Welcome to نشریه کار | ارگان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)   برای قرائت متن وسیله هوش مصنوعی کلیک کنید! Welcome to نشریه کار | ارگان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)

چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۱:۳۴

چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۱:۳۴

بیانیه مجامع اسلامی ایرانیان به مناسبت چهل ششمین سال انقلاب ضد استبداد و وابستگی مردم ایران
هرگاه سامانه حکومتی کشوری متصلب و انعطاف ناپذیر می گردد، هرگونه اصلاح ناممکن و انقلاب ناگزیرمی شود. در ایران؛ نظام استبدادی و وابسته پهلوی که در پی دو کودتا علیه...
۲۳ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: مجامع اسلامی ایرانیان
نویسنده: مجامع اسلامی ایرانیان
منشاءِ فرایند‌های طبیعی
زنجیره‌های یک بُعدیِ در هم‌ تنیده از نوسانگرهای کوانتومی به‌ طور خود‌ به‌ خود تقارن زمانی را می‌شکنند. گرچه معادله دیراک مانند معادلات حرکت کلاسیک در زمان متقارن است. یعنی،...
۲۳ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: دکتر حسن بلوری
نویسنده: دکتر حسن بلوری
اظهار نظری نادقیق و مشکل ساز
در ارزیابی آقای خامنه‌ای از مطالبات امریکا از ایران، موضوع تحولات منطقه‌ای لحاظ نشده و بسیار قابل انتظار هم بود که در این سخنرانی اخیر نیز لحاظ نشود. اما انتظار...
۲۳ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: فرخ نگهدار
نویسنده: فرخ نگهدار
جهان پسادمکراسی ـ ۲
لابیگری تا زمانی خوب است که منافع عمومی قربانی منافع گروه‌ها و یا افراد ذینفع نشود. امروزه اما بیشتر کارشناسان رسانه و دمکراسی بر این باورند که ساختار لابیگری در...
۲۳ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: منوچهر صالحی لاهیجی
نویسنده: منوچهر صالحی لاهیجی
درسهایی از انقلاب ۵۷
شاید یکی از مهمترین درسها آن باشد که شعار "همه با هم" که در انقلاب ۵۷ تجربه شد، نشان داد کسانی که منابع مالی و رسانه‌ای بیشتری دارند، میتوانند از...
۲۲ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: کامران
نویسنده: کامران
خطر اجرای حکم اعدام پخشان عزیزی: اعاده دادرسی رد شد
پخشان عزیزی در بخشی از نامه خود نوشته بود: «کار در کمپ‌های آوارگان جنگی می‌توانست بزرگ‌ترین خدمت اخلاقی - وجدانی برای جامعه‌ای باشد که سالیان سال تحت ظلم و ستم...
۲۲ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: سازمان حقوق بشر ایران
نویسنده: سازمان حقوق بشر ایران
انتهایِ تاریکی
در آن سو، در فاصله کوتاهی از سرمایِ دی، میان زباله ها نشستی، نمی دانم از کدام راه آمدی، با کدام رهتوشهِ به شب می رسی
۲۲ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: حسن جلالی
نویسنده: حسن جلالی

“آن زنٍ دیگر”

نام زن طیبه بود. او علاوه بر زیبایی، خوش سخن و خوش بیان هم بود و بیشتر اوقات روی دیوار خانه می نشست و با همسایه ها صحبت می كرد و همه ی كوچه و رفت وآمدهایش را زیر نظر داشت. اما همیشه صدایش كه فحشهای هرزه و ركیك به یكی از دختران می داد در حیاط شنیده می شد.


در کوره راه هایی که به زمینهای بایر و یا کشت و زرع شده می رسند، آخر شهرک ولی عصر، آنجایی که باید کوره پزخانه ها را طی کنی، در آخرین ردیف کوچه ها، در آخرین کوچه خانه های ساخته شده در خارج از محدوده تهران را می بینی. خانه هایی که در عرض یک شب یا چند شب مخفیانه ساخته شده اند تا مبادا شهرداری در نیمه راه ساخت، آنها را ویران کند. البته که دادن رشوه به ماموارن شهرداری هم در ساخت این خانه ها بی تاثیر نبوده است؛ تا چشم بر هم بگذارند و اجازه دهند که بی سرپناهی سر پناهی یابد، هر چند خالی از امکانات اولیه زندگی انسانی.

در این خانه ها زندگی در جریان است. من یک سالی در دوران مخفی در یکی از این خانه ها زندگی می کردم. در این جا با فقر فرهنگی و مالی مردم سرزمینم بیشتر آشنا شدم. به کوچه که وارد می شدی زنی در سرما و گرمای تابستان با شلنگ آب بچه هایش را در همان بیرون خانه می شست. دیگری بیغوله ای را به مغازه تبدیل کرده بود، که مایحتاج اولیه را می شد از آنجا خرید و مجبور نبودی حداقل یک ساعت پیاده بروی تا به خیابان اسفالت برسی. از مغازه که رد می شدم، خانه ی دیگری بر سر راه من قرار داشت که وضع نسبتاً بهتری نسبت به بقیه خانه ها داشت. خانه ای که ما اجاره کرده بودیم درست چسبیده به این خانه بود و از آن طرف هم دیوار به دیوار خانه ی دیگری بودیم که فقر در آن بیشتر به چشم می خورد. اما داستان من مربوط به خانه ای ست که در آن محل همچون نگینی می درخشید؛ نه تنها به خاطر سرووضع مرتب تر خانه، بلکه چون زنی که در آن خانه به همراه شوهر و سه دخترش زندگی می کرد، زن زیبایی بود. با توجه به رفتار آزاد و بی قیدوبندی که داشت من همواره متعجب بودم که او چرا اینجاست.

نام زن طیبه بود. او علاوه بر زیبایی، خوش سخن و خوش بیان هم بود و بیشتر اوقات روی دیوار خانه می نشست و با همسایه ها صحبت می کرد و همه ی کوچه و رفت وآمدهایش را زیر نظر داشت. اما همیشه صدایش که فحشهای هرزه و رکیک به یکی از دختران می داد در حیاط شنیده می شد. دختر بزرگتر که من او را زهرا می خوانم، دختر ده یازده ساله ی لاغر و سیه چرده ای بود که از زیبایی بهره ای نداشت. او همیشه مرتب و آراسته بود. خانه هم همواره تمیز و مرتب بود و من فکر می کردم طیبه خانم با این که همه اش در فکر خودنمایی و دلبری است چگونه می تواند بچه ها را این قدر آراسته و مرتب نگه دارد. او در رابطه و سخن گفتن با مردها هم با توجه به آن محیط بی پروا بود و از تمام زیبایی و خصلتهای زنانه اش در موقع صحبت استفاده می کرد. زنهای همسایه با این که می توانستی دلخوریشان را نسبت به او ببینی اما در عین حال از او می ترسیدند. شوهرش محرم نام داشت و من بندرت می توانستم او را ببینم. اولین بار که او را دیدم دریافتم که زهرا درست چهره و همان سیه چردگی پدر را دارد. محرم اکثراً خانه نبود. این که چه شغلی هم داشت معلوم نبود. دو دختر دیگر، یکی هشت ساله و آخری دو یا سه ساله بود. آنها به زیبایی طیبه نبودند اما با زهرا هم متفاوت بودند، ولی هیچ کدام پوست سفید و روی زیبای طیبه را نداشتند.

یک روز که طیبه باز روی دیوار نشسته بود، با او همصحبت شدم، و بار دیگر و بار دیگر. کم کم از شوهرش محرم تعریف کرد. می گفت که شبها در کوچه ها گشت می زنند و نگهبانی می دهند. و داستانها می گفت از قول او که زیر پنجره اتاقهای مردم گوش می ایستند و چه رازها که می فهمند و از چه ها که باخبرند. خوب، این رازها بیشتر موارد خنده داری را شامل می شدند، که به زن و شوهرها مربوط اند. روزی از من پرسید: “چرا گوشهایت را سوراخ نمی کنی؟” گفتم: “کلاً از گوشواره و زینت آلات که بخودم آویزان کنم خوشم نمی آید.” در مقابل اصرار او تن دادم که او گوشهایم را سوراخ کند. به این ترتیب پایم به خانه او باز شد. همه جا مرتب و در نهایت سلیقه و نظم بود، که تا حدی با توجه به بودن سه بچه برای من عجیب بود. زهرا را صدا زد و از او خواست که نخ و سوزن را بیاورد و مرتب دستور پشت دستور بود که او به زهرا صادر می کرد و او درست مثل کنیزی بی هیچ حرف و سخن و تغییری در قیافه، انجام می داد و پس از آن دست به سینه و سر بزیر منتظر دستور بعدی طیبه می ماند. بقچه هایی که لباس ها را در خود جا داده بود چنان با نظم تا خورده و سنجاقی بر آنها نشسته بود که گویی کسی با خط کش آنها را اندازه زده بود، ولی طیبه با هر باز و بسته کردن بقچه ها رو به زهرا با توهین و تحقیر و گفتن این که “تو آدم نمی شوی” از طرز جمع و جور کردن آنها ایراد می گرفت و نگاه های غضبناکی به او می انداخت. با نگاه از من هم تایید می خواست. دو دختر دیگر البته کمی آزادتر بودند و به بازی و سرگرمی، که البته بی صدا بود، مشغول بودند. ولی با هر فریاد طیبه از ترس به هم می چسبیدند و به زهرای بی نوا با حسی از ترس و همدردی می نگریستند. بالاخره طیبه گوش مرا با سوزن و یک نخ لحاف دوزی در نهایت شقاوت سوراخ کرد و من که باردار هم بودم در جا لرزیدم. اما این ماجرا باعث شد که او کمی بیشتر با من احساس صمیمیت کند.

در یکی از روزهایی که صحبتهای ما پیرامون مسایل روزمره گل انداخته بود، من از او پرسیدم که چرا بچه ها به مدرسه نمی روند؟ و او داستان زندگی اش را برایم چنین تعریف کرد:

“می دانی اینها بچه های من نیستند. بچه های شوهرم، محرم اند؛ از زن اولش. من خودم بچه دار نمی شوم. وقتی با محرم آشنا شدم او زن داشت و خانمش سر بچه دوم حامله بود. محرم آنها را در روستایی در آذربایجان نگه داشته بود و گاه گاه به آنها سر می زد. تا این که من از او خواستم بچه ها را بیاورد پیش من. می دانستم تا بچه ها آنجا باشند، او مرتب به بهانه بچه ها به روستا می رود و زنش را می بیند. با هزارویک ترفند او را راضی کردم که بچه ها را بیاورد. اما اول زهرا را آوردم، چون دومی تازه به دنیا آمده بود و شیر می خورد و تازه احتیاج به رسیدگی و شب نخوابی هم داشت. دختر دومی را وقتی سه ساله بود و دیگر از آب و گل در آمده بود، آوردم و برایش به اسم خودم شناسنامه گرفتم. از محرم خواستم که حالا او را طلاق بدهد. یک بار در این رفت و آمدن ها باز زنش حامله شد و من آن زن را بخانه آوردم و اینجا مواظب بودم که محرم سر وقتش نرود. جایم را دم در اتاق او و دخترهایش می انداختم تا هر حرکتشان را زیر نظر داشته باشم و زمانی که موقع زایمانش شد او را خودم به بیمارستان بردم و با دفترچه بیمه خودم او را بستری کردم و عملاً بچه سوم را به اسم خودم زدم. محرم هم از همان بیمارستان او را طلاق داد و روانه روستایش کرد. از آن موقع بچه ها اینجا هستند. مدرسه هم اگر بروند، دختر اند، می خواهند برای پسرها نامه نویسی کنند؛ لازم نکرده چشم و گوششان باز شود.”

در تمام مدت طیبه با خنده و این که کارش را با زرنگی انجام داده است و با شهامت است، پرده از روی شقاوت و بیرحمیهایش برمی داشت و من که هم می خواستم بشنوم و هم از این همه ظلم و بی قانونی متعجب بودم، فقط به او نگاه می کردم و سر تکان می دادم. شاید او همین ها را دلیل تایید من از کارهایش می دانست و بیشتر می گفت. در نهایت هم با غش غش خنده از این که توانسته بود پای “آن زن” دیگر را از زندگی محرم ببرد به صحبتش پایان داد. من ماندم، متحیر و حیران، با زنی که وجود نداشت. اما حق و حقوقش، بچه هایش، خانه اش، زندگی اش و آرزوها و حسرتهایش، که بر سر آن خانه پرسه می زدند.

تاریخ انتشار : ۸ اسفند, ۱۳۹۲ ۱۰:۲۹ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

۱۹ بهمن – خروش ماندگار فداییان خلق در راه استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی!

سازمان ما ضمن مخالفت با نظام غارتگر سرمایه‌داری و امپریالیسم، به همبستگی با همهٔ کارگران، زحمتکشان و محرومان جهان و مردمان ستم‌دیده ادامه می‌دهد و می‌کوشد با تأمین نزدیکی و هم‌گامی با نیروهای مترّقی، چپ و سوسیالیست منطقهٔ تاریخی‌مان در راه همبستگی، تعامل و تأمین صلح، امنیّت و آرامش میان همهٔ مردمان منطقه مبارزه ‌کند.

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

نظام بدون عقب نشینی نمی تواند بماند!

جمهوری اسلامی تا کنون توانسته است که در عرصه ی داخلی با مهندسی انتخابات با ریاست جمهوری پزشکیان کنار بیاید،  ف ا ت ف را از بایگانی مجمع تشخیص مصلحت نظام برای بررسی در بیاورد و در سیاست خارجی مذاکره ی مستقیم با آمریکا را در دستور کار خود قرار دهد. تمام این اقدامات عقب نشینی از مواضع تا کنونی ج. ا. است، می ماند اینکه معلوم شود است که برای حصول توافق چقدر عقب نشینی و نرمش بیشتر صورت خواهد گرفت.

مطالعه »
یادداشت

نه به اعدام، نه به پایانی بی‌صدا و بی‌بازگشت!

همه ما که در بیرون این دیوارها زندگی می‌کنیم برای متوقف کردن این چرخه خشونت و نابرابری مسئولیت داریم و باید علیه آن اعتراض کنیم. سنگسار، اعدام یا هر مجازات غیرانسانی دیگر صرف نظر از نوع اتهام یا انگیزه و اعتقاد محکومان، چیزی جز نابودی و ظلم نیست و باید برای همیشه از دستگاه قضایی حذف شود.  نه به اعدام، نباید فقط شعاری باشد، بلکه باید به منشوری تبدیل شود که کرامت انسانی و حقوق برابر را برای همه، فارغ از جنسیت و جایگاه اجتماعی، به رسمیت بشناسد.

مطالعه »
بیانیه ها

۱۹ بهمن – خروش ماندگار فداییان خلق در راه استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی!

سازمان ما ضمن مخالفت با نظام غارتگر سرمایه‌داری و امپریالیسم، به همبستگی با همهٔ کارگران، زحمتکشان و محرومان جهان و مردمان ستم‌دیده ادامه می‌دهد و می‌کوشد با تأمین نزدیکی و هم‌گامی با نیروهای مترّقی، چپ و سوسیالیست منطقهٔ تاریخی‌مان در راه همبستگی، تعامل و تأمین صلح، امنیّت و آرامش میان همهٔ مردمان منطقه مبارزه ‌کند.

مطالعه »
پيام ها

مراسم بزرگ‌داشت پنجاه‌وچهارمین سالگرد جنبش فدایی!

روز جمعه ۱۹ بهمن ۱۴۰۳، به مناسبت پنجاه‌وچهارمین سالگرد بنیان‌گذاری جنبش فدایی، در نشستی در سامانۀ کلاب‌هاوس این روز تاریخی و نمادین جنبش فدایی را پاس می‌داریم و روند شکل‌گیری و تکامل این جنبش را به بحث و بررسی می‌نشینیم

مطالعه »
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

بیانیه مجامع اسلامی ایرانیان به مناسبت چهل ششمین سال انقلاب ضد استبداد و وابستگی مردم ایران

منشاءِ فرایند‌های طبیعی

اظهار نظری نادقیق و مشکل ساز

جهان پسادمکراسی ـ ۲

درسهایی از انقلاب ۵۷

خطر اجرای حکم اعدام پخشان عزیزی: اعاده دادرسی رد شد

برای قرائت متن وسیله هوش مصنوعی کلیک کنید!