دولت ترامپ را باید دولت بحران نامید. دولت اضداد و تشدید ناهم افزائی جامعه آمریکا و نیز جهان. دولتی که خود نتیجه بحران سرمایه داری است اما نه در پاسخ به آن بلکه در فرافکنی و تشدید آن. صفوف طبقه حاکم – چه در مقیاس آمریکا و چه جهان – در قبال آن متشتت شده است. بخشی در برابرش هستند و نگران “دستاوردهای چندین دهه ای” اند و بخشی هم سیاست به آغوش گرفتن و محاصره و کتنرل او را در پیش گرفته اند و به شدت مشغول درس دادن قواعد حکومتداری، نحوه تصمیم گیری و اهمیت احترام به بوروکراسی و مشاوره به او. شاید بزرگترین برگ برنده او تغییرراهبرد استراتژیک محاصره روسیه، نقش ناتو و دامن زدن به جنگ سرد برای مهار بحران ها بوده است (که البته خود در تقابل با رویکردهای دیگر او چون تقویت اقتدار نظامی … قرار دارد) که نیامده به نحوه بی سابقه ای با مخالفت گسترده و پرونده سازی هر دو حزب علیه روسیه مواجه شده است. خیلی ها فکر می کنند که بعید است او بتواند به طور طبیعی و بدون ایجاد بحران های بزرگ، دوره ریاستش را به پایان برد. باحتمال زیاد او هم چون کاتالیزوری برای گسترش صفوف جنبش های گوناگون اجتماعی و فعال شدن همزمان و بهم پیوستگی آن ها، به میدان آوردن ابرقدرت “افکارعمومی” و شکل گیری ابعاد جدیدی از آن چه که “جنبش جنبش ها” نامیده می شود، اعم از جنبش علیه شکاف عظیم طبقاتی و علیه یک درصدیها، جنبش محیط زیست، جنبش ضدنژادپرستی و مدنی، جنبش فمینیستی، ضدمهاجران و جنبش های دانشجوئی و جوانان و … به یکدیگر عمل خواهد کرد. خودش و حامیانش و آن بخش از بورژوازی که سیاست در آغوش گرفتن او را دارد (البته نه آغوش گرفتن معمولی بلکه چنان تنگ و محبت آمیز که نفسش به تنگی افتد و بگوید َچشم ارادت دارم!)، برای آن که تنش ها در بالا حل و فصل شوند و نه آن که به پائین لغزیده و در خیابان ها و میادین حل و فصل شوند، خواهان دادن “فرصت” به ترامپ اند. اما بنظرمی رسد که فعالان و آگاهی عمومی مخالفان از این مرحله و این نوع وقت تلف کردن ها عبور کرده باشد. سوء ظن و شناخت عمومی نسبت به ترامپ و سیاست های او فراتر از آن است که بخواهند وقت خود را با این جور فرمایشات و عرایض تلف کنند. تایمینگ و تب بحران جهانی تنگ تر و بالاتر از آن است که با کنار نهادن مشهودات قطعی و آگاهی هم اکنون موجود، به انتظار نتیجه “آزمون و خطا” بنشینند. افکارعمومی برانگیخته شده می گوید کار تازه آغاز شده است و از همین امروز نباید به او اجازه پیشبرد برنامه ها و افکار ضداجتماعی اش را داد. “گربه را باید دم حجله …!”
بهرحال ترامپ “سودائی مزاج” که چامسکی او و حزب حامی اش را بزرگترین خطر کل تاریخ بشر نامیده بود، از امروز سرنوشت همه ما را بدست گرفته و انگشتاتش بر ماشه زرادخانه ای قرار گرفته اند که قادر است کل تمدن بشری را نابود کند و به کوره “جنگ تمدنها” بدمد. بحران محیط زیستی را چنان کند که سونامی مهاجرت زیست محیطی از یک کابوس به یک واقعیت تبدیل شود. از امروز کنترل ویژه او هم به وظایف طبقه حاکم افزوده شده است. با این همه در یک نگاه کلی تر، او همزمان هم تهدید است و هم فرصت.