیش در تحقق آرمانهایش و نیز بعلت هرچە بزرگتر شدن گفتمان مدرن و پوست مدرن کە درهای مرزهای کشور را بسختی می کوبید و حتی در بسیاری زمینەها هم ناخواندە مهمان شدە بود، پایە نفوذ معنوی قدرت سیاسی جدید (اتوریتە آن) دچار چالشهای جدی شد. چالشهائی کە تاکنون هم بشدت ادامە دارند و کل سیستم را با مشکلات جدی و عدیدە روبرو ساختە است. جمهوری اسلامی سعی می کند با استفادە ویژە خود از اتوریتە رضایت، و تلفیق آن با تئوری اتوریتە الهی، خود را با الزامهای جهان مدرن تطبیق دهد. اما این تلفیق در ذات خود تشنج زاست و نمی تواند تا ابد ادامە داشتە باشد.١
پاتک قدرت سیاسی
در تمامی سالهای زمامداری قدرت سیاسی جدید، برای پایداری مداوم قدرت معنوی، بشدت کار شدە است. در این خصوص می توان بە چهار مورد اشارە کرد: ١ـ تربیت ایدەئولوگهای مذهبی مسلط بر فلسفە غرب، و خوانش و نقد آن در حوزە نظری ٢ـ دست بردن در کتب درسی و آموزشی، ٣ـ ترور اندیشمندان حامل مدرنیتە، ۴ـ و سرانجام تهییج مداوم وضع سیاسی و ناثباتی رابطە با غرب.
قدرت سیاسی از این طریق دو موضوع را دنبال می کند، ایجاد جو متخاصم ( و از این طریق ایجاد حساسیت منفی نسبت بە رقیب در میان افکار عمومی، بدین ترتیب تشویق خودبخودی مردم در دوری گزیدن از متون غربی)، و دوم، تلاش برای جایگزینی اندیشە دینی مختص بخود بە جای مدرنیتە.٢
آیا پاتک موفق بود؟
در یک کلام می توان گفت کە نە، نبود! بە یک دلیل خیلی سادە. در شرایطی کە گفتمان رقیب از چنان ظرفیتی برخوردار است کە می تواند دین طرف مقابل خود و حتی نوع قرائت آنان از غرب را بە بخشی از فلسفە وجودی خود تبدیل کند و با آن بزید، جمهوری اسلامی نمی تواند مدرنیتە را بعنوان بخشی از وجود خود بپذیرد و آن را در خود هضم کند. همین امر باعث می شود کە بر خلاف وضعیت رقیب، چنین نظامی مرتب خود را در معرض خطر و بویژە خطر فروپاشی ببیند و مدام در پی برخورد و بازسازی قوای خود در مقابل آنان باشد. و واضح است کە یکی از نشانەهای پیشرفت در بازتولید قدرت، امنیت روحیە است، امنیتی کە نظامی از این دست بدشواری از آن بهرەمند است. در واقع پاتک نظام هیچگاە نتوانستە بە جایگزینی یک گفتمان جدید و با ثبات در مقابل گفتمان حریف منتهی شود.
وضعیت موجود
چنانکە در اول مطلب اشارە شد، قدرت باثبات سیاسی، هم ریشە در قدرت معنوی و هم در قدرت فیزیکی دارد. بە بیانی دیگر قبل از در دست گرفتن قدرت سیاسی باید اتوریتە داشت و از قابلیت بازتولید این اتوریتە بهرەمند بود.
با گذشت سالها آنچە می بینیم این است کە جمهوری اسلامی روزبروز بر توان پایە قدرت فیزیکی خود می افزاید، اما از قدرت و استحکام پایە معنوی اش کم می شود. رشد این دو پایە همتراز نیست، و این بە معنای نگەداشتن خانە بر یک ستون است و نە دو ستون.
در درون نظام، البتە نیروهای جدیئی وجود دارند کە این امر را دریافتە و در صدد ترمیم آن از طریق نوعی انطباق یافتگی با مدرنیتە هستند. اصلاح طلبان و اخیرا نیروهای موسوم بە میانەرو از جملە چنین جریانهائی هستند.
البتە نگاە اصلاح طلبان بە آیندە یک نگاە التقاطی ست، یعنی اینکە آنان تصور یک نظام جمهوری اسلامی را دارند برگرفتە از هر دو گفتمان، گفتمان اسلامی و گفتمان مدرنیتە. اما محافظەکاران چنین امری را غیرممکن می دانند و در آخرین نگاە تنها وجود یکی از این دو را امکان پذیر می پندارند. کنسرواتیوها سعی می کنند تنها از مزایای مدرنیسم بدون مدرنیتە بهرەمند شوند.
شاە در زمان خودش هم همین تصور را داشت، مدرنیسم بدون مدرنیتە و یا لااقل با انتخاب بخشهائی از مدرنیتە، و در مورد خاص نظام پهلوی بدون دستاوردهای سیاسی آن کە عبارت بودند از فضای باز سیاسی، آزادی احزاب و آزادی بیان. تناقضی کە نظام پهلوی را با بن بست ویرانگر روبرو ساختە و باعث انهدام نهائی نظامش شد.
جمهوری اسلامی می تواند با ادامە مناقشە با غرب، پروارساختن نیروهای نظامی و امنیتی و گسترش ترس و وحشت، امر مدرنیتە را بە عقب بیاندازد، اما نمی تواند آن را برای همیشە از حافظە تاریخ آیندە بزداید.
زیرنویس:
١ـ تئوری’ اتوریتە الهی’ منشا اعطا فرمانروائی بە حاکم را بە خدا ارجاع می دهد، و نظریە ‘اتوریتە رضایت’ بە مردم.
٢ـ در مواجهە با مدرنیتە بخش مربوط بە اخلاق جنسی و روابط سنتی خانوادگی در توجە ویژە قرار دارند، زیرا کە این بخشها می توانند بشدت در میان عامە حساسیت برانگیز باشند.