کتاب آهنگ های فراموش شده (۱۳۲۶)، نخستین اثر منتشره از احمد شاملو است که در بسیاری از کتبی که درباره شعر معاصر نوشته شده، مورد نقد و بررسی قرار گرفته است و از آن جمله میتوان به کتابهای ”موسیقی شعر” (شفیعی کدکنی)، ”تاریخ تحلیلی شعر نو” (شمس لنگرودی)، ”نقد آثار شاملو ”(عبدالعلی دستغیب)، ”شناختنامه شاملو ” (جواد مجابی)، ”زندگی و شعر شاملو” (ع. پاشایی)، ”سفر در مه” (پورنامداریان) ”نشان زن در آثار شاملو” (پوران فرخزاد) و ”شاعر شبانهها و عاشقانهها” (صاحباختیاری) اشاره کرد.
همچنین چهرههایی چون مرتضی کیوان(در سال ۱۳۲۶)، م.آزاد (در سال ۱۳۴۸)، مشیت علایی(در سال ۱۳۷۳) و مسعود خیام(در سال ۱۳۸۰) نقدهایی بر این کتاب نوشته و منتشر کردهاند.
بسیاری از علاقهمندان آثار شاملو، مقدمه شاملو بر این کتاب و حتی عناوین فصلهای آن را هم در نقدهای گوناگونی که بر آن نوشته شده خوانده و از آن مطلعاند. همچنین هر کدام از این نقدها، برخی از اشعار این کتاب را جهت بررسی نقل کردهاند.
وحشت شاملو از این بود که ”آهنگهای فراموش شده” به عنوان اولین اثر او منتشر شود و برای همین هم این کتاب را در شمار آثار خود نمیآورد و ما نیز معتقدیم شاملو با ”قطعنامه” نطفه میبندد و با ”هوای تازه” متولد میشود و ”آهنگهای فراموش شده” را نه اولین کتاب ”ا. بامداد” که بهقول خودش ”اولین قدمهای کودکی که میخواهد دست به دیوار راه برود” و در عین حال نمایشی از قدرت قابل توجه قلم یک جوان در ۱۶ تا ۲۱ سالگی او میدانیم.
شاملو بر ابتدای شناختنامهای که از او در سال ۱۳۷۷ چاپ شد، تصریح کرده است که مطالب شناختنامه با همکاری خودش انتخاب شده و میدانیم که یکی از مطالب ”شناختنامه” درباره ”آهنگهای فراموش شده” است.
نیز در کتاب ”زندگی و شعر شاملو” (۱۳۷۸) نیز ”آهنگهای فراموش شده” بهعنوان اولین مجموعه از اشعار شاملو مورد بررسی تفصیلی قرار گرفت و ۱۰ شعر آن هم نقل شد که آن هم با نظر خود شاملو و با توجه به اوجگرفتن بحثهای راجع به این کتاب بود.
شاملو شعر ”خواب وجینگر” را نیز از این کتاب، بعدها با مختصر تغییری در مجموعه شعر ”باغ آینه” منتشر کرد.
استحالهای را که در فروغ پس از انتشار سه کتاب شعر و شاید قدری دیر اتفاق افتاد و منجر به ”تولدی دیگر” شد، در شاملو پس از ”آهنگهای فراموش شده” بهسرعت و بهصورت شگفتانگیزتری واقع میشود و درک این تحول عظیم تنها با مطالعه این کتاب و کتاب پس از آن یعنی ”قطعنامه” میسر است.
بنابراین تنها از این گونه ممکن است که به عمق و زیبایی اشعاری از کتاب ”قطعنامه” همچون ”تا شکوفهی سرخ یک پیراهن” و ”سرود مردی که خودش را کشته است” (که چهار بار نام این کتاب در آن تکرار شده) و نیز شعر ”غزل بزرگ” از کتاب ”هوای تازه” که به این انقلاب درونی اشاره دارند، پی ببریم.
چند نم.نه از اشعار و قطعات ادبی این کتاب:
مقدمه ی بخش «من و ایران من»:
این ها فقط الفاظ و عبارات نیست . این ها را قطعات ادبی نام نمی توان نهاد
این ها چیزی نیست که کهنه بشود، زیرا من این ها را با خون دل نوشته ام
شعله ای که از قلب ام برآمده و وجود مرا لرزانده ; ارتعاش به دست ام داده
قلم ام را بر کاغذ لغزانده و باعث به وجود آمدن این قطعه ها شده است . یعنی
آتشی مرا سوزانده و این ها خاکستر منست که از سوراخ قلم روی کاغذ نقش
بسته است . وگرنه من با نوشتن این جمله ها مشق نویسنده گی نمی کرده ام
باری من این ها را همه تنها به خاطر عشق ام ، تنها به خر ایران ام نوشته ام
بر مرمر سپید
پس از من تا ایران زنده است بر مرگ من اشک مریزید. با یک پرچم ایران
کفن ام کنید و به سنگ مزارم بنویسید
زیر این توده ی خاک ، میان استخوان هائی کم و بیش پوسیده ، هنوز دلی به
عشق ایران می تپد. پس این جا تاملی کن و بر خفته به یادی منتی گذار
معبود من ایران ، ایمان من ایران ، خدای من ایران ، آری آری همه چیز من
ایران بود. – پس اگر می خواهی برای آرامش روح من دعائی بخوانی ، و
بدین گونه مرا تا زیر بار سنگین معاصی خویش از پا در نیافتم نیروئی ببخشی ،
به عظمت ایران دعائی کن : بگو ((ایران پاینده باد!)) و بخواه که ایران پاینده
بماند، تا چون خواستی بتوانی که برای پاینده گی ی ایران فداکاری کنی
آری همیشه بگو «پاینده باد ایران !»… با زبان بگو، با قلب بخواه ، و با عمل
بنما که ایران را پاینده می خواهی
از شعرها و قطعات ادبی این دفتر، چند نمونه را مرور می کنیم:
دامن دامن اشک!
ای شب تیره ! روزگار نی ،
یا دو چشم سیاه یار منی
از بلندی چو گیسوان سیاه ،
وز سیاهی دل نگار منی
در برت با خیال او بسیار
اشک از دیده کرده ام بکنار
چه بسا با تو راز دل گفتم ،
چه بسا با تو مانده ام بیدار
آگهی کز دو دیده ریزم خون ،
بی خبر نیستی که چونم ; چون
راست چون سرو بود، قامت من
زان قد سرو شد خمیده کنون
روزگاری چو سرو بودم راست
شرح این قصه سخت جان فرساست
– بر سر عرش بود پروازم ،
عشق بالم شکست و قدرم کاست!
*
جانم از غم تباه شد; ایواه
روزم از عشق شد سیاه – سیاه
سوختم ، سوختم ; دریغ ! دریغ
مگر ای شبح ! عشق بود گناه؟
تهران – ۱۴ فروردین ۱۳۲۵
برای یک دستمال
یک شب دستمال او پیش من ماند. موقعی که رفتم بخوابم ، با من به
رخت خواب آمد; و وقتی که خواستم به خاطرش گریه کنم ، زیر چشم ام قرار
گرفت
خیلی وقت از آن روزگار گذشته است…
دستمال ، اشک مرا با آن که فراوان و بی مقدار است ، هم چنان در خویش
حفظ کرده است . – اما او، همان نخستین روزها، عشق مرا با آن که پربهاست
و به هر کس نمی رسد، سرسری گرفت و پا بر سر دل ام نهاد!
افسوس که او با همه ی خوش گلی بی مقدارتر از یک دستمال کوچک
ابریشمی بود، و به عشق بزرگ من ارزش چند قطره اشک را نداد
رشت – ۱۳۲۳
نام
برای ساعی مهربان و گرامی
در بر کشید شاعر، مرگش که در رسید
دیوان خویش و گفت که:
« ـ جاوید نام ماست .
رفتیم ما; ولی اگر اندر غیاب ما
گوید کسی که مرد فلان ; – سخت و نارواست.»
گفت:
« ـ این ز فکر ساخته ; – (دیوان خود نمود
تا هست سال و ماه ، چو خورشید پا بجاست .
بر سنگ خورد خواهد اگر چند جام ما،
تا این بنا بپاست نمردست نام ما
تهران – ۱۲ دی ماه ۱۳۲۵