سیمین بهبهانی: “آزادگی شرط مقدم شاعری”
سیمین بهبهانی، شاعر، غزلسرا و شخصیت برجستهی فرهنگی، اجتماعی و ملی ایران در روز ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ (۱۹ اوت ۲۰۱۴) در بیمارستان پارس تهران به علت ایست قلبی و نارسایی تنفسی درگذشت و دوستداران خود را به سوگ نشاند. او ۱۸ سال پیش در سال ۱۳۷۵ وقتی از او خواستند مختصری از شرح حال خودش بازگو کند، بخشهایی از کتاب «با قلب خود چه خریدم؟» را برای حاضرین میخواند و در کنار بازگویی گوشههایی از زندگیاش به نقل از همان کتاب میخواند: “… اگر خواستند بنویسند، باید بنویسند: “سیمین بهبهانی ۱۳۰۶… تنها آرزویم این است که تا ذهنی پُربار و دست و پایی با توان کار دارم، قسمت نقطهچین مشخص شود و ناگفته نماند که یکی از نگرانیهایام آن است که مبادا زندگی و ناتوانی را در کنار هم احساس کنم…”[۱]
و در بخش دیگری به اولین برخوردش به عنوان یک دانشجوی مدرسهی مامایی به تبعیض و ستم اشاره میکند و از زمانی میگوید که انتشار یک گزارش سراسر انتقادی از آموزشگاهشان را به او نسبت میدهند (در حالی که به قول خودش هنوز هم نمیداند نویسندهی آن گزارش چه کسی بوده). جهانشاه صالح او و چهار دانشجوی دیگر را فرامیخواند و بیمقدمه ناسزایی نثار سیمین نوجوان میکند و وقتی با اعتراض او روبرو میشود، سیلی سختی به گوش سیمین میزند. اما سیمین نوجوان آن را بیپاسخ نمیگذارد و همین موجب اخراج او از آموزشگاه میشود. و بعدها هم به «سازش تن نمیدهد» و اثر آن را بر روی شعرش چنین بازگو میکند:
“از آن تاریخ به بعد هدف شعرم مبارزه با ستم بود. هرجا که توانستم چهرهی این ستم را نقش زدم و رسوا کردم. آزادگی را شرط مقدم شاعری دانستم و به هیچ مقام و هیچ قدرتی سر فرود نیاوردم”.[۲]
و این آزادگی و ایستادگی در برابر ستم، هم در عاشقانههای سیمین بهبهانی، هم در شعرها و نوشتههای اجتماعیاش و هم در کنش و واکنشهایش، نمادی شد از آنِ او. حتی آراستگیاش در پوشش در همهی این سالها از او، گفته و ناگفته شخصیتی ساخت مخالف حجاب اجباری. جزو محدود زنانی بود که هنگام مصاحبههای خانگی روسریای بر سر نمیکرد. اما اوج آزادگیاش در شعر را میتوان در «کولی» دید که بیپروا از دلدادگی زن میگوید؛ دلدادگیای که نه با معیارهای حقوقی جامعه و نه با نگاه مردسالارانهی حاکم بر آن میخواند. کولیای که عاشق سوار یکشبه است و به فردای این عشق نمیاندیشد: “سودای عاشقی را گیسو به باد دادی، رفت آن سوار و با خود یک تار مو نبرده” و یا در «سنگسار» زن محکوم به سنگسارِ سیمین عاشق است و سربلند. زن عاشقی که خود و خانه را آراسته و پذیرای دلدادهاش بوده و حالا در پاسخ به حکم سنگسار قاضی “نماز عاشقی را به خون دل وضو” میکند.
سیمین بهبهانی سالها بعد، یک بار دیگر از تنیدگی زندگی اجتماعی و شعریاش میگوید و به این سئوال که: خود را یک کنشگر سیاسی اجتماعی میدانید و یا یک شاعر، چنین پاسخ میدهد:[۳]
“زندگی شاعرانه و زندگی اجتماعی من، یعنی سیمین بهبهانی، هرگز از هم جدایی نداشته و ندارد. من هر دوی اینها را با هم پیش میبرم. میتوانم بگویم زندگی اجتماعی و زندگی ادبی من هر دو یکی هستند و هیچ وقت قادر به تفکیک آنها نبودهام و نمیتوانم باشم”.
و وقتی به زندگی و آثار سیمین بهبهانی نگاه میکنیم، غیر از این نمییابیم. در میان غزلهای سیمین بهبهانی هم عاشقانههای زیبایی را میتوان یافت و هم بازتاب مسائل اجتماعی و سیاسی میهنمان را که به زیبایی و مهارت به شعر نشستهاند. خود او در گفتوگوی دیگری که دو سال پیش با «دویچهوله» به مناسبت ۸۵ سالگی شاعر با وی انجام شده، باز هم به این نکته اشاره میکند و با اشاره به نخستین شعرش که در ۱۴ سالگی سروده، میگوید:
“من از اولین روزی که شروع کردم به شعر گفتن، اولین بیت این بوده که: ای تودهی گرسنه و نالان چه میکنی/ ای ملت فقیر و پریشان چه میکنی… این را در ۱۴ سالگی گفتم. حالا شعر اگر آن استحکام اولیه را نداشته، نقص فنی هم نداشته. ولی اولین شعر من که یادم هست نوجوانی بودم، قاعدتاً باید متوجه مسائل عاشقانه یا این که لطیفتر باشد. ولی میبینید که با این شروع کردم. البته هیچ وقت ازعشق و ازحالت درونی خودم هم دور نیفتادم. به آنها هم توجه داشتم. ولی از اول بچگی تا حالا تمام مسائل کشورم را زیر نظر داشتم و آنها را به صورت شعر درآوردم و نه به صورت شعار”.
جدا از اینکه تعدادی از شعرهای سیمین بهبهانی را آهنگسازان مشهور کشورمان با موسیقی ترکیب کرده و از آن ترانه ساختند، خود او به طور حرفهای هم ترانهسرایی میکرد و در سالهای دور (از سال ۱۳۴۲تا اوایل انقلاب) در این زمینه با رادیو ایران همکاری داشت. ضمن این کار، در سال ۱۳۴۸ به همکاری با «شورای شعر و موسیقی» رادیو هم دعوت شد. از جمله همکاران او در این شورا، میتوان از هوشنگ ابتهاج، نادر نادرپور، یدالله رؤیایی فریدون مشیری نام برد. او در همان مصاحبه با دویچهوله از سختگیریها همکارانش در رابطه با پذیرش متن ترانهها و از کمک خود به ترانهسرایان جوان میگوید: “… خیلی ایراد میگرفتند روی کار بچهها. بعضاً من میدیدم که جوانترها مأیوس میشوند” و در ادامه توضیح میدهدکه شعرهای رد شده را در همان محل رادیو از شاعر جوان میگرفته: “یکی دو کلمهاش را عوض میکردم و رنگ رویی به آن میدادم و میگفتم حالا ببر توی کمیته (دفتر شورای شعر و موسیقی). میآوردند و تصدیق میشد. این بود که بچههای تازهکار هم خیلی به من علاقه داشتند…”
سیمین بهبهانی همچنین گفته بود که وقتی در سفر و دور از «خانه» است، نمیتواند شعر بگوید و در طول ۷۰ سال شاعر بودنش، فقط در سفرهای دو سه ماههای که به خارج از ایران داشته، شعر نگفته است.
اما با همهی این احوال، او بد و خوب خانه را از آن خود میداند و بازتاب آن را در زبان خشونتپرهیز و عاری از کین و نفرت شعرهایش به خوبی میتوان حس کرد. حتی زمانی که به گفتهی خودش، از ناسزاهای بدخواهانش از جمله در «کیهان» افسرده و بیمار شد، در پاسخ به آنان گفت:
پاداش دشنام شما آهی به نفرین نزنم
انگار من زادمتان کژتاب و بدخوی و رَمان
دست از شما گر بکشم مهر از شما برنکنم
و یا وقتی از خشونتهای اول انقلاب به ستوه میآید، “دلش از ویرانیها میگیرد” و وطن را “در هم شکسته و ویران” میبیند، به فکر ساختن میافتد. از بوییدن دوبارهی گل میگوید و آموختن. او، خود در پاسخ به صدرالدین الهی که از وی در بارهی چگونگی ساختن شعر «دوباره میسازمت وطن» پرسیده بود، در نامهای مینویسد:
“سالهای بد بود. سالهای بعد از اعدامهای روی پشتبام و محکمههای بیعدالتی بهنام عدالت و قسط اسلامی. دلم از ویرانیها گرفته بود… دو سه شب پیش «سیمین» را دیده بودم. «سیمین دانشور» ویرانتر از خودم و سرگردانتر از من. هنوز «جزیرهی سرگردانی» را ننوشته بود. با من که حرف میزد انگار ایستاده است و از ته قلب من فریاد میکُند. یکمرتبه شعر آمد. شعری که امید را به فردا نشان میدهد. ته قلبم روشن شد. فکر کردم اگر هم مُرده باشم دوباره برمیخیزم که اهرمن ویرانگر را درهم بشکنم. نوشتم: «دوباره میسازمت وطن» از دلم پرسیدم: «با چی؟» و دل گفت: «اگرچه با استخوان خویش . . .» و شعر شکل گرفت…”
و در پایان، شعرش را که به تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۶۰ امضا و به سیمین دانشور تقدیم کرده است، برای صدرالدین الهی میفرستد.
نمونهی دیگری از چگونگی واکنش سیمین بهبهانی به نارواییها، به آذرماه سال ۱۳۸۸ برمیگردد. در آن سال، پنج ماهی پس از آغاز جنبش سبز، هنگامی که پرستو فروهر مانند هر سال به ایران سفر کرد تا مراسم یادبود پدر و مادرش را برگزار کند، کوچهی منتهی به خانهی فروها را بستند و مانع برگزاری مراسم شدند. سیمین بهبهانی را نیز که مانند هر سال قصد شرکت در این مراسم را داشت، از نیمه راه و از سر کوچه برگردانده بودند. او ساعتی پس از بازگشت به خانه، در گفتوگویی با «رادیو زمانه» از تأسف و بدی حالش از این که نگذاشتهاند برود “به دختر دوستاش” سلامی بکند، گفت و شعری را خواند که بلافاصله پس از بازگشت به خانه، با عنوان «پسرانم، برادرانم!» سروده بود:
“پسرانم، برادرانم!
آه
در لباس غضب هیولایید
حکم بالاتر است، میدانم
چیست فرمان او، بفرمانید
با دو چشمی که شرم و بادام است،
به رُخانم نگاه میسایید
من همانم
بلی، همان شاعر!
بیش از اینم دگر چه میپایید؟
دوربینهایتان فزونتر باد
تا مثال مرا بیفزایید
پس پرستو کجاست؟
آرش کو؟
راه من سوی دوست بگشایید
مردمان را چرا پراکندید؟
از چه محکومِ حکم بیجایید؟
خلق را بیسبب دِژم کردید
ای خوشا روی خوش که بنمایید
پسرانم، برادرانم!
های
در لباس ادب چه زیبایید
اما میهندوستی و تپیدن دل «سیمین» برای وطن، فقط در شعر و زبان برابری خواهانه و بُرّایش تجلی پیدا نمیکند. او از فعالین و بنیانگذاران کانون نویسندگان بود و از سالها پیش با کنشگران عرصهی مدنی و به ویژه کنشگران جنبش زنان، در بسیاری از فعالیتهای آنان همراه شد. در کمپین یک میلیون امضا یارشان بود و در تجمعهای اعتراضی بسیاری شرکت کرد و حتی زمانی خبر رسید که در تظاهرات اعتراضی زنان نسبت به نقض حقوقشان در میدان هفت تیر که در ۲۲ خرداد ۱۳۸۵، با حضور حدود پنج هزار تن از زنان برگزار شده بود، بازداشت شده است. در واکنش به همین فعالیتها بود که در هفدهم اسفند ۱۳۸۸، زمانی که به دعوت شهرداری پاریس برای شرکت در مراسم روز زن، عازم این شهر بود، در فرودگاه راه را بر او بستند. «سیمین خانم» اما در همان هشت مارس به خواست و دعوت «مدرسه فمینیستی» در پیامی به مناسبت روز زن نوشت: “میگویند چه کسی این کسرهی اضافهی اختصاصی را به دنبال واژهی «روز» نهاده است تا آن را برای همیشه از آنِ زن کند، میگویم دستهای ظریف و ساق و ساعد پیروزمندِ اوست که از هر درخت معرفت سیبی و از هر کشتزار ارادت خوشهای، توشهی راه دراز سدهها کرده است تا او را بضاعت همسری و مادری بخشد. پس:
مریزاد دستی که مرخستگان را
دوای دل و مرهم جان فرستد
و خجسته باد روزی که ویژهی این دست است”.
این سخنان بر چه کسی زیبندهتر از «یک متر و هفتاد صدم» قامت افراشتهی سیمین بهبهانی که دستهای ظریف و ساعد پیروزمندش از هر درخت معرفت سیبی و از هر کشتزار ارادت خوشهای توشهی راه کرده بود و نه فقط بضاعت مادری و همسری داشت که هم «بانوی غزل» بود و هم به مهربانی «مادر ایران» لقبش داده بودند.
بدرقهی سیمین بهبهانی
مراسم خاکسپاری سیمین بهبهانی هم مانند زندگیاش بدون حاشیه و تب و تاب نگذشت. فرزندش علی بهبهانی پیشتر اعلام کرده بود که وصیت مادرش آرمیدن در گورستان «امامزاده طاهر» در کنار همسرش منوچهر کوشیار و نوهاش ارژن بوده است. اما مخالفت شهرداری البرز با به خاک سپردن سیمین در امامزاده طاهر، موجب شد که این آخرین خواستهی او برآورده نشود. این امر فریبرز رییسدانا، اقتصاددان و فعال سیاسی و عضو کانون نویسندگان ایران را بر آن داشت تا در صفحهی فیسبوک شخصیاش اعلام کند که او و دیگر اعضای این کانون در مراسم خاکسپاری سیمین بهبهانی شرکت نمیکنند. رییسدانا در این یادداشت به تلاش وزارت اطلاعات و و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای دور نگه داشتن کانون نویسندگان از مراسم خاکسپاری سیمین بهبهانی معترض است و خطاب به «سیمین» مینویسد: “به احترام نام بلندت که خاتون غزل آزادی و از سرداران کانون نویسندگان ایران بودی، در مراسم فردا و هیچیک از مراسمهای تحمیلی ریاکارانه از این دست شرکت نخواهیم کرد”.
با این حال، مراسم خاکسپاری سیمین بهبهانی با حضور جمع کثیری از دوستدارانش برگزار شد و به شهادت گزارشها، عکسها و فیلمهای منتشر شده از این مراسم، میتوان گفت که مراسمی بوده در شأن «جان دلارای غزل» ایران. نگاه مهربان و دور از کینهی سیمین، جمع بزرگی از شخصیتهای ادبی، هنری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایران را در کنار هزاران ایرانی گرد هم آورد تا شاعرشان را آنطور که میپسندید، بدرقه کنند:
پوسترهایی که با تکههایی از شعرهای او مانند:”چرا رفتی؟، ندیدی ماهتاب امشب چه زیباست…”، آراسته شده بود، پاسخ جمعیت به “لاالله الا الله…” بلندگو، با سرود ای ایران، سر دان سرود «مرغ سحر» از سوی همراهان و یاران سیمین در جنبش زنان و مادران صلح و مادران جنبش سبز که دست در دست هم خواندند: “ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن”، گرفتن زیر تابوت سیمین توسط زنان، مشارکت نرگس محمدی و نسرین ستوده در گذاشتن پیکر سیمین در جایگاه ابدیاش، آواز همایون شجریان که: “رفت آن سوار کولی، با خود ترا نبرده، شب مانده است و با شب تاریکی فشرده، کولی کنار آتش رقص شبانهات کو، شادی چرا رمیده، آتش چرا فسرده…”
همه نشان از آن داشتند که دوستداران سیمین او را به درستی شناخته بودند و هرچند نتوانستند وی را در جایی به خاک بسپارند که میخواست، اما مراسم را در دست خود گرفتند و آن را به همان سان برگزار کردند که «سیمین»شان میپسندید. هرچند بیشتر بدرقه کنندگان سیمین بهبهانی، اگر توان و امکانات لازم را داشتند، آن مراسم را شکل بسیار بهتری میدادند، اما با این وجود نخواستند و نتوانستند او را در آخرین سفرش تنها بگذارند و تلاش کردند کاستیها را تا حد ممکن، جبران کنند. و ای کاش که یاران و دوستان سیمین در کانون نویسندگان نیز این راه را برمیگزیدند، در این مراسم شرکت میکردند و با مردم همراه و همنوا میشدند. جای آنان در این جمع بزرگ خالی بود.
«ندای ایرانیان»، «حزب حاکمپسند»؟
دو هفته پیش، در تاریخ شنبه ۲۵ خرداد، هادی حیدریان به عنوان سخنگوی هیأت مؤسس تشکل «ندای ایرانیان» در گفتوگویی با خبرگزاری ایسنا اعلام کرد که “این تشکل سیاسی اصلاحطلب که با محوریت سید محمد خاتمی فعالیت خواهد کرد، در آستانهی دریافت مجوز از وزارت کشور است”. حیدریان در همین مصاحبه، ضمن تاکید بر نقش محوری خاتمی در اجماع اصلاحطلبان، از صادق خرازی به عنوان یکی از اعضای مؤسس این تشکل نام برد. او در ضمن گفت که “در این تشکل افراد جوانتر فعالیت میکنند، اما هرگز در مقابل پدران خود نمیایستند و اقداماتشان در امتداد فعالیت نسل اول اصلاحات است”.
همانطور که از سخنان حیدری مشخص است، این حزب را نسل دومی در ایران میخواهد پایهگذاری کند که زندگی سیاسیاش با «اصلاحات» و «اصلاحطلبی» پیوند داشته است. ابتدا نام «ندا» (مخفف نسل دوم اصلاحات) را برای این تشکل انتخاب میکنند، اما بعداً به گفتهی بهروز شجاعی، مسئول کمیتهی اطلاعرسانی این تشکیلات، به خاطر رفع برخی سوءتفاهمها که ممکن است عنوان «نسل دوم اصلاحات» ایجاد کند، “به توصیهی بزرگان” اسم تشکیلات را به «ندای ایرانیان» تغییر دادهاند.
در پی ابهاماتی که از نقش خاتمی در تشکیل این حزب به وجود آمده بود، وی در روز ۲۷ مرداد در یزد، در پاسخ به پرسشی در بارهی «ندای ایرانیان» گفت: “حضور تشکلهای مختلف در ذات اصلاحطلبی است… البته اولویت من فعال شدن تشکلهای موجودی بود که بعضی از آنها محدود شدهاند… یادآور شده بودم اینطور تلقی نشود که اصلاحطلبی بد بوده و حالا قرار است اصلاحطلبی خوب شود، اما متاسفانه این شائبه ایجاد شد که باید اصلاح کنند و انشاالله دارند اصلاح میکنند”.
حضور صادق خرازی به عنوان عضو مؤسس در تشکیل این حزب، نامی که ابتدا برای آن برگزیده شده بود «نسل دوم اصلاحات» (ندا) و همچنین نگاه مستتر در اعلام مواضع اولیه که از نظر منتقدین حاکی از اصرار بر فعالیت در چهارچوب قانون به هر قیمتی است، از جمله نکاتی بودند که از نظر برخی از اصلاحطلبان صاحبنام، هویت و چرایی این تشکل را زیر سئوال برد. برخی نقدها هدف دستهای پشت پرده را از به راه انداختن چنین تشکلی «عبور از خاتمی» و اختلاف انداختن بین اصلاحطلبان و جایگزین کردن احزابی مانند «مشارکت» و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» میداند.
صادق خرازی در مصاحبهای با روزنامهی «اعتماد» در پاسخ به چرایی تشکیل چنین حزبی، در بخشی از سخنان خود میگوید که «جوانان اصلاحطلب در حال پراکنده شدن و سر خورده از درون و وامانده از بیرون تشکلها بودند، پیش من آمدند، ماهها بحث شد و از عدم باور به کار تشکیلاتی، به باور رسیدیم” و در ادامه ضمن تاکید بر اینکه میخواهد اصلاحات را «به مدینهی فاضلهی خویش» برگرداند، میافزاید:”ما باید اصلاحطلبان را در نحلههای مختلف بر سر میز انقلاب بنشانیم تا بتوانند در تمام تصمیمسازیها مشارکت کنند. بر عکس این که عدهیی فکر میکنند ما به دنبال افتراق هستیم، نه هرگز این گونه نیست ما میخواهیم این ارتباط را حفظ کنیم. ما از التقاط پرهیز میکنیم. بین روشنفکری دینی و التقاط یک مو فاصله است. تمام بدبختیها از چپ زدنهای افراد است.
صادق خرازی، مشاور محمد خاتمی در دوران ریاست جمهوری نمایندهی دائم ایران در سازمان ملل متحد (تا سال ۱۳۷۴) و سفیر ایران در فرانسه (تا سال ۸۵) بود که در آخرین انتخابات ریاست جمهوری در ایران در سال ۱۳۹۲،با عنوان «مشاور امور سیاسی و بینالمللی» در ستاد محمد باقر قالیباف فعالیت میکرد و همین حضور، مورد نقد بسیاری از اصلاحطلبان قرار گرفته است. عیسی سحرخیز، در یادداشتی با عنوان «حزب حاکمپسند» به نقد چگونگی تشکیل این حزب میپردازد و ابتدا در تشریح زندگی سیاسی محمد صادق خرازی مینویسد: وی فردی است که خوب می داند در عالم سیاست چگونه دو دوزه بازی کند و جبهه نرفته جانباز شود و مجروح شیمیایی؛ کی کروات بزند و کی پیراهن یخه آخوندی بپوشد؛ کی پسر تاجر شود و کی فرزند روحانی؛ چگونه با بیت رهبری پیوند خویشاوندی ببندد و خواهرش را روانه ی خانه ی آیت الله خامنهای کند و چگونه با رهبر اصلاحات پیوند سببی پیدا کند و به نوعی داماد سید محمد خاتمی به شمار آید!
سحرخیز معتقد است که اعضای مؤسس این حزب ضمن استفاده از نام خاتمی، با کلیگویی، شعارگونه “چند شاخص دهانپرکن مردمپسند برای آن معرفی کردهاند که همه را خوش آید”. او همچنین میپرسد: “حلقهی وصل این جریان سیاسی با اصلاحطلبان، اصلاحطلبان پیشرو، تحولخواهان و مهمتر از همه جنبش سبز کجاست؟” و رابطهی اعضای هیأت مؤسس این حزب با زندانیان سیاسی- عقیدتی در حبس و حصر را نیز ناروشن میبیند. سحرخیز در نهایت نتیجه میگیرد: اگر آن گونه که در محافل سیاسی مطرح است، اساسنامهی “ندای ایرانیان” حتی پیش از ارائه به وزارت کشور دولت تدبیر و امید، از طریق حلقهی خویشاوندی به تائید رهبری رسیده و تائیدیهی ضمنی گرفته شده باشد، از هم اکنون باید از آن دل کند.
سایت «بهاران نیوز» نیز در بخشی از یادداشتی در نقد این تشکل مینویسد: “…گویا جوانان این مجموعه که تجربهی کار در ستادهای آقای قالیباف و حزب اسلامی کار و سایت س.ن متعلق به مجموعهی خود را دارند. سر سازگاری با جوانان اصلاحطلب دیگر و شخصیتهای مطرح اصلاحطلب را ندارند و دائما بر طبل مظلومیت خود در برابر سایرین میکوبند. به نحوی که انگار هیچکس به اندازهی آنان اصلاحطلب نیست!”
اما صادق زیباکلام تشکیل تأسیس حزب ندای ایرانیان را «حرکت صحیحی» میداند و آن را با “باز شدن فضای سیاسی کشور بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم” همخوان میبیند. او در پاسخ به پرسشهای خبرنگار «اعتماد» در رابطه با نگرانی برخی شخصیتهای اصلاحطلب از به وجود آمدن این ابهام که جریان اصلاحات دچار انشعاب و تفرقه است، چنین تشکلی را خطری برای یکپارچگی اصلاحطلبان نمیبیند و با اشاره به این که اصلاحات از سال ۷۶ که وارد سیاست کشور شده، به دنبال آزادی اندیشه، آزادی مطبوعات، بیان و… بوده، میگوید این خواستهها هنوز در جامعه وجود دارند و آنانی که امروز هم به دنبال برآورده شدن چنین آرمانهایی هستند، “چه اسم خود را نسل اصلاحطلب دوم بگذارند و چه اصلاحطلب سال ۷۶، فرقی در حقیقت موضوع ایجاد نمیکند. چرا که خواستهها و مطالباتمان یکی است و جنس این دسته از اصلاحطلبان با اصلاحطلبان سال ۷۶ تفاوتی ندارد.
الهه کولایی از نمایندگان اصلاحطلب مجلس ششم و عضو «مجمع زنان اصلاحطلب» نیز در گفتوگویی با سایت «سلام نو»، ضمن تاکید بر نقش احزاب در جامعه میگوید: “به نظر نمیرسد فعالیت در شرایط کنونی به معنای پشت کردن به آرمانهای اصلاحطلبی و آرمانهای گذشته باشد” و معتقد است که با “درس گرفتن از گذشته، باید ساختارهای جدیدی را پدید” آورد. و در ادامه، عدم فعالیت حزبی برای اصلاحطلبان را به معنای بیتوجهی به تجربیات گذشته میداند.
استیضاح و برکناری رضا فرجیدانا
جلسهی استیضاح رضا فرجیدانا وزیر «علوم، تحقیقات و فنآوری» پس از چند بار تعویق، بالاخره در روز چهارشنبه ۲۹ مرداد در مجلس شورای اسلامی برگزار شد و بر خلاف امید کوچکی که در روزهای پیش از جلسهی استیضاح برای ابقای او به وجود آمده بود، با ۱۴۵ رأی موافق استیضاح، ۱۱۰ رأی مخالف و ۱۵ رأی ممتنع از مجموع ۲۷۰ رأی، از وزارت علوم برکنار شد.
در آخرین روزهای منتهی به نشست چهارشنبه، فرجیدانا با فراکسیون «روهروان ولایت» به مذاکره نشست و آنان را قانع کرد که در مخالفت با استیضاح رأی بدهند. و به این ترتیب، شاید بتوان نتیجه گرفت که ۱۱۰ رأی مخالف با استیضاح حداکثر توان لاریجانی و فراکسیون «رهروان ولایت» در مجلس نهم است. و شاید به همین دلیل بود که حمید رسایی از اعضای «جبههی پایداری» و موافقین استیضاح، پس از رأیگیری، پیروزمندانه نوشتهای را که با خط درشت روی آن نوشته شده بود “دوپینگ لاریجانی اثر نکرد” رو به دوربین گرفت. رسایی بعداً در گفتوگو با ایسنا، گفته بود که “حمایت لاریجانی از فرجیدانا” نتیجهی عکس داشت. گویا این استیضاح از نظر برخی نمایندگان، فقط تسویه حساب با دولت نبود، بلکه نشان دادن ضرب شصتی از سوی افراطیون به طیف لاریجانی و «سنتیهای مجلس» هم به شمار میرفت. «پایگاه خبری تحلیلی خرداد» نیز در واکنشی به استیضاح وزیر علوم، «بازندهی اصلی» آن را «علی لاریجانی و دوستان» دانست و ضمن اشاره به اینکه وقتی «فراکسیون اکثریت مجلس، یعنی فراکسیون رهروان به ریاست علی لاریجانی» اعلام داشت که مدافع استیضاح نیست، بسیاری گمان میبردند که موضوع استیضاح یک تلاش نافرجام و بینتیجه از سوی تندروها خواهد بود، نتیجهی به دست آمده را نتیجهی یا عدم صداقت این فراکسیون و “ریختن سبد رأی خود در کاسهی استیضاح” میداند و یا نشان از به عقب رانده شدن لاریجانی و نزدیکانش در جبههی اصولگرایی میشمرد.
اما مهمتر از این نکته، استیضاح فرجیدانا را میتوان اولین کارت قرمز مجلس نهم، مجلسی که دو سال پس از انتخابات ۸۸ و شکلگیری جنبش سبز، تشکیل شد به دولت یازدهم دانست و آن را در زُمرهی اولین گامهای این مجلس برای بر زمین زدن دولت شمرد. به همین دلیل بود که واکنش روحانی در قبال استیضاح بسیار مهم تلقی شد.
البته پیشتر، عدم حضور روحانی به عنوان رییس دولت در جلسهی استیضاح خبرساز شد و بسیاری به تجزیه و تحلیل علت این عدم حضور و انتقاد از آن پرداختند. چرا که در حالی که اعلام شده بود حسن روحانی سفرش به اردبیل را به خاطر حضور در جلسهی استیضاح به تعویق خواهد انداخت، اینطور نشد و جلسهی استیضاح بدون شرکت رییس دولت برگزار شد. عدم حضور او در کنار انتقادها، چنین تعبیر شد که وی کمابیش از نتیجهی جلسه باخبر بوده و نخواسته رودروی مجلس قرار بگیرد. «بهارنیوز» در همان روز چهارشنبه ۲۹ مرداد نوشت: “… طبق برخی روایات، در پایان شب گذشته به آقای روحانی خبر رسیده که رأی عدم اعتماد مجلس به وزیرش حتمی است. زیرا دستهای پشت پردهی بسیار فعال و ذینفودی نظر مثبت حدود ۱۵۰ نمایندهی مجلس را برای دادن رأی عدم اعتماد به فرجیدانا را گرفته و حتی حضور و دفاع روحانی در مجلس نیز اثری بر عزم جریان پشت پرده نخواهد نهاد”.
اما اسحاق جهانگیری معاون اول رییس جمهور در مراسم «تکریم» از فرجیدانا گفت که “ضرورت مردمسالاری ایجاب میکند که حق استیضاح مجلس را بپذیرم، اما نباید حق و حقیقت را از یاد ببریم و با اشاره به اینکه دولت خود را برای اینگونه تغییرات آماده کرده است، اضهار داشت: “دهها فرجیدانا در دانشگاههای کشور وجود دارند که حاضرند با اشتیاق برای دولت و مردم کار کنند”. و در ادامه تاکید کرد: “دولت موضوع بورسیههای غیرقانونی را پیگیری میکند، حتی اگر ۱۰ وزیر علوم تغییر کند”
در عین حال علی غزالی در یادداشتی در سایت انتخاب،با عنوان «قرجیدانا “مظلوم” رفت، اما نه “قهرمان”» از شیوهی دفاع فرجیدانا در جلسهی استیضاح انتقاد کرده و مینویسد: او رضا فرجیدانا) قهرمان نرفت! چون هرآنچه برخی افراطیون به او نسبت دادند را پذیرفت… او از افراطیون نپرسید، شمایان در دولت احمدی نژاد کجا بودید که ظرف سه ماه، ۷۰ درصد مدیران دانشگاهها را تغییر دادند؟ نپرسید چرا اجازه دادید دولت احمدی نژاد، فوج فوج آقازاده و رفیق را در لیست بورسیه ها فرو کند…
غزالی در ادامه چنین نتیجه میگیرد که: با این احوالات و آنچه امروز گذشت، باید منتظر بود افراطیون بار دیگر شمشیر را از رو بندند… تازه آنان از چنین بازی شومی خوششان آمده، پس باید منتظر بود ظرف ماههای آتی وزرای دیگری چون وزیر ارشاد و… به صحن علنی بیایندو با اتهاماتی چنین سخیف، زیر تیغ استیضاح کشیده شوند…”
بسیاری از تحلیلگران و ناظران سیاسی با این نتیجهگیری همرأی هستند و به همین دلیل واکنش حسن روحانی به استیضاح فرجیدانا را مهم میدانستند. روحانی در اولین واکنش، رضا فرجیدانا را به عنوان مشاور رییس جمهور برگزید و محمد علی نجفی را که پیشتر به عنوان وزیر آموزش و پرورش به مجلس معرفی شده و با اختلاف یک رأی، موفق به کسب رأی اعتماد از مجلس نشد، به سرپرستی وزارت علوم منصوب کرد و ضمن تقدیر از شیوهی مدیریت فرجیدانا در دوران وزارتش، از نجفی خواست که مسیر فرجیدانا را ادامه بدهد. روحانی در سخنان دیگری در روز شنبه یکم شهریور در «آرامگاه آیتالله خمینی» گفت: “با تغییر یک نفر، مسیر دولت عوض نمیشود و این دولت همان مسیری را که مردم و آرای مردم برای آن مشخص کردهاند، ادامه خواهد داد”. و در ادامه تاکید کرد که “دولت بر ادامهی مسیر خود در مبارزه با فساد، از جمله فساد در دانشگاه و مدارک علمی و مبارزه با فساد در زمینهی بورسیهها جدی خواهد بود و این مسیر را ادامه خواهد داد”.
گزارش «تکاندهنده» از وضعیت اعتیاد در کشور
عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور دولت یازدهم، روز سهشنبه ۲۸ مرداد در جلسهی غیرعلنی مجلس شورای اسلامی شرکت کرد و گزارشی از وضعیت اعتیاد در جامعه را به نمایندگان مجلس ارائه داد. حسین نقوی حسینی، سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، گزارش وزیر کشور را در این زمینه را «تکاندهنده» خواند.
وزیر کشور در همین روز در جمع ائمهی جمعهی استان تهران نیز به وضعیت اعتیاد در کشور پرداخت و آماری را در این زمینه ارائه داد. به گزارش «همشهری آنلاین»، رحمانی فضلی گفت: طبق آمار رسمی، بیش از یک میلیون و ۳۰۰ هزار معتاد در کشور وجود دارد که با در نظر گرفتن اعضای چهار نفرهی هر خانواده، میتوان گفت نزدیک به پنج و نیم میلیون نفر به طور غیر مستقیم با موضوع اعتیاد مواجه هستند. وی با بیان اینکه ۵۲درصد از معتادان کشور متاهلاند، گفت: با فرض اینکه هریک از معتادان متاهل، دو فرزند دارند باید گفت در حال حاضر یک میلیون و چهارصد هزار فرزند معتاد در کشور وجود دارد که بیش از دیگر افراد جامعه مستعد اعتیاد هستند.
وی گردش مالی حاصل از فروش مواد مخدر در کشور را سه هزار میلیارد و خسارت ناشی از آن را ۱۰هزار میلیارد تومان اعلام کرد و از وجود ۱۰۰هزار معتاد خیابانی در کشور خبر داد. بر اساس آمار وزیر کشور، ۸۰درصد از بهبودیافتگان اعتیاد، مجدداً به مصرف آن روی میآورند. رحمانی افضلی با اشاره به موضوع اعتیاد در میان دانشآموزان گفت: یک درصد از جامعهی دانشآموزان کشور (مقطع دبیرستان) یا معتادند یا به نوعی تجربهی استفاده از مواد مخدر را دارند و این در حالی است که ۲/۶درصد از دانشجویان دانشگاههای وزارت علوم و ۱/۶درصد از دانشجویان دانشگاههای وزارت بهداشت درگیر مسئلهی اعتیاد به مواد مخدر هستند.
پیشتر در پی هشدار جامعهشناسان در رابطه با بالا رفتن میزان مصرف مادهی مخدر «شیشه» در آرایشگاهها و باشگاههای زنان و علیرغم تکذیب آن از سوی «پلیس اماکن نیروی انتظامی»، علی مؤیدی رییس «پلیس مبارزه با مواد مخدر»، در گفتوگویی با خبرگزاری «فارس» استفاده از این مادهی مخدر را در محیطهایی مانند آرایشگاهها و باشگاههای زنانه، برای لاغری تایید کرد و نسبت به تبلیغات وسیع در زمینهی تاثیرگذاری این مادهی مخدر بر روی زیبایی اندام هشدار داد. هومن نارنجی مدیرکل فرهنگی و پیشگیری ستاد مبارزه با مواد مخدر نیز شیوع مواد مخدر شیمیایی به جای سنتی را تایید میکند و میگوید که “تبلیغات برخی از افراد سودجو مبنی بر شادیآور و بیضرر بودن کراک و مواد مخدر صنعتی مثل شیشه و ناآگاهی جوانان نسبت به عوارض خطرناک این مواد، موجب فراوانی مصرف مواد مخدر صنعتی در کشور شده است”.
«همشهری آنلاین» در گزارش دیگری، در تاریخ پنجم اردیبهشت، بر اساس آمار رسمی «ستاد مبارزه با مواد مخدر» مینویسد: “آمار معتادان زن کشور در پنج سال گذشته از ۵/۲درصد به ۹/۳درصد رسیده است.” بر اساس این گزارش ۲۰درصد از معتادان مدرک لیسانس و ۷۰درصد دیپلم دارند. ۵۳درصدشان شاغل و ۶۳درصد متأهلاند. ۵۰درصد از طلاقهای کشور به شکلی به اعتیاد مربوط میشود.
افتخارآفرینی رامین گلستانیان، این بار در فیزیک
در پی دریافت نشان «فیلدز» از سوی مریم میرزاخانی، هفتهی گذشته یک ایرانی دیگر در بریتانیا، برندهی جایزهی «هولوک»، جایزهی معتبر جهانی در رشتهی فیزیک شد. رامین گلستانیان، فیزیکدان و استاد فیزیک دانشگاه آکسفورد است که مدرک کارشناسی فیزیک را از دانشگاه صنعتی شریف گرفته و پس از اخد درجهی کارشناسی ارشد و دکترا از دانشگاه زنجان، عضو هیأت علمی همان دانشگاه نیز بوده است. جایزهی «هولوک» به یاد «فرناندو هولوک»، مدیر آزمایشگاه کوری که در زمان اشغال فرانسه توسط نازیها در جنگ جهانی دوم توسط گشتاپو شکنجه و کشته شد، به اسم او نامگذاری شده است. این جایزه از سال ۱۹۴۵، به طور مشترک از سوی انجمنهای فیزیک فرانسه و بریتانیا، هر ساله به یکی از دانشمندانی که طی ۱۰ سال پیش از دریافت جایزه، کاری برجسته در زمینهی فیزیک انجام داده باشد، اهدا میشود. این انجمن علت تعلق این جایزه به رامین گلستانیان را “نقش پیشتاز او در تحقیق در زمینهی مواد نرم فعال و به خصوص شناگران میکروسکوپی و ذرات کولبیدی فعال” اعلام شده است.
خبرگزاری فارس به جوایز و نشانهایی که گلستانیان در طول تحصیلاش دریافت کرده اشاره میکند و مینویسد: “گفتنی است از افتخارات گلستانیان در طول حضورش در دانشگاه میتوان به جایزه اول پژوهشگر نمونهی سال جشنواره جوان خوارزمی، اعطاء کرسی فردریک ژولیو، دانشگاه صنعتی فیزیک و شیمی پاریس (۱۳۷۹)؛ جایزه پژوهشگر نمونه سال وزارت علوم، تحقیقات و فناوری(۱۳۸۰)؛ طراحی سادهترین سیستم‹‹نانوماشین شناگر›› جهان (۱۳۸۳)؛ جایزه انجمن نخبگان ایران و پژوهشگر دارای مقاله پر استناد (۱۳۸۴) ISI اشاره کرد.
چرا زنان ایرانی پشت درهای هتلها میمانند؟
۳۶ سال پس از انقلاب ، هنوز زنان ایرانی برای اقامت در هتلها دچار مشکل هستند و بسیاری از هتلها و مسافرخانهها از پذیرش آنان خودداری میکنند. بر اساس بخشنامهای که البته ۱۵ سال پیش لغو شده است، پیش از این زنان مجرد (تنها) میبایستی قبل از سفر به «ادارهی اماکن» نیروی انتظامی مراجعه میکردند و پس از پاسخ به پرسشهایی مانند دلایل سفر، اجازهی اقامت در هتل برای آنان صادر میشد.
اما هنوز هم با وجود اینکه این بخشنامه ۱۵ سال پیش ابطال شده و طبق بخشنامهی جدید ادارهی امکان، هیچ ممنوعیتی برای پذیرش زنان مجرد در هتلها وجود ندارد، صاحبان هتلها و مسافرخانههای ایرانی، از پذیرش ساده و بدون دردسر زنانِ تنها واهمه دارند. به گزارش ایسنا، نیروی انتظامی و مسئولان ادارهی امکان اعلام کردهاند که مشخصات مسافر، زن یا مرد (در هر ردهی سنی) بعد از تکمیل فرم پذیرش، در سامانهای ثبت میشود که نهادهای زیادی، از جمله ادارهی امکان نیروی انتظامی به آن دسترسی دارند؛ بنابراین و البته طبق بخشنامهی ادارهی امکان، دیگر لزومی ندارد مسافر به این اداره مراجعه کند و معرفینامهی آن اداره را به شکل دستی به مراکز اقامتی تحویل دهد. اما گویا یا به دلیل ابهام در متن بخشنامه و یا شیوهی ابلاغ آن، هنوز هتلداران بسیاری آن را اجرا نمیکنند و زنان و دختران مجرد (تنها) برای اقامت در هتلهای و مسافرخانههای ایرانی دچار مشکل هستند و گاهی حتی به همین دلیل مجبور میشوند شب را تا صبح در خیابان به سر کنند.
سمیه حسنلو، خبرنگار «ایسنا» هفتهی گذشته در گزارشی در این زمینه به آخرین نمونهی مشکلاتی که زنان در این رابطه دارند پرداخت و از دختر دانشجویی نوشت که “به علت دیر رسیدن، از خوابگاه محل اقامتش جا ماند، اما مراجعهی او به چند مرکز اقامتی بیثمر ماند و از آنان جواب رد شنید و به همین دلیل مجبور شد شب را در «پایانهی اتوبوسرانی» به صبح برساند”. و این در حالی است که این دختر دانشجو دارای کارت شناسایی بوده است.
حسنلو با اشاره به اینکه ماجرای دانشجوی دختر یک مصداق برای کل زنان ایرانی است، ضمن اشاره به خطراتی که در شهری مانند تهران ممکن است زنان مانده در خیابان را تهدید کند، میپرسد: چرا هر بار باید این سئؤال مطرح شود که آیا ادارهی امکان بخشنامهی قبلی خود را باطل کرده و بخشنامهی جدید را به تمام واحدهای اقامتی، حتی در دورافتادهترین نقاط کشور ابلاغ کرده و اگر اینطور است چرا هنوز برخی مراکز اقامتی خود را ملزم به رعایت آن نمیدانند؟