شکاف درون نیروهای جمهوری اسلامی، که در جریان دهمین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری بروز کرده بود، پس از “انتخابات” و مشخصاً با موضعگیری جانبدارانۀ خامنه ای به نفع احمدی نژاد شدت و عمق یافت. شهروندانی که، ولو پذیرای ولایت در حاکمیت باشند اما دیگر پذیرای آن در مناسبات شخصی شان با حاکمیت نیستند، علیرغم اعلام ولی فقیه دایر بر صحت انتخابات، خواهان روشن شدن تکلیف آرایشان شدند و مقدمتاً به یمن این مقاومت و پیگیری بود که شکاف مذکور گسترش یافت و از سر تا پای نظام را در برگرفت.
نماز جمعۀ هفتۀ گذشته به امامت هاشمی رفسنجانی و تک تک هر یک از رویدادهای پس از آن تظاهری از این شکاف و خود موجبی برای بسط بیشتر آن بوده است. شدت و عمق تنشهای درون نیروهای جمهوری اسلامی هر ناظری را مجاب می کند که بدون نیاز به هر تحول دیگری در سمت تعمیق و تشدید بیشتر این تنشها، ادامۀ وضع به این کیفیت برای حاکمیت میسر نیست و ضرورت اقدام برای خاتمه دادن به آن دیگر نه موضوع “کوتاه مدت تاریخی” بلکه موضوع “کوتاه مدت تقویمی” است. شکاف گفته شده از بالا تا پائین نظام را شامل شده و قطب بندی تقریباً اکید و کاملی در درون آن شکل گرفته است.
در مروری کوتاه بر مجموعۀ رویدادهای مورد نظر، اقدام رفسنجانی به اعلام مواضعش در همان نماز جمعۀ مذکور دارای برجستگی خاص و مبین یک نکتۀ عطف در مناسبات درون حاکمیت است. اعم از آن که رفسنجانی خود را در موقعیتی فراجناحی و به مثابه “بزرگ نظام” دیده باشد یا به مثابه یک “طرف دعوا”، او در آن نماز جمعه وجود بحران را تصدیق کرد، این بحران را به عمل خامنه ای – احمدی نژاد نسبت داد و پیام خود و بخشی از “نخبگان نظام” را به خامنه ای ابلاغ کرد که از حمایت احمدی نژاد دست کشد. رفسنجانی نه فقط در مقام امام جمعه، بلکه در منصب رئیس مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام، با تشخیص وضع پیش آمده در مناسبات مردم و حاکمیت و تهدیدی که این وضعیت برای کل نظام دربردارد، بحران را بحران اعتماد دانست و تمام پیشنهادهایش را تصریحاً متوجه رفع این بحران و ترمیم اعتماد از دست رفتۀ مردم به جمهوری اسلامی کرد.
فردای همان روز محمد یزدی، عضو فقهای شورای نگهبان و مسئول دبیرخانۀ مجلس خبرگان، که از شوخی روزگار ریاستش با رفسنجانی است، در برابر پیشنهادهای او چنین واکنش نشان داد که “آقای رفسنجانی! شما چه کاره اید؟”
اظهارات محمد یزدی نیز دارای اهمیت قابل توجهی اند. اولاً او با تصریح این که “مشروعیت در اسلام از طرف خداوند است و همراهی مردم برای حکومت مشروعیت ایجاد نمی کند”، جا و مقام رأی مردم را در دید عدۀ کثیری از “خبرگان” نظام آشکار می کند؛ ثانیاً همین واقعیت که یزدی چندان در صدد اقامۀ این ادعا برنمی آید که اکثریت مردم به احمدی نژاد رأی داده اند و بنابراین جائی برای بگومگو در مشروعیت نظام نیست، خود مبین روحیۀ شکست خورده و پس نشسته نزد آنان است. اما تا آن جا که رابطۀ نیروهای درون نظام مطرح است، یزدی با استناد به نامۀ سرگشادۀ رفسنجانی به خامنه ای در روزهای آخر پیش از انتخابات، او را به “افشاندن نخستین بذرهای تردید” (یعنی تردید در اعتماد مردم نسبت به حاکمیت) و فراتر از این، با عامل اختلاف دانستن مواضع رفسنجانی در نماز جمعه او را به عمد در بازگرداندن خطری که خامنه ای موفق به رفع آن شده بود، متهم می کند. به این ترتیب یزدی با قدری استتار می گوید که رفسنجانی از پیش از انتخابات در صدد ایجاد خطر بوده است و هنوز نیز هست.
اگرچه حتی از میان چهره های شاخص “اصولگرا” نیز کسانی به انتقاد از محمد یزدی برخاستند، اما فراز بعدی در رویدادهای مورد نظر پیشنهاد محمد خاتمی و سپس مجمع روحانیون مبارز برای برگزاری رفراندومی در محک “مقبولیت” نظام نزد مردم بود. به زعم آنان این “تنها راه قانونی برابر قانون اساسی برای ترمیم اعتماد مردم به نظام” است.
این پیشنهاد بدون تردید از مواضع رفسنجانی و حرکت عمومی مردم و خاصه از حضور پرنمود آنان در نمازجمعه، و پس از آن و جمعه شب و شنبه شب، در خیابانها و بر پشت بامها مایه قوت می گرفت. این پیشنهاد را نمی توان واکنشی محدود به پاسخگوئی به یزدی دانست، اما به این عنوان او را به آزمون مقبولیت نظام در نزد مردم به چالش کشید.
قابل تصور بود که یزدی از تک و تا نماند و باز بتازد. او چنین نیز کرد، اما کار از دست رفته تر از آن است که مداخلۀ خامنه ای را ایجاب نکند. هم از این رو بود که باز در فردای همان روزی که پیشنهاد رفراندوم مطرح شد، خامنه ای به میدان آمد و با زبانی پرتهدید و پرانتساب خبرگان معین و مشخصاً رفسنجانی و خاتمی را “از کمک به دشمنان” پرهیز داد. تمامی سخنرانی خامنه ای جز انتساب کلیشه ای هر آنچه پس از انتخابات رخ داده و نیز انتساب عمل “خبرگان” موردنظر به “دشمن”، بستن اتهام به آنان دایر بر اقدام علیه مردم و سوق دادن جامعه به ناامنی، و تهدیدشان به نفرت مردم، چیز بیشتری نبود. متعاقباً این زبان تهدید از “رهبر” به رهروان سرایت کرد و از جمله مجتبی ذوالنوری، جانشین نمایندگی ولی فقیه در سپاه پاسداران، در فردای سخنان خامنه ای رفسنجانی، خاتمی، موسوی و کروبی را به “دست داشتن در فتنه های اخیر” متهم کرد و هر یک از ۵۲ محوری را که موسوی در جمعی از اساتید دانشگاه ها به عنوان محورهای ادامۀ حرکتش ارائه کرده است، برای محاکمۀ او در دادگاه انقلاب کافی دانست.
اما این نخستین بار در خلال همین هفته های پس از انتخابات نبود که خامنه ای ناگزیر می شد با این واقعیت مواجه شود که او دیگر “فصل الخطاب” نیست؛ او دیگر حرف آخر را نمی زند. رفسنجانی و موسوی، روز و حتی ساعاتی از سخنان خامنه ای نگذشته، با اظهارات و اقداماتی که بسیار پررنگتر از تلویح مستقیماً او را خطاب داشتند، پاسخش را دادند.
چنان که در ابتدا تصریح شد، این تعادل در درون نیروهای حاکمیت دیگر نمی تواند استوار بماند و ناگزیر است که در کوتاه مدت تغییر یابد. این که سیر رویدادها به کدام سو خواهد بود و تعادل جدید کجا بسته خواهد شد، اکنون روشن نیست و سناریوهای مختلفی برای وضع کنونی متصور و محتمل اند. توفیق کمپ خامنه ای- احمدی نژاد برای تأمین تسلط خود بر خیابانها و در حکومت، نه بدون توسل به سرکوب و تصفیه های بارها و بارها خونبارتر قطعی است و نه با توسل به چنین سرکوب و تصفیه هائی؛ حصول به تعادل بعدی نه با قربانی شدن احمدی نژاد منتفی است و نه با سقوط بیشتر خامنه ای در حمایت از راست افراطی و جریان نظامی – امنیتی؛ نه توسعۀ عمقی و عرضی تحول دموکراتیک جاری در جامعه منتفی است و نه توقف آن در وضع کنونی…
سمت رویدادها هرچه باشد، سرانجام آن وضع ولایت را نیز رقم خواهد زد. پیشنهاد رفسنجانی مستتراً و پیشنهاد خاتمی آشکارا، بر این خوش بینی که شاید خامنه ای به عنوان ولی فقیه در سیر آتی رویدادها نقشی نسبی در دمسازی با حرکت مردم ایفا کند، قرار گرفته اند. رفراندوم مورد نظر خاتمی باید، نه چنان که فعلاً قانون است، زیر نظارت شورای نگهبان، بلکه “زیر نظارت ارگانی بیطرف” برگزار شود. چه توافق با برگزاری رفراندوم و چه انجام آن زیر نظارت ارگانی غیر از شورای نگهبان مستلزم توافق ولی فقیه است و فی الواقع هم خامنه ای با چنین توافقی ممکن است بتواند از سقوط بیشتر خود و به همراه آن سقوط ولایت پیش گیرد. اما همۀ دلایل و شواهد، و آخرین آنها همان سخنرانی تهدیدآمیز خامنه ای در روز دوشنبه گذشته، حاکی از آنند که خامنه ای در راهی که برگزیده، پیشتر از آن رفته است که دیگر بتواند علیه شورای نگهبان، یعنی بخشی از پیکرۀ ولایت فقیه، چنان که او به آن تجسد بخشیده است، اقدامی کند و ائتلاف خود با جریان نظامی – امنیتی را برهم زند. تردید هم نباید داشت که خامنه ای ای که با ادامۀ راه در مسیری که برگزیده است، ولو بیشترین توفیق را در مهار وضع کسب کند، اما دیگر از “شأن ولایت” در چشم بسیاری از وفاداران به نظام جمهوری اسلامی برخوردار نخواهد بود.
پایان تاریخی ولایت با مرگ خمینی آغاز شد. رویدادهای مرتبط با ۲۲ خرداد، و به نحو نمادینی نماز جمعۀ ۲۹ خرداد آغاز پایان اخلاقی، ایدئولوژیک و سیاسی آن را رقم زدند و چنان که شواهد حاکی اند خامنه ای می رود تا پایان تقویمی آن را آغاز کند.