امروزه انسجام و یکپارچگی میان جنبش چپ نه تنها از ضروریترین مسائل روز به شمار میآید، بلکه ادامه حیات آن به این امر مهم بستگی پیدا کرده است. امروزه حساسیت به اوج رسیده حاکمیت اسلامی به جنبش از یک سو و عدم احساس مسئولیت گروه های چپ نسبت به همدیگر از دیگر سو، و نیز فتنهافکنی، تشدد و انشقاق، همدلی و همسویی جنبش چپ را ضروریتر میسازد و همواره این پیام را میدهد که هماکنون حیات و ماندگاری جنبش چپ درگرو اتحاد و همبستگی است. به راستی، آیا گروه های چپ از خود پرسیدهاند که با قطعنظر از نابسامانیهای سیاسی تحمیلی بر جنبش چپ و اپوزسیون، چرا این همه نا آرامیها و لشکرکشیها و انشقاق در میان جنبش اتفاق میافتد و حوادثی از این دست با کدام معیار قابل توجیه و با چه منطقی سازگار است؟! نه تنها جریانات مطرح در جنبش چارهای نمیاندیشند، که آنها به نحوی با عاملان چنین فجایعی همدستاند و با دامن زدن به اختلافات درونی بیشتر، جنبش را به ورطۀ انحطاط می کشانند.چرا؟ راه چاره چیست؟
سال ها تجربه نشان داده است که جنبش چپ و بخصوص طیف وسیع فداییان خلق ایران در پی انشعاب های گوناگون و غیر میسر در راهی مشوش و مخوف قدم نهاده اند که باعث گردید از اهداف آرمانی خود روز به روز دورتر شوند، و از سویی راه را بر هر گونه ارزیابی و نقد اصولی ببندند و به نوعی دچار پدیدۀ دوری از توده ها و حقایق موجود در جامعۀ ایران گردند، و با تحلیل های آبکی و عدم برنامه ریزی درست مبارزاتی در چرخۀ باطل پیله بافی به دور خود و جدایی و دوری از توده های در رنج ایرانی گرفتار آیند. جنبش چپ در ابتدای انقلاب دچار بیماری چپ روی کودکانه بود و بدون شناخت از شرایط عینی و ذهنی جامعه می خواست یک شبه جامعۀ سنتی ایران را متحول نماید اما از این غافل بود که شرایط اجتماعی در حال طی پروسۀ خود بود، و جنبش متوجه این نبود که به همین راحتی هم که تصور می کرد نیست. بحث های ساختاری و نهادی وجود داشت که اول باید تکلیف خود را با آن مشخص کرد، چرا که همین جنبش هنوز جایگاه خود را در بین توده ها نشناخته و همین امر باعث گردید روش های ابزاری برای نیل به مقاصد را نشناسند.
در جامعۀ ایران آرمان های والایی وجود دارد و مردمان این دیار مردمانی آرمان خواه هستند، اما آیا جنبش چپ توانسته این آرمانها را به هدف تبدیل نماید؟ آیا طیف های مختلف فداییان خلق ایران و دیگر جریانات جنبش چپ نگرشی هدفمند به این آرمان ها داشته اند؟ در پاسخ به پرسش ها و سئوالاتی از این دست تنها نتیجۀ منفی به دست می آید، چرا که سازمان ها و دیگر جریانات مدعی چپ در خارج از کشور و در نهایت آرامش و تیب خاطر اقدام به برپایی جلسات، کنگره ها، کنفرانس ها و تشکیل کارگروه و انتشار بیانیه های آتشین و پرحرارت می نمایند، بدون اینکه ضمانت اجرایی و بی هیچ تاثیری در داخل کشور، و اساسا معلوم نیست که این همه نشست با عناوین مختلف به چه دلیل ومنظوری برگزار می گردد؟ شاید از سر بیکاری مفرط و آرامش بی اندازه است که در نهایت منجر به درگیری و باز هم انتشار اطلاعیه و بیانیه ها بر علیه یکدیگر و دوباره آنچه که به تصویب رسید باد هوا شود. دهۀ شصت نخستین گام های وحدت بین حزب توده ایران و سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) برداشته شد، اما در هاله ای از ابهام پرونده اش نیمه کاره ماند. پس از آن و در مهاجرت چند جریان چپ، سازمان فدایین خلق ایران (اکثریت)، سازمان اتحاد فداییان خلق ایران و شورای موقت سوسیالیست های چپ ایران طی انتشار فراخوان مشترکی در تاریخ ١۵ آبان ١٣٩١ در اخبار روز این گونه بیان داشتند:”… امروز وجود تشکل بزرگ چپ برای دفاع از آزادی، دمکراسی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم و حمایت از منافع کارگران و مزد بگیران کشور به یک امر ضرور تبدیل شده است. چپ پراکنده نمی تواند به این ضرور پاسخ گوید. ما نیازمند چپی هستیم که امر آزادی و عدالت اجتماعی را به هم پیوند دهد، از حقوق بشر دفاع کند و این باور را اشاعه دهد که سوسیالیسم بدون دمکراسی شدنی نیست. و…” . لحظات زیبایی بود، پر از هدف های ایده آل متاسفانه آن روزها هم پرونده آن اتحاد و همبستگی هم در همان مرحله چند بیانیه و جلسات گوناگون نیمه کاره و تشکیل کارگروه های مختلف خاتمه یافته تلقی شد، و از ظاهر امر هم که پیداست این اتحاد و همبستگی در بین رفقای برون مرزی عملا به شکست محکوم است.
رفقای فدایی! نوشتن و حرف های قشنگ زدن هم نتوانست راه به جایی ببرد و تنها زمینه بی اعتمادی را فراهم آوردید. مشکل اساسی جنبش چپ در بعد معنایی به اینجا برمی گردد که چشم انداز نباید به عنوان آرمان تداعی گردد. تا به کی فداییان خلق ایران و جنبش چپ با ندانم کاری برخی نیروها و جریانات تاثیرگذار محل تاخت و تاز و میدان حاکمیت باشند؟ تا چه زمانی جنبش باید روز به روز در داخل کشور به ورطۀ فراموشی سپرده شود؟ و تا چه موقعی منتظر باشیم که حاکمیت اسلامی با دامن زدن به اختلافات درون جنبش بر آرمانهایمان نیز فایق آید! چرا و تا به کی؟
تا کنون در مسایل سیاسی جهان بسیار دیده ایم. برخی دولتها اگر بخواهند اتحادی در مسایل مهم و استراتژیک داشته باشند، با تفاهم، کلیۀ اختلافات را کنار می گذارند، به عنوان مثال چین، روسیه و آمریکا با وجود اختلافات شدیدی که دارند در حوزۀ تعامل دیپلماتیک بسیار قوی عمل کرده و راه را برای گفتگوو مذاکرات همه جانبه باز نگه می دارند. حتا حاکمیت اسلامی با همۀ سرکشی هایش، در مذاکره با گروه ۵+۱ و با همۀ اختلافات عدیده پس از سال ها به نتیجه رسید. اما جنبش فداییان خلق ایران و اپوزسیون در خارج از مرزهای ایران و آن هم در آرامش و دمکراسی کشورهای اروپایی نتوانستند به نتیجه ای معقول و اصولی برسند، و همان به ظاهر مذاکرات پیشین را در حد بیانیه و منشور باقی گذاشتند و تازه خان اختلافات و دشمنی ها گشوده و جنگ و جدل و تهمت زنی ها آغاز شده است. چند سالی از بحث اتحاد و همبستگی بین طیف های فداییان خلق ایران و اپوزسیون می گذرد، اما هنوز نمی دانند که چه بکنند و برای بیماری که در جنبش چپ ایران اپیدمی شده چه نسخه ای بپیچند و همین امر در طول این مدت گذشته باعث بی اعتمادی کامل نسبت به این جریان شده و روز به روز این بی اعتمادی افزایش یافته و به داخل کشور هم سرایت کرده است، لذا باید به این رفقای محترم یادآور نمود که شما تنها نماینده و تنها بازماندۀ جنبش فداییان نیستید و این جنبش فقط به شما تعلق ندارد بلکه فداییان خلق ایران از دل پر خون تاریخ این ملت بیرون آمده و متعلق به همین ملت است.
هر ساختار، مجموعه ای از سازوکارهای سخت افزاری و نرم افزاری است که دستیابی به یک چشم انداز درست و دقیق، آرمان و هدف را میسر می کند. همۀ ابعاد معنایی و ساختاری، کالبدی و محتوایی در دل یک محیط قرار دارند که به عنوان یک بستر عمل می کنند، و حالت احاطه کنندگی و دربرگیرندگی دارد رفقای فدایی حال باید از خود پرسید که محیط ما در طی این بیش از نزدیک به چهار دهه کدام محیط بوده است؟ اگر محیط های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را در طی این مدت تعریف کنیم جنبش چپ در این بیش از سه دهه در کدامیک از این محیط ها توانسته فعال و تاثیرگذار باشد؟ جنبش فداییان خلق ایران پس از انشقاق اقلیت و اکثریت، تا کنون در امر آموزش جنبش های کارگری، دانشجویی، زنان، جوانان و…، و تربیت نیروی انسانی کارآمد و فعالیت کمونیستی که عامل ماندگاری این جنبش در بین توده ها را تضمین می کرد قدم برداشته است که اگر امروز بخواهیم دست به کاری بزنیم و دستمان خالی نباشد؟ در کنار موارد ذکر شده نبود یک برنامۀ منسجم و ضرورت طرح سیستم مبارزاتی، ما را در مسیر جدایی و انشقاق بیشتر ترغیب کرده و می کند.
در طی بیش از سه دهه، جنبش فداییان خلق ایران در طیف و گروه های مختلف یک برنامۀ درست که متناسب با اهداف باشد را نداشته اند، وقتی به سراغ برنامه های ارائه شده از سوی جنبش می رویم، خیلی آشکار و عیان دیده می شود که نظم و انسجام دقیق و کارشناسی و دارای ضمانت اجرایی وجود ندارد و علت آن هم نبود هدفی مشخص و طراحی شده است و دقیقا به مانند شطرنج بازانی می مانند که هر کدام به فکر برد و منفعت خود هستند.
اینجاست که اساسی ترین کارکرد مبارزه سیستماتیک و هدفمند به ما می نمایاند که شکاف بین آرمان و هدف باعث شده است که نتوان جایگاه واقعی خود را در بین توده ها پدید آورد، و اگر قرار باشد جنبش دوباره رشدی به قاعده و درست در بین توده ها داشته باشد، نیاز است فاصلۀ این شکاف را کاهش داد و لازمۀ این کاهش شکاف، باید تعریفی دقیق و درست از ارزش هایمان داشته باشیم، باورهایمان را دوباره تعریف کنیم، و سپس آن را مدیریت و به جامعه ایران تزریق نمود.
رفقا! برای ماندگاری دوباره در تاریخ باید به دور از هر پسوند و پیشوند نگاه ها را به افق روشن آینده باید دوخت، و با درس گرفتن از بررسی عملکرد گذشته به سوی اتحاد و همبستگی گام برداشت چرا که امروز جنبش نیازمند هدایت دمکراتیک است، و تنها با توجه و تکیه بر نقاط مشترک است که می تواند ماندگاری جنبش فداییان خلق ایران را در ذهن توده های ایرانی تضمین کند.
زنده باد سوسیالیسم – زنده باد اتحاد دمکراتیک