آنچه در ادامه میخوانید، چهارمین شماره از سلسله یادداشتهای دکتر سعید مدنی است که انتشار آن در روزنامه اعتماد به علت فضای موجود پس از چند شماره متوقف شد. این یادداشتها پس از این به تدریج و با عنوان: “درباره جنبش اجتماعی جدید” در «موج سبز آزادی» منتشر خواهد شد.
—————————————————-
وقتی خاتمی با کناره گیری از نامزدی ریاست جمهوری ، به منتقدان خود اطمینان داد که مهندس موسوی گزینه ای بسیار مناسب برای انتخابات سراسر چالش ریاست جمهوری است ، بسیاری از جمله نگارنده باظن و گمان بسیار این ادعای او را پذیرفتند و با نگرانی بر رفتار ها و انتخاب های آقای موسوی چشم دوختند. اکنون که چند ماه پر حادثه از آن زمان تا کنون پشت سر گذاشته شده و در این مدت فرصت آن بوده تا ده ها انتخاب و رفتار مهندس موسوی ارزیابی شود، باید اعتراف کنیم آنچه موسوی انجام داده بسیار بیشتر از انتظارات بسیاری از فعالان سیاسی- اجتماعی بود، به طوری که اکنون بدون هیچگونه شک وگمانی باید او را یکی از جدی ترین، پی گیر ترین، هشیار ترین و خلاق و نوآورترین مردان سیاسی ایران معاصر دانست.
او نشان داده صلاحیت آن را دارد تادر مقام مرجعیت سیاسی- فکری مورد اعتماد جمعیت کثیری که در جنبش سبز گرد هم آمده اند ، راه سبز امید را ساماندهی کند .اما در میان مواضع و نوآوری های هشیارانه مهندس موسوی طرح شبکه های اجتماعی خود جوش و خود مختار بی شمار و گسترده در سطح جامعه را باید از بدیع ترین اقدامات او دانست که می تواند تجربه و رویکردی نو در تشکیلات و سازماندهی در ایران معاصر محسوب شود. اما شبکه اجتماعی چیست؟ چه نسبتی بین آن و جنبش اجنماعی وجود دارد؟ چه شبکه هایی در اجتماع می توان یافت؟ نحوه عضویت ، کناره گیری ، تشکیلات یا انحلال یک شبکه چگونه است؟ شبکه ها چگونه با یکدیگر پیوند می خورند و روش های تعامل آن ها با مدریریت جنبش چیست؟
تقریبا همه صاحب نظرانی که درباره سرمایه اجتماعی بحث کرده اند، شبکه های اجتماعی را یکی از مؤلفه های مهم آن دانسته اند . از سوی دیگر در بحث درباره سازمان جنبش های اجتماعی ، شبکه ها به تدریج محوریت یافته اند . در فرآیند تحول از جنبش های قدیم به جدید بر توجه به شبکه ها دایما افزوده شده است . اقدامات جمعی اعتراضی جامعه بشری از گذشته های بسیار دور تا کنون وجود داشته است ، این اعتراضات ابتدا جنبه حزبی یا سازمانی نداشتند ، بلکه از جنبش های توده ای تشکیل می شدند که فاقد کمترین تعهد یا وابستگی سازمانی بود.
معمولا این نوع مبارزات حول انجمن هایی شکل می گرفت که فرا تر از جمعی کوچک با روابط غیر رسمی و اغلب غیر علنی و مخفی نبودند ، اعتراضات نیز اغلب منطقه ای یا محلی بودند و کمتر جنبه ی ملی و سراسری داشتند . در راس این جنبش ها رهبران و تشکیلاتی هرمی قرار داشت که از طریق روابط یک سویه به بدنه اجتماعی متصل می شد. به این ترتیب رهبران بودند که زمام اقدامات جمعی را در دست می گرفتند. قدرت این دسته جنبش ها حاصل توانایی آنان در بسیج عمومی و مردمی بود. بنابراین تشکیلات جنبش ها در گذشته به مثابه نوک کوه یخ شناور در آب بود که بسیاری از ابعاد تحرک اجتماعی مردم که بدنه جنبش را می ساختند، چندان قابل مشاهده نبود.
به تدریج جنبش ها تحت هدایت سازمان متمرکزی شکل گرفتند که از صدر تا ذیل بدنه را رهبری می کردند و به یکسان سازی ایدئولوژیک همه ی اعضا و مشارکت کنندگان می پرداختند. چند دهه زمان لازم بود تا نقاط ضعف این رویکرد سازمانی آشکار شود. روابط غیر دموکراتیک درون جنبش، ضربه پذیری و ناتوانی در استمرار، دوام و بقا، همه موجب شد تا انتقادات نسبت به این نحوه سازمان دهی متمرکز تشدید شود. از سوی دیگر فرآیند احاطه و اشراف تشکیلات حزبی یا سازمانی بر جنبش ها موجب سلطه رهبران سازمان ها و استفاده از این امکانات برای حفظ و گسترش پیروان می شد و به این ترتیب احتمال فراموش شدن مصلحت ها و نیازهای بدنه جنبش افزایش می یافت.
از این گذشته تبدیل شدن اعتراض به امری حرفه ای در درون سازمان ها امکان اعمال نظر و تحمیل خواست های مبارزان حرفه ای بر خواست های بدنه جنبش را فراهم می آورد که آثار سوء قابل توجهی در پی داشت. این اعتقادات موجب شد تا جنبش های اجتماعی رویکرد های جدید در سازمان دهی را در دستور کار خود قراردهند که به میزان قابل توجهی دموکراتیک تر، تکثرگراتر و فراگیرتر باشد، .این رویکرد،زمینه توجه به شبکه های غیر رسمی را تقویت کرد. به این ترتیب الگو های سازمانی افقی جدیدی در جنبش ها شکل گرفت که بسیار انسانی تر و دموکراتیک تر بودند، این شبکه ها امکان بالقوه سوء استفاده از خواست های جنبش های اجتماعی را توسط سازمان های حزبی کاهش می داد و فرآیند توسعه سیاسی کل جامعه را تسهیل می کرد.