در هفتههای اخیر، صحنه سیاسی خاورمیانه شاهد تحرکات و دیدارهای مهمی بود که همگی جزئی از صفآرائی جدید کشورهای منطقه در تأثیرپذیری از روی کار آمدن دونالد ترامپ و مواضع آشکارا تهاجمی او علیه ایراناند. سخنان نمایندگان آمریکا، اسرائیل و عربستان سعودی در کنفرانس امنیتی مونیخ، سفر نتانیاهو به واشنگتن و دیدارش با ترامپ، دیدار وزیر خارجه مصر از دوبی و نیز دیدار حسن روحانی از کشورهای کویت و عمان، و در نهایت سخنان اخیر وزیر دفاع اسرائیل مبنی بر پیشنهاد تشکیل “ناتوی عربی”، همگی نشان از تغییر و تحولاتی دارند که “اطاق فکر”های سیاستگزاران اصلی منطقه، با احتساب افول موضوع داعش در منطقه، برای آینده منطقه در نظر دارند.
ایدهای نه چندان جدید
از آنجایی که اغلب “ایده تازه”، همان ایده “فراموش شده” قدیمی است، به ایده ایجاد «ناتوی عربی» نیز می توان با همین نگاه نگریست. نخستین بار این ایده در سال ۲۰۱۱ و سپس در سال ۲۰۱۲ توسط دستگاه اداری اوباما و با شرکت فعال اسرائیل و با هدف تشکیل نیروی واکنشسریع از میان ارتش کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس بعلاوه ۲ کشور اردن و مراکش، برای مقابله با ایران، طرح گردید. هر ۲ این تلاشها در آنزمان با شکست مواجه شدند. بار نخست به دلیل اختلافات بسیار در میان کشورهای «شورای همکاری» و بار دوم، به دلیل تغییر سیاست دولت اوباما در قبال منطقه و ایران. در ادامه وقایع پیرامون سوریه و عراق و نیز بحرین و در ادامه یمن نیز، ایده “ناتوی عربی” را از دستور خارج کردند. تا این که در فوریه ۲۰۱۵ ژنرال السیسی، رییس جمهور مصر یک بار دیگر ایده تشکیل واحدهای نظامی واکنش سریع از میان کشورهای عربی را متشکل از مصر، عربستان سعودی، بحرین، امارات متحده عربی، اردن و کویت که ستاد مرکزی آن در قاهره و فرماندهی کل آن در اختیار ژنرالهای سعودی خواهد بود، طرح کرد. جالب است که با وجود تدارکات همه جانبه، اینبار عربستان سعودی بود که به دلایل تاکنون ناروشن، از گذاشتن امضای خود پای این پیمان نظامی خودداری کرد. ناگفته نماند که نوعی از ائتلاف نظامی با محوریت عربستان و شرکت کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، به همراه واحدهائی از ارتش کشورهای مصر، اردن، سودان و مراکش در جنگ یمن بوجود آمد؛ اما اینبار بطور مشخص این ایده با نام «ناتوی عربی» طرح گردیده است.
چرا « ناتوی عربی» و چرا از زبان اسرائیل؟
پیشنهاد ایجاد ناتو عربی این بار توسط وزیر دفاع اسرائیل و در گقتگوی با «دی ولت» مطرح گردید. روزنامه آلمانی “دیولت” صبح سهشنبه (۲۸ فوریه/ ۱۰ اسفند) به نقل از آویگدور لیبرمن، دشمن مشترک اسرائیل و کشورهای عربی “میانهرو” منطقه را ایران معرفی کرده و خواستار ایجاد ائتلافی دفاعی مطابق الگوی سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) شده است.
وزیر دفاع اسرائیل تاکید کرده که اکنون زمان آن فرارسیده که همهی کشورهای “میانهرو” خاورمیانه به شکل علنی یک “ائتلاف ضد ترور” تشکیل دهند.
لیبرمن میگوید کشورهای سنیمذهب “میانهرو” به این واقعیت پی بردهاند که “خطر بزرگ” برای آنها نه اسرائیل بلکه جمهوری اسلامی ایران است. او افزود: «به باور من کشورهای میانهروی عربی برای بقا به اسرائیل بیشتر نیاز دارند تا اسرائیل به آنها.».
وزیر دفاع اسرائیل با بیان این که وجود یک “اتحاد نانوشته” کافی نیست تصریح کرد، وقتی یک “ائتلاف واقعی” شکل بگیرد، همهی طرفها تعهدات واقعی خواهند داشت.
پیمان آتلانتیک شمالی بر پایه این اصل شکل گرفته که هر کشور عضو در برابر خطرهای احتمالی از دیگر اعضا حفاظت میکند و از سوی آنها محافظت میشود.” (منبع: دویچه وله به زبان فارسی)
طرح این سخنان از جانب وزیر دفاع اسرائیل، حاوی چند نکته مهم و قابل تاکید است. نخست این که، انتظار میرفت این سخنان نه از زبان وزیر دفاع اسرائیل، بلکه از زبان ترامپ و یا یکی از مقامات تیم ترامپ، شنیده شود. علت نیز روشن است: شاید برخی مقامات دولتی در این یا آن کشور عربی، تمایل به نزدیکی و اتحاد عمل با اسرائیل در قبال “خطر ایران” داشته باشند، اما برای افکار عمومی در کشورهای عربی، حتی در میان آنانی که از نگاه اسرائیل “میانهرو” محسوب میشوند نیز، ایران کشوری است مسلمان و نباید برای مقابله با “خطر ایران”، در کنار اسرائیل قرار گرفت. «دشمن دشمن من، الزاما دوست من نیست».
نکته دیگر این که به نظر میرسد ترامپ در محاسبات خویش در مورد تعیین سیاست در منطقه خاورمیانه متاثر از لابی اسرائیل در آمریکا، تلاش دارد که نقش “برتر” در منطقه را به اسرائیل واگذار کند. برای رسیدن به این هدف نیز، ترامپ نیازمند برخی “اقدامات تدارکاتی” است. از جمله این اقدامات اعلام بررسی ثبت «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» در فهرست سازمانهای تروریستی است. در صورت تحقق این امر، ضربه سنگینی به سیاست منطقهای ایران در همه عرصهها از جمله نظامی و اقتصادی، وارد خواهد شد.
آرزو میتوان کرد اما …
روشن است که به دلیل وضعیت سپاه چه در عراق و چه در سوریه و پیچیدگیهای موجود در هر ۲ کشور، تصمیمگیری و اجرای این تصمیم در این زمینه برای ترامپ آسان نخواهد بود. لذا لازم است که ابتدا نقش دولت ایران را در منطقه کاهش دهد و سپس به سپاه بپردازد. هرچند در آغاز ریاست جمهوری ترامپ میان برخی محافل و ناظران اوضاع منطقه مطرح گردید که آمریکا با نزدیکی به روسیه، در سمت انزوای هرچه بیشتر ایران حرکت خواهد کرد، اما هم موضع ترامپ در قبال «مسئله کریمه» و هم نقش «آرامش در منطقه قفقاز و مرزهای جنوبی روسیه» در استراتژی دراز مدت این کشور، تردید در مورد درستی این دیدگاه ایجاد کرده است.
در رابطه با تلاش به ایجاد ناتوی عربی مورد دیگری نیز وجود دارد. بهنظر می رسد که تلاش به آوردن نام «اخوانالمسلمین» در فهرست سازمانهای تروریستی از طرف آمریکا، نیز به درخواست مصر و با پشتیبانی عربستان صورت گرفته است. این اقدام نیز قطعا با مخالفت قطر و ترکیه به مثابه حامیان اصلی این تشکیلات مواجه خواهد شد. باید به این نکات “شیطنت”های هر از گاهی مصر در نزدیکی با روسیه و واکنش تنبیهی عربستان در قبال مصر را نیز اضافه کرد. تجربه ناموفق جنگ یمن و نیز روابط تنگاتنگ تجاری امارات متحده عربی با ایران، تاییدی اند بر این امر که تلاش به “اتحاد اعراب معتدل” با محوریت عربستان و نقش “دستبالای” اسرائیل در منطقه را می توان ناموفق اعلام نمود.
اما مهمترین و آخرین نکته در سخنان وزیر دفاع اسرائیل، همان “ابراز آمادگی” اسرائیل جهت تجهیز ارتش “اعراب معتدل” به تکنولوژی پیشرفته نظامی است که مسلما رایگان نبوده و دم خروس تجارت اسلحه و دیگر تجهیزات نظامی از پشت قبای “خطر ایران” و لزوم ایجاد “ناتوی عربی” بیرون می زند.
تلاشهای اخیر دولت ایران در جهت عادی سازی روابط دیپلماتیک با کشورهای عربی منطقه، هرچند مثبت اند، اما تا زمانی که در ایران پرچمها به آتش کشیده میشوند و مرگ بر این و یا آن کشور از بلندگوها شنیده میشود و با چاشنی آزمایشهای موشکی همراه می گردند، میدان برای یکهتازی حامیان جنگ و سوداگران سلاح فراهم خواهد بود.