نمیدانم ازکجا شروع کنم ، ازکبودوند وتنهایی اش بگویم یا از زید آبادی و قوچانی و یا ازتن رنجور و خسته از زمانه ی حجاریان!براستی چه شده است که فرزندان عزیز مام میهن اکنون در بندند و چشم ها در انتظار رهایی آنان ازبند. سه سال پیش درچنین روزهایی کبودوند به گناه ناکرده،حکم سنگین یازده سال زندان به پاداش دفاع ازحقوق انسانها برایش صادر شدواینک با آنکه با بیماریهای گوناگونی دست و پنچه نرم میکند تحمل حبس می نماید وخانواده اش هرروز چشم به دردوخته اند به امید آنکه وی ازدر درآید. احمدزیدآبادی را که از مدتها پیش و بیشتر دربهار اصلاحات می شناختم ، شیوایی و رک گویی از ویژگیهای وی میباشد که همین امرنیز نام نیکی از وی درکردستان در اذهان بر جای گذاشته است در موسم انتخابات به سنندج آمد و با تنی چند از دوستان درکوه زیبای آبیدر سنندج به گپ و چای و سیاست پرداختیم و تحلیل های وی از اوضاع سیاسی ایران را به نظاره نشستیم ، اکنون که به یاد آن ایام می افتم ، فقط حسرت است که می ماند! محمد قوچانی نیز که جای خود دارد جوانی که جوانی اش با بوی سرب روزنامه و تحریریه پیوند خورد. نثر نوشته های او، تحلیل ها و ادبیات نوشتاری از وی پدیده ای نو در عرصه ژورنالیسم پدید آورده. برکسی پوشیده نیست که بهار مطبوعات در ایران با نام کسانی چون قوچانی پیوند خورده است ، به هر جا که قدم می گذارد، ابتکار، خلاقیت، نوآوری و جسارت توأم با عقلانیت نیز به آنجا قدم می گذارند، شهروند امروز، شرق، هم میهن و ویژنامه های تحلیلی گواه این ادعاست. پس از آزاد شدن از زندان در پاییز ۸۴ در روزنامه شرق با قوچانی خوش و بشی کردم و چقدر ساده و متواضع پذیرای سخنانم در باب مسایل کردستان بود. نمیدانم درمورد سعید حجاریان چه بگویم،که گفتنی هارادوستان گفته اندو نوشته اند،وقتی که خبر ملاقات همسرشان را با وی در زندان اوین در سایت های خبری خواندم ؛ جز اشک وآه چه می توانستم انجام دهم. با وی که در این چند سال با تنی خسته از دگم ها و تعصب ها همچنان امید بخش جریان اصلاح طلبی بود حال به کدامین گناه باید در پشت حصارهای اوین محبوس باشد؟ او که از همه مدعیان انقلاب دلسوزتر،وفادارتر و دمی از آسایش برخوردار نبودوهماره درفکر و ذهنش اعتلای میهن بود چرا به جای اینکه بر صدر نشیند و قدر بیند برایش در اوین فرش گسترانیده اند. به تهران که می آمدم، سراغ مهندس کیوان صمیمی و عبدالرضا تاجیک را از دوستان میگرفتم، مگرمی شد به تهران می آمدی و مهندس صمیمی و تاجیک را نبینی. خوش خلقی و حُسن رفتار این دو بزرگوار قابل گفتن نیست. پیگیریها وتلاشهای شبانه روزی آنان در نشریه نامه، شرق و کمیته پیگیری بازداشتهای غیرقانونی دراین چندسال برهمگان روشن است ؟این روزها دمق آمدن به تهران راندارم؛چراکه نه تاجیک رامی بینم و نه چهره همیشه خندان مهندس صمیمی را.قلم دیگرتوان نوشتن ندارد، چرا که لیست بلند بالایی از فرزندان میهن اکنون در زندان اوین روزگارمی گذرانند ؛ عبدا… رمضان زاده، عبدا… مؤمنی ، مصطفی تاج زاده ، بهزاد نبوی و دیگر عزیزانی که خانواده هایشان چشم نگران سلامتی آنان هستند. امید است که قوه عاقله ای وجود داشته باشد وبجای آنکه،قوچانی،حجاریان،زید آبادی وصمیمی،تاجیک و… راتهدید بداند ، فرصت بداند! * روزنامه نگار و سخنگوی سازمان حقوق بشر کردستان