تا چند دهه پیش کار و اشتغال زنان در خارج از خانه با محدودیتهای زیادی مواجه بود و برای مردان و حتی خود زنان غیرقابل تصور بود که آنها غیر از خانهداری و مراقبت از فرزندان، به فعالیت و اشتغال درآمدزا در خارج از خانه بپردازند، با گذشت زمان و حضور بیشتر زنان در عرصه فعالیتهای اجتماعی و تحصیلی،… آنها به تدریج وارد بازار کار شدند و بخشهای مهمی از بازار اشتغال را به دست گرفتند.
اگرچه این پیشرفت زنان در عرصه اجتماعی، رضایت بخش و تحسین برانگیز است اما با نگاهی عمیقتر و موشکافانهتر به اشتغال زنان و مسائل و مشکلات آنان در محیط کار، به مواردی برمیخوریم که چندان رضایتبخش نیست. علاوه بر این، افزایش کمی زنان در محیط کار دلیلی بر وجود امنیت روانی، فکری و جسمی برای آنان در این محیط نیست. زنان شاغل نه تنها درگیر مسائل مربوط به کمی حقوق، دستمزد و عدم تساوی شغلی و … اند، بلکه آزار و سوء استفاده از آنان در محیط کار، موضوعی است که امنیت روانی و آینده شغلی زنان را به شدت به چالش کشانده و بعضا حس فرودستی و تبعیض را در آنان تقویت کرده است.
خشونت علیه زنان یک پدیده تاریخی است
زنان در طول تاریخ به خاطر جنسیتشان همواره مورد تبعیض و خشونت قرار گرفته اند. این خشونت و تبعیض طیف وسیعی را در بر می گیرد که آزار جنسی یکی از انواع این رفتارها محسوب میشود. خشونت علیه زنان همواره به عنوان یک شیوه مشروع جهت اعمال سلطه مردانه بوده است و به عبارت دیگر نوعی کنترل اجتماعی است که مستقیما از ساختار جامعه مرد سالار برمی خیزد، اگرچه امروز خشونت علیه زنان به صورت عام و آزار جنسی به صورت خاص قبیح شمره میشود ولی با توجه به زمینه های تاریخی و سنتی که بر آن وجود دارد هنوز در برخی از موارد از مشروعیت برخوردار است.
آزار زنان در محیط کار
آزار در محیط کار اعم از جنسی و غیر جنسی در کمین تمام زنان شاغل در سطوح مختلف شغلی و اجتماعی قرار دارد گرچه نوع آزار و خشونت بسته به پایگاه اجتماعی و اقتصادی زنان و همچنین محیطی که در آن مشغول به کار هستند، متفاوت است.
در یک نگاه کلان آزارزنان در محیط کار جزیی از خشونت علیه زنان درمحیط های عمومی تلقی میشود و درمقایسه با خشونت خانوادگی که در یک محیط خصوصی، صورت می گیرد این نوع خشونت در عرصه ی عمومی روی می دهد.
طبق تحقیقات، اکثر آزارهایی که بر زنان در محیط کار روا داشته میشود خشونت «روانی» و «جنسی» است و مشکلی که در این میان وجود دارد پنهان بودن خشونت روانی و تابو بودن بیان این نوع خشونت ها است. همین موضوع باعث میشود در صحنه عمومی اجتماع کمتر به آنها پرداخته شود؛ با این وجود، برخی از کشورهای جهان با بررسی و مطالعه آزار جنسی و اثبات فراگیر بودن آن در میان زنان شاغل، توانستهاند قوانینی را علیه مجرمان این گونه آزارها تصویب کنند تا این خشونت ها از طریق محاکم قضایی قابل پیگیری باشد که در این میان گفته می شود کشورهای آمریکا و انگلیس پیشرفته ترین قوانین را در این زمینه وضع کرده اند، چنان که قربانیان این نوع آزارها در این دو کشور با اظهارشکایت و بدون نیاز به ارائه مدرکی می توانند حق خود را مطالبه کنند.
آزار زنان در محیط کار چیست؟
به طور کلی آزارها و مزاحمت های موجود در محیط کار حیطه وسیعی از رفتارهای ناخوشایند را در بر می گیرد که می توان آنها را به صورت جزئی به مزاحمت کلامی، غیر کلامی، مزاحمت های جسمی و مزاحمت های روانی تقسیم بندی کرد.
در موضوع مزاحمت های کلامی می توان به مواردی چون گفتن داستان ها، شوخی ها و طنزهای جنسی، پرسیدن سوالاتی در مورد زندگی شخصی یا جنسی فرد، کنایه های جنسی در گفتار، اظهار نظر در مورد ظاهر و پوشش فرد، دادن پیشنهادات یا دعوت جنسی ناخواسته، درخواست های مکرر برای قرار ملاقات یا رابطه در خارج از محیط کار و یا توصیفات و نظرات جنسی معذب آور در رابطه با شکل یا کیفیت اعضای بدن، اشاره کرد.
در موضوع مزاحمت های غیر کلامی مسائلی مانند نشان دادن تصاویر نامناسب جنسی، چشم چرانی، چشمک زدن، فرستادن و ارسال نامه، یادداشت، پیامک و تصاویر جنسی مورد توجه است.
لمس کردن، نوازش کردن، سر راه شخص ایستادن و مانع عبور او شدن، برخورد جنسی تحمیلی و نزدیک شدن زیاد به زن در موقع کاراز مصادیق مزاحمت های فیزیکی و یا جسمی است.
چرا آزار علیه زنان در محیط کار وجود دارد؟
معمولا از آزار یا خشونت روانی به عنوان ابزار نیرومندی جهت مطیع ساختن دختران و زنان استفاده می شود و این آزار در زندگی شغلی و اجتماعی منجر به سرکوب زنان در محیط کارو تقلیل حس پیشرفت در آنها می شود. مردان گاهی آنقدر همکار زن خود را دست کم می گیرند و آنها را ناتوان می انگارند که به تدریج زنان باور می کنند فاقد کارآیی بوده و نمی توانند با مردان به رقابت برخیزند در نتیجه حاشیه نشین شده و از متن می گریزند. در مورد مصادیق آزار روانی می توان به مواردی دیگری همچون تحقیر زنان و توهین به آنها از طریق واگذاری کارهای حاشیه ای و پست به سبب جنسیت، توهین، تحقیر و بددهنی به زنان به سبب جنسیت و همچنین بدگویی و زدن انواع تهمت های ناروا و شایعه پراکنی در مورد زنان به منظور قدرت نمایی یا انتقام جویی اشاره کرد.
گاهی شدت تاثیر آزار بر زنان در محیط کار به خصوص آزار جنسی آن چنان است که زنانی که هرگز مورد آزار قرار نگرفته اند، اغلب دچار اضطراب هایی مشابه زنانی که مورد آزار قرار گرفته اند، می شوند.
آزارهای جنسی در محیط کار، دو نیاز اساسی از جمله نیاز امنیت و نیاز به احساس آزادی و قدرتمندی را از زنان سلب می کند ودر نهایت تاثیر منفی بر سلامت روانی آنها می گذارد که در این ارتباط می توان به مسائلی چون افسردگی، اضطراب و خشونت اشاره کرد.
این نوع آزارها، زنان را از تحقق توان بالقوه شان باز می دارند وبرخی از آنان با توجه به این شرایط ترجیح میدهند که محل کار خود را ترک کنند گرچه همچنان این تجربه ناخوشایند درمحیط کار تا مدتها در ذهن آنها باقی می ماند.
نگاهی به آزار جنسی در پژوهش ها
در تعریف این آزار می توان گفت هرگونه توجه نشان دادن نسبت به بدن زن بدون توافق صریح یا ضمنی زن، مشروط بر آنکه ماهیت جنسی داشته باشد آزار جنسی به شمار می آید. در تعریف دیگری، آزار جنسی برابر با تحمیل تقاضای جنسی بر فرد بدون در نظر گرفتن رضایت اوست و این امرعموما در متنی رخ می دهد که مناسبات قدرت نابرابراست.
آزار جنسی از جمله در محیط کار ممکن است رویدادی منفرد یا یک الگوی رفتاری پیوسته و ثابت باشد. موضوع آزار جنسی در محیط های کاری از سال ۱۹۷۰ به بعد مورد توجه دانش پژوهان غربی قرار گرفت و در ادامه تحقیقات کمی و کیفی بسیاری در ارتباط با آن انجام شد، البته علاوه بر کشورهای غربی در سایر کشورها نیز بحث خشونت و آزار جنسی علیه زنان از اهمیت خاصی برخوردار است برای مثال در تحقیقی که در سال ۲۰۰۸ در نیجریه صورت گرفت اکثر پاسخگویان تجربه آزار جنسی از سوی رئیس ها و کارمندان سطوح بالاتراز خود را داشتند.
در تحقیقاتی که انجام شده دو نوع آزار جنسی در محیط کار قابل تفکیک است گاهی این آزار جنسی به منزله پاداش محسوب می شود و سرپرست یا رئیس تقاضای جنسی را با قول موقعیت شغلی بهتر و یا منافع بیشتر به کارمندان زن می دهد. در نوع دیگر که از آن به عنوان الگوی رفتاری خصمانه یاد می شود، فرد آزاردهنده زن را به شدت معذب می کند برای او محیط کاری را تحمل ناپذیر می سازد، چنان که زن در صورت عدم پذیرش در خواست مورد اشاره، با تهدید از دست دادن شغل روبرو می شود.
در یک بررسی کلی در مورد علت قربانی شدن زنان در محیط کار میتوان به دلایلی مانند عدم تعادل قدرت میان مجرم و قربانی، فقدان نظارت کارامد و موثر برمحیط های کار به خصوص در بخش خصوصی، نگرش نادرست به زنان شاغل و مقصر دانستن آنها در ارتباط با وقوع این آزار، توجه به زنان به عنوان ابژه های جنسی و… اشاره کرد…
طبق بررسی های انجام شده زنانی که در مرتبه شغلی پایین تری قرار دارند و با محدودیت های بیشتری برای انتخاب شغل مواجه هستند بیشتر از زنان دیگر در معرض این نوع آزارها قرار می گیرند.
بر اساس مصاحبه های میدانی صورت گرفته در برخی از پایان نامه های دانشجویی با محوریت این موضوع، آزار جنسی علیه زنان تازه کار بیشتر از زنانی است که در محیط کار خود از سابقه بالاتری برخوردارند. در بحث آزار جنسی همانطور که پیش از این اشاره شد، عواملی مثل تحصیلات، وضعیت تاهل، مرتبه شغلی، درآمد و نوع محیط کار ازمولفه های تاثیرگذار است.
از دیگر سو درتقسیم بندی نوع محیط کار به سه بخش دولتی، نیمه خصوصی و خصوصی بر اساس تحقیقات انجام شده میزان خشونت و آزار جنسی در بخش خصوصی بیشتر از دو بخش دیگر است.
در بیان علت این موضوع میتوان به این مسئله اشاره کرد که در بخش خصوصی بعضا نظارت دقیقی بر رفتار کارمندان وجود ندارد. در گزینش کارمندان دقت چندانی نمیشود و از دیگر سو عواملی مانند ساعت کار طولانی و تعداد محدود کارکنان نیز در این ارتباط موثر است و این عوامل همه فرصت های بیشتری را برای آزاردهندگان ایجاد میکند. چنان که در همین راستا میتوان به این موضوع اشاره کرد که بنا بر تجربیات قربانیان، آزار جنسی بیشتر در محیط خلوت و درزمانی صورت گرفته که آزاردهنده با قربانی تنها بوده است.
از دیگرسو، به نظر میرسد که هر چه تعداد مردان در محیط کار بیشتر از زنان باشد احتمال وقوع این آزار نیز افزایش پیدا می کند، چنانکه بر اساس مطالعات صورت گرفته زنان در مشاغلی که مردان بر آن مسلط هستند، بیشتر در معرض آسیب قرار می گیرند، در این میان بحث سلسله مراتب قدرت و تعدد مردان حاضر در محیط کار موثر است.
در مواردی گزارش شده است مردانی که در سطوح پایینتراجتماع قراردارند و عموماً جزو کارگران و کارمندان همرتبه محسوب میشوند در ارتباط با آزار جنسی فرد قربانی با یکدیگر همکاری میکنند که نمود آن بیشتر در موضوع صحبت از مسائل جنسی در محیط کار تبلور می یابد و به نوعی آنها درصدد هستند خلاء بیقدرتی شان در محیط کار را به این نحو جبران کنند. ولی به طور معمول تجربه آزار جنسی در مکانهایی رخ میدهد که مناسبات قدرت در میان زنان و مردان به شدت نامساوی است. زنان به طور معمول این آزارها را در عوامل ساختاری، اجتماعی، فرهنگی و نهادی جستوجو میکنند و آن را نمودی از نابرابری جنسیتی و قدرت مردانه قلمداد میکنند.
ویژگی های رفتاری قربانیان مانند سادگی،نداشتن جرات اعتراض، کوتاه آمدن و درموارد ی اعتماد کردن بیش از اندازه، درد و دل کردن و صمیمی شدن با مجرم درافزایش احتمال وقوع چنین آزارهایی می تواند موثرباشد.
برخی در این قضیه به اشتباه نوع پوشش زنان را نیز به عنوان یک عامل مطرح میکنند در صورتی که میتوان گفت پوشش معیار تعیین کننده ای در این زمینه نیست چرا که زنانی نیز بوده اند که با وجود داشتن پوشش رسمی در محیط کار خود مورد آزار قرار گرفته اند.
در بررسی علل این موضوع میتوان به موضوع دیگری همچون عدم تمایز جنس از جنسیت از سوی برخی مردان آزارگر نیز اشاره داشت. چنانکه برطبق گفته برخی از محققان بعضی از مردان نمیتوانند بین جنس و جنسیت تفکیک قائل شوند و بر اساس نگاه شیء انگارانه زنان را در محیط کار مورد آزار قرار میدهند. در همین چارچوب آنها به زنان در محیط کار به عنوان سوژههای جنسی و تأمین کننده نیازهای خود مینگرند و از دیگر سو به نظر می رسد تفاوت زیادی میان زنان و مردان نسبت به درک نوع آزار جنسی وجود دارد و برخی از رفتارها که از دیدگاه زنان آزار محسوب می شود در دیدگاه مردان بر اساس همان نگاه شیء انگارانه فقط یک شوخی است.
استراتژی های مقابله کدام اند؟
به طور کلی زنان در هنگام مقابله با آزار جنسی تمهیدات فردی و ساختاری متفاوتی را براساس موقعیت و شرایطی که با آن مواجه هستند برمی گزینند. در همین چارچوب میتوان استراتژی قربانیان را در برابر این نوع آزار به سه دسته فردی، خانوادگی و اجتماعی تقسیم کرد که بیشترین نوع استراتژی مورد استفاده شده مقابله فردی است. درمقابله فردی، زنان از شیوه هایی چون سکوت، مدارا، تغییر رفتار، اعتراض، مجاب سازی فرد آزاردهنده و ترک محیط کار استفاده می کنند.
هنگامی که قربانی به شغل و درآمد آن نیازمند باشد و فرد آزاردهنده در جایگاه بالاتری از نظر قدرت و سمت قرار داشته باشد در این گونه موارد زنان بیشتر از استراتژی ناکارامد سکوت و مدارا استفاده میکنند گرچه ترس از انگ زدن ومقصردانستن آن ها از سوی جامعه در اتخاذ چنین استراتژی ای موثر است.
متاسفانه برخی از زنان به علت ساختار خانوادگی و اجتماعی مردسالارانه موجود در جامعه، با این تفکر وارد محیط کار میشوند که مردان از آنها بیشترند و آنها از پایگاه و قدرت بالاتری برخوردار هستند. همین نگاه باعث میشود که آنها نگاه فرودستی به خود داشته باشند و در برخی از مواقع در برابر این نوع آزارها از خود واکنشی نشان نمیدهند یا در برابر آن سکوت میکنند که این موضوع نیز همانطور که پیش از این گفته شد ناشی از ترس از دست دادن آبرو و شغل است.
از دیگر سو تفاوت جامعه پذیرشدن دختران و پسران در جوامعی چون ایران سبب شده که زنان دائما مراقب اعمال خود باشند و در صورت وقوع آزار جنسی خود و همجنسانشان را مقصر اصلی این خشونت تلقی کنند و در صورتی که آزاری نیز رخ دهد به «خود سرزنشی» می پردازند.
در چارچوب همین نگرش برخی از زنان قربانی به اشتباه معتقد هستند که همجنسانشان در این موضوع مقصر هستند و سعی میکنند علل این موضوع را درهمجنسان خود جستوجو کنند؛ زیرا به گفته آنان رفتارناشایست زنان دیگر، زمینه قربانی شدن آنها را فراهم کرده است، در حالی که در این نوع از آزار مانند تمام خشونت های دیگر، به دلیل عدم موازنه قدرت و تبعیض های دامنه دار جنسیتی و سلطه جویی روی می دهد و قربانی خشونت در این میان نقشی ندارد.
در بسیار کشورها، مطابق با قوانین آزار جنسی به خصوص در محیط کار به شدت منع شده و مجازاتهای سنگینی را به دنبال دارد اما عدم اعتماد زنان به سیستم کیفری باعث میشود که آنها تمایل چندانی به شکایت نداشته باشند چرا که بعضا این سیستم را جزیی از نماد مردسالارانه موجود در جامعه می دانند.
ازدیگر سو طبق تحقیقات انجام شده زنان مجرد – جوان به علت نگرش سنتی حاکم بر جامعه و ترس از متهم شدن کم تر اقدام به گزارش دهی در مورد این گونه آزارها می کنند و حتی خانواده هایشان را نیز در جریان این موضوع قرار نمی دهند در حالی که زنان بالای چهل سال و همچنین متاهل با تصور بر این که ممکن است حمایت های بیشتری از انها در این مواقع صورت گیرد از شجاعت بیشتری برای گزارش چنین آزارهایی برخوردارهستند و این موضوع درآمارهای پراکنده منتشر شده دراین ارتباط در ایران متبلور است.
در ایران قوانین ویژهای برای مبارزه با مزاحمت جنسی وجود ندارد اما در حال حاضر افرادی که با این مسئله مواجه هستند میتوانند برای اعاده حقوق خود به مفادی از قوانین موجود در قانون کیفری استناد کنند. برای مثال آنها میتوانند به ماده «۶۳۷» قانون مجازات اسلامی که مربوط به مجرمان آزار جنسی است استناد کنند. در قوانین ایران در ارتباط با رابطه جنسی حتی در روابط زناشویی موضوع «رضایت اجباری» لحاظ نشده است و ضعفهای این چنینی در قانون باعث سلب مسئولیت از مردان شده و آنها را در قبال ایجاد آزار برای زنان مصون نگه میدارد که البته به نظر میرسد این ضعف تا حدود زیادی به وجود ارزشهای متضاد در جامعه برمیگردد که بخشی از این ارزشها با این تفکر همپوشانی پیدا میکند که اشتغال زنان در جامعه ضروری نیست. پس به همین دلیل ایجاد آزار و مزاحمت در محیط کار علیه آنها چندان مسئله مهمی نبوده ودر صورت وقوع نیازی به پیگیری نیست.