یکشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۷:۲۱

یکشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۷:۲۱

سلطنت‌طلبان: نیروی نیابتی اسراییل در لباس اپوزیسیون؟
سلطنت‌طلبان شاید امروز، همچون رجوی در گذشته، ادعا کنند که این انتقادها بخشی از جنگ روانی مخالفین است. اما تاریخ همیشه قضاوت خود را کرده است. در نهایت، این مردم...
۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: بهروز ورزنده
نویسنده: بهروز ورزنده
سازش در پایان مبارزه به دست می آید، نه در آغاز
ما از ابتدا سعی کردیم به نمایندگی از مردم عمل نکنیم، بلکه ببینیم با هم چه کاری می توانیم انجام دهیم. حتی با شکایت‌ های کوچک و درگیری‌های روزمره، مساله...
۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
حضور پادشاه اسپانیا در مراسم یادبود ماوت‌هاوزن توهین به قربانیان است
رئیس انجمن خاطره تاریخی، امیلیو سیلوا در مصاحبه‌ای گفته است که "نه خوان کارلوس (پادشاه سابق) و نه پسرش، فیلیپه ششم، پادشاه کنونی هرگز دیکتاتوری فرانکو و جنایات آن را...
۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: سعید شروینی
نویسنده: سعید شروینی
زنان در معرض ۱۲۰ نوع آسیب اجتماعی
یک عضو شورای شهر تهران، در مورد بیش از ۱۲۰ نوع آسیب اجتماعی علیه زنان مثل فقر، خشونت خانگی و تبعیض جنسیتی هشدار داده است، معضلی که به باور بسیاری...
۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: روناک فرجی
نویسنده: روناک فرجی
شیوا ارسطویی درگذشت!
ارسطویی در دوران فعالیت خود رمان‌های «نسخه اول»، «بی‌بی شهرزاد»، «آسمان خالی نیست»، «افیون»، «خوف»، «نی نا»، «من و سیمین و مصطفی» و «ولی دیوانه‌وار» را منتشر کرد که از...
۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: کانون نویسندگان ایران
نویسنده: کانون نویسندگان ایران
اتحادیه سراسری کارگری ال-او (LO) تحریم اقتصادی اسرائیل را تصویب کرد
قطعنامه خواستار آن است که دولت، شرکت‌ها و نهادهای مالی نروژ، از هرگونه سرمایه‌گذاری یا تجارت با شرکت‌هایی که به تداوم اشغال فلسطین کمک می‌کنند، خودداری کنند. به طور خاص...
۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: شهناز قراگزلو
نویسنده: شهناز قراگزلو
گرامی باد یاد ده‌ها میلیون پیکارگر علیه فاشیسم!
هشتاد سال پس از پیروزی بر فاشیسم در شرایطی که راست‌گرایی افراطی و نژادپرستی، بیگانه‌ستیزی در بسیاری کشورها دوباره سربرآورده‌ و جنگ‌های تازه یکی پس از دیگری شعله‌ور می‌شوند،گرامی‌داشت یاد...
۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: هیئت سیاسی ـ اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی ـ اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)

“آن زنٍ دیگر”

نام زن طیبه بود. او علاوه بر زیبایی، خوش سخن و خوش بیان هم بود و بیشتر اوقات روی دیوار خانه می نشست و با همسایه ها صحبت می كرد و همه ی كوچه و رفت وآمدهایش را زیر نظر داشت. اما همیشه صدایش كه فحشهای هرزه و ركیك به یكی از دختران می داد در حیاط شنیده می شد.


در کوره راه هایی که به زمینهای بایر و یا کشت و زرع شده می رسند، آخر شهرک ولی عصر، آنجایی که باید کوره پزخانه ها را طی کنی، در آخرین ردیف کوچه ها، در آخرین کوچه خانه های ساخته شده در خارج از محدوده تهران را می بینی. خانه هایی که در عرض یک شب یا چند شب مخفیانه ساخته شده اند تا مبادا شهرداری در نیمه راه ساخت، آنها را ویران کند. البته که دادن رشوه به ماموارن شهرداری هم در ساخت این خانه ها بی تاثیر نبوده است؛ تا چشم بر هم بگذارند و اجازه دهند که بی سرپناهی سر پناهی یابد، هر چند خالی از امکانات اولیه زندگی انسانی.

در این خانه ها زندگی در جریان است. من یک سالی در دوران مخفی در یکی از این خانه ها زندگی می کردم. در این جا با فقر فرهنگی و مالی مردم سرزمینم بیشتر آشنا شدم. به کوچه که وارد می شدی زنی در سرما و گرمای تابستان با شلنگ آب بچه هایش را در همان بیرون خانه می شست. دیگری بیغوله ای را به مغازه تبدیل کرده بود، که مایحتاج اولیه را می شد از آنجا خرید و مجبور نبودی حداقل یک ساعت پیاده بروی تا به خیابان اسفالت برسی. از مغازه که رد می شدم، خانه ی دیگری بر سر راه من قرار داشت که وضع نسبتاً بهتری نسبت به بقیه خانه ها داشت. خانه ای که ما اجاره کرده بودیم درست چسبیده به این خانه بود و از آن طرف هم دیوار به دیوار خانه ی دیگری بودیم که فقر در آن بیشتر به چشم می خورد. اما داستان من مربوط به خانه ای ست که در آن محل همچون نگینی می درخشید؛ نه تنها به خاطر سرووضع مرتب تر خانه، بلکه چون زنی که در آن خانه به همراه شوهر و سه دخترش زندگی می کرد، زن زیبایی بود. با توجه به رفتار آزاد و بی قیدوبندی که داشت من همواره متعجب بودم که او چرا اینجاست.

نام زن طیبه بود. او علاوه بر زیبایی، خوش سخن و خوش بیان هم بود و بیشتر اوقات روی دیوار خانه می نشست و با همسایه ها صحبت می کرد و همه ی کوچه و رفت وآمدهایش را زیر نظر داشت. اما همیشه صدایش که فحشهای هرزه و رکیک به یکی از دختران می داد در حیاط شنیده می شد. دختر بزرگتر که من او را زهرا می خوانم، دختر ده یازده ساله ی لاغر و سیه چرده ای بود که از زیبایی بهره ای نداشت. او همیشه مرتب و آراسته بود. خانه هم همواره تمیز و مرتب بود و من فکر می کردم طیبه خانم با این که همه اش در فکر خودنمایی و دلبری است چگونه می تواند بچه ها را این قدر آراسته و مرتب نگه دارد. او در رابطه و سخن گفتن با مردها هم با توجه به آن محیط بی پروا بود و از تمام زیبایی و خصلتهای زنانه اش در موقع صحبت استفاده می کرد. زنهای همسایه با این که می توانستی دلخوریشان را نسبت به او ببینی اما در عین حال از او می ترسیدند. شوهرش محرم نام داشت و من بندرت می توانستم او را ببینم. اولین بار که او را دیدم دریافتم که زهرا درست چهره و همان سیه چردگی پدر را دارد. محرم اکثراً خانه نبود. این که چه شغلی هم داشت معلوم نبود. دو دختر دیگر، یکی هشت ساله و آخری دو یا سه ساله بود. آنها به زیبایی طیبه نبودند اما با زهرا هم متفاوت بودند، ولی هیچ کدام پوست سفید و روی زیبای طیبه را نداشتند.

یک روز که طیبه باز روی دیوار نشسته بود، با او همصحبت شدم، و بار دیگر و بار دیگر. کم کم از شوهرش محرم تعریف کرد. می گفت که شبها در کوچه ها گشت می زنند و نگهبانی می دهند. و داستانها می گفت از قول او که زیر پنجره اتاقهای مردم گوش می ایستند و چه رازها که می فهمند و از چه ها که باخبرند. خوب، این رازها بیشتر موارد خنده داری را شامل می شدند، که به زن و شوهرها مربوط اند. روزی از من پرسید: “چرا گوشهایت را سوراخ نمی کنی؟” گفتم: “کلاً از گوشواره و زینت آلات که بخودم آویزان کنم خوشم نمی آید.” در مقابل اصرار او تن دادم که او گوشهایم را سوراخ کند. به این ترتیب پایم به خانه او باز شد. همه جا مرتب و در نهایت سلیقه و نظم بود، که تا حدی با توجه به بودن سه بچه برای من عجیب بود. زهرا را صدا زد و از او خواست که نخ و سوزن را بیاورد و مرتب دستور پشت دستور بود که او به زهرا صادر می کرد و او درست مثل کنیزی بی هیچ حرف و سخن و تغییری در قیافه، انجام می داد و پس از آن دست به سینه و سر بزیر منتظر دستور بعدی طیبه می ماند. بقچه هایی که لباس ها را در خود جا داده بود چنان با نظم تا خورده و سنجاقی بر آنها نشسته بود که گویی کسی با خط کش آنها را اندازه زده بود، ولی طیبه با هر باز و بسته کردن بقچه ها رو به زهرا با توهین و تحقیر و گفتن این که “تو آدم نمی شوی” از طرز جمع و جور کردن آنها ایراد می گرفت و نگاه های غضبناکی به او می انداخت. با نگاه از من هم تایید می خواست. دو دختر دیگر البته کمی آزادتر بودند و به بازی و سرگرمی، که البته بی صدا بود، مشغول بودند. ولی با هر فریاد طیبه از ترس به هم می چسبیدند و به زهرای بی نوا با حسی از ترس و همدردی می نگریستند. بالاخره طیبه گوش مرا با سوزن و یک نخ لحاف دوزی در نهایت شقاوت سوراخ کرد و من که باردار هم بودم در جا لرزیدم. اما این ماجرا باعث شد که او کمی بیشتر با من احساس صمیمیت کند.

در یکی از روزهایی که صحبتهای ما پیرامون مسایل روزمره گل انداخته بود، من از او پرسیدم که چرا بچه ها به مدرسه نمی روند؟ و او داستان زندگی اش را برایم چنین تعریف کرد:

“می دانی اینها بچه های من نیستند. بچه های شوهرم، محرم اند؛ از زن اولش. من خودم بچه دار نمی شوم. وقتی با محرم آشنا شدم او زن داشت و خانمش سر بچه دوم حامله بود. محرم آنها را در روستایی در آذربایجان نگه داشته بود و گاه گاه به آنها سر می زد. تا این که من از او خواستم بچه ها را بیاورد پیش من. می دانستم تا بچه ها آنجا باشند، او مرتب به بهانه بچه ها به روستا می رود و زنش را می بیند. با هزارویک ترفند او را راضی کردم که بچه ها را بیاورد. اما اول زهرا را آوردم، چون دومی تازه به دنیا آمده بود و شیر می خورد و تازه احتیاج به رسیدگی و شب نخوابی هم داشت. دختر دومی را وقتی سه ساله بود و دیگر از آب و گل در آمده بود، آوردم و برایش به اسم خودم شناسنامه گرفتم. از محرم خواستم که حالا او را طلاق بدهد. یک بار در این رفت و آمدن ها باز زنش حامله شد و من آن زن را بخانه آوردم و اینجا مواظب بودم که محرم سر وقتش نرود. جایم را دم در اتاق او و دخترهایش می انداختم تا هر حرکتشان را زیر نظر داشته باشم و زمانی که موقع زایمانش شد او را خودم به بیمارستان بردم و با دفترچه بیمه خودم او را بستری کردم و عملاً بچه سوم را به اسم خودم زدم. محرم هم از همان بیمارستان او را طلاق داد و روانه روستایش کرد. از آن موقع بچه ها اینجا هستند. مدرسه هم اگر بروند، دختر اند، می خواهند برای پسرها نامه نویسی کنند؛ لازم نکرده چشم و گوششان باز شود.”

در تمام مدت طیبه با خنده و این که کارش را با زرنگی انجام داده است و با شهامت است، پرده از روی شقاوت و بیرحمیهایش برمی داشت و من که هم می خواستم بشنوم و هم از این همه ظلم و بی قانونی متعجب بودم، فقط به او نگاه می کردم و سر تکان می دادم. شاید او همین ها را دلیل تایید من از کارهایش می دانست و بیشتر می گفت. در نهایت هم با غش غش خنده از این که توانسته بود پای “آن زن” دیگر را از زندگی محرم ببرد به صحبتش پایان داد. من ماندم، متحیر و حیران، با زنی که وجود نداشت. اما حق و حقوقش، بچه هایش، خانه اش، زندگی اش و آرزوها و حسرتهایش، که بر سر آن خانه پرسه می زدند.

تاریخ انتشار : ۸ اسفند, ۱۳۹۲ ۱۰:۲۹ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

گرامی باد یاد ده‌ها میلیون پیکارگر علیه فاشیسم!

هشتاد سال پس از پیروزی بر فاشیسم در شرایطی که راست‌گرایی افراطی و نژادپرستی، بیگانه‌ستیزی در بسیاری کشورها دوباره سربرآورده‌ و جنگ‌های تازه یکی پس از دیگری شعله‌ور می‌شوند،گرامی‌داشت یاد و نام این قهرمانان که بسیاری از آنان گمنام مانده‌اند، فقط ادای احترام نیست، بلکه خود نوعی مقاومت است: مبارزه علیه فراموشی و هشداری است برای بازداشتن فاشیست‌های امروزی از تکرار جنایت‌های دیروز، این‌بار در چهره‌هایی دیگر.

ادامه »
سرمقاله

ریاست جمهوری ترامپ یک نتیجهٔ تسلط سرمایه داری دیجیتال

همانگونه که نائومی کلاین در دکترین شُک سالها قبل نوشته بود سیاست ترامپ-ماسک و پیشوای ایشان خاویر مایلی بر شُک درمانی اجتماعی استوار است. این سیاست نیازمند انست که همه چیز بسرعت و در حالیکه هنوز مردم در شُک اولیه دست به‌گریبان‌اند کار را تمام کند. در طی یکسال از حکومت، خاویرمایلی ۲۰٪ از تمام کارمندان دولت را از کار برکنار کرد. بسیاری از ادارات دولتی از جمله آژانس مالیاتی و وزارت دارایی را تعطیل و بسیاری از خدمات دولتی از قبیل برق و آب و تلفن و خدمات شهری را به بخش خصوصی واگذار نمود.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته
یادداشت

قتل خالقی؛ بازتابی از فقر، ناامنی و شکاف طبقاتی

کلان شهرهای ایران ده ها سال از شهرهای مشابه مانند سائو پولو امن تر بود اما با فقیر شدن مردم کلان شهرهای ایران هم ناامن شده است. آن هم در شهرهایی که پر از ماموران امنیتی که وظیفه آنها فقط آزار زنان و دختران است.

مطالعه »
بیانیه ها

گرامی باد یاد ده‌ها میلیون پیکارگر علیه فاشیسم!

هشتاد سال پس از پیروزی بر فاشیسم در شرایطی که راست‌گرایی افراطی و نژادپرستی، بیگانه‌ستیزی در بسیاری کشورها دوباره سربرآورده‌ و جنگ‌های تازه یکی پس از دیگری شعله‌ور می‌شوند،گرامی‌داشت یاد و نام این قهرمانان که بسیاری از آنان گمنام مانده‌اند، فقط ادای احترام نیست، بلکه خود نوعی مقاومت است: مبارزه علیه فراموشی و هشداری است برای بازداشتن فاشیست‌های امروزی از تکرار جنایت‌های دیروز، این‌بار در چهره‌هایی دیگر.

مطالعه »
پيام ها

جان شما، جان ایران و سوگ شما، سوگ ایران است!

سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) وقوع این فاجعۀ شوم را به مردم میهن‌مان، به شهروندان بندرعباس و خانواده‌های داغ‌دار و آسیب‌دیده تسلیت می‌گوید. ما در این لحظات سخت همراه و هم‌دوش مردم  بندرعباس سوگوارِ جان‌های از دست رفته و نگران و چشم‌به راه بهبود زخمی‌های این حادثه‌ایم.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

سلطنت‌طلبان: نیروی نیابتی اسراییل در لباس اپوزیسیون؟

سازش در پایان مبارزه به دست می آید، نه در آغاز

حضور پادشاه اسپانیا در مراسم یادبود ماوت‌هاوزن توهین به قربانیان است

زنان در معرض ۱۲۰ نوع آسیب اجتماعی

شیوا ارسطویی درگذشت!

اتحادیه سراسری کارگری ال-او (LO) تحریم اقتصادی اسرائیل را تصویب کرد