سعدی: پیرِ همیشهجوانِ خرد و کلام
اول اردیبهشت، یادآور تولد مردیست که گرچه قرنها از روزگار زیستنش گذشته، اما کلامش هنوز زنده است، اندیشهاش هنوز جاری، و تأثیرش بر دلها هنوز پابرجاست. سعدی، این پیرِ همیشهجوان، از معدود چهرههاییست که مرزهای زمان را درنوردیده است؛ نه فقط بهخاطر زبان فاخرش، بلکه به دلیل آن جانِ اندیشمند و همیشه بیدارش.
در روزگار ما که واژهها گاه بیجان و معنا میشوند، بازخوانی سعدی، بازگشت به طراوتیست که نه در جوانی تن، بلکه در جوانی فکر ریشه دارد. سعدی، آن پیر دانا، گرچه تنش در زمانهای دور میزیست، اما ذهنش چنان زنده و پویا بود که امروز نیز با ما حرف میزند. او از آن دست مردانیست که فرتوتی جسم، شکوفایی اندیشهاش را نربود؛ بلکه هرچه گذر عمر بر تنش نشست، کلامش جوانتر، پختهتر، و نافذتر شد.
سعدی خود را در آینه روزگار به ما نمایانده؛ گاه با تصویر انسانی مهربان و جهاندوست، گاه با زبانی گزنده و شیرین که میخنداند و همزمان میآموزاند. در یکی از تصویرهای رندانهاش، چنان انسانی را وصف میکند که ظاهر و باطنش در هزارتوی تناقض پیچیده است:
«آنکه چون پسته دیدمش همه مغز / پوست بر پوست بود همچو پیاز»
در این بیت، طنز و حکمت درهمتنیدهاند؛ سعدی نهتنها نازکخیال است، بلکه دقیقنگر است. او به ما یادآوری میکند که فریب ظاهر را نخوریم، که انسان را باید لایهبهلایه شناخت.
در روزی که به نام اوست، شایسته است از خود بپرسیم: اگر امروز سعدی در میان ما میزیست، آیا سکوت میکرد؟ یا همچون همیشه، با زبان شیرینش تلخیها را میگفت، پرده از ریا برمیداشت، و باز هم از عشق، انسانیت، و زیستن میسرود؟
سعدی را نمیتوان تنها به یک مکتب فکری یا چارچوب دینی محدود کرد. او فراتر از زمان و آیین، به انسان نظر دارد. برای ما که در جهانی مدرن، پیچیده، و گاه خسته از معنا زندگی میکنیم، سعدی همچنان یک راه است: راهی به سوی آشتی با خود، با دیگری، و با خردی که نه فرسوده میشود و نه از یاد میرود.
او نه فقط “پیرِ فرزانه”، که جوانِ همیشهجاریِ اندیشه است