هفتهای که گذشت برای فعالان قومی در ایران، هفتهای پرخبر و امیدوارکننده بود. انتشار خبر تدریس زبان ترکی در دانشگاهها، این امکان را فراهم کرد که تا گروهی از علاقمندان به این رشته در سال تحصیلی جدید بتوانند امیدوار شوند که در سال تحصیلی جدید با تحصیل در زبان و ادبیات “ترکی/ آذری” کارشناس شده و چهارسال بعد به عنوان کارشناسان رسمی این رشته فارغالتحصیل خواهند شد.
این شاید نخستین گام امیدوارکننده برای کسانی باشد که سالها تدریس زبانهای قومی و محلی را به عنوان یک مطالبه “قانونی” پیگیری میکنند.
تدریس ادبیات ترکی و کردی در کشوری که در دانشگاههایش زبان و ادبیات هوسایی و سواحیلی تدریس میشود، نباید خبر چندان مهمی باشد. اما مروری بر حرفها و حدیثهایی که در سالهای اخیر سر این موضوع به وجود آمده، نشان میدهد که چنین موضوعی، فراتر از ظاهر ساده آن برای برخی اقدامی مخاطرهانگیز و برای برخی دیگر یک گام مهم برای دستیابی به حقوق مدنی است.
گامی به سوی رسمیت بخشیدن به تدریس و آموزش زبانهای قومی و محلی که در این سالها به موضوعی جنجالی و بحثبرانگیز در حوزه امنیت ملی تبدیل شده که دامنههای آن به متن جامعه نیز کشیده شده است.
یکی از وعدههای نافرجام حسن روحانی در ایام انتخابات، تاسیس فرهنگستان زبان ترکی بود که در آخرین روزهای تبلیغات ریاست جمهوری، در خرداد سال ۹۲ وعده داد شد. این کار البته تا به الان به جایی نرسید و با توجه به توان بالای سیاسی مخالفان، بعید است که به سرانجام برسد. اما این موضوع از زمان طرح آن واکنشهای زیادی را در موافقت و البته مخالفت به دنبال داشت.
از یکسو فعالان قومی از این وعده استقبال کردند، و آن را نشانهای از جدی گرفته شدن مطالباتشان ارزیابی کردند. البته در مقام استقبال جانب احتیاط را نیز رها نکردند و با توجه به گرایشهای تند و رادیکال در بدنه اجتماعیشان، این وعده را پاسخ عاقلانه یک مقام امنیتی به یک مطالبه حداقلی و عادی قومی تفسیر و تعبیر کردند که نشانگر عمق و گستردگی خواستهای ملی-فرهنگی در میان ترکها است که روحانی با توجه به سابقهاش از این پتانسیل اجتماعی به خوبی آگاه است.
البته که سنبه مخالفان هم در حوزه تصمیمگیری و هم در حوزه اثرگذاری اجتماعی، چنان پرزور بوده و هست که از همان ابتدا مشخص بود که تاسیس فرهنگستان و آغاز فعالیت آکادمیک در حوزه آموزش زبان ترکی و کردی و پس از آن سایر زبانها، یک امر حداقلی نبوده و نیست.
شورای عالی انقلاب فرهنگی همان ابتدا راه فرهنگستان را به بهانه نگرانی از “به خطر افتادن تمامیت ارضی ایران” سد کرد.
موضوعی که همواره جدیترین مانع در برابر مطالبات قومی در ایران بوده است. در این نگرانی نه فقط چهرههای بانفوذ سیاسی شورای عالی انقلاب فرهنگی – مثل علیاکبر ولایتی و غلامعلی حداد عادل- بلکه جریانهای ملیگرا، بعضی گروههای سیاسی، بخشهایی از اپوزیسیون و حتی برخی جریانهای روشنفکری نیز شریکند و این مساله را تهدیدی برای تمامیت ارضی ایران میدانند و میشناسند؛ جبههای بزرگ، متکثر و متنوع که نشان میدهد چنین مطالبات قومی یک نگرانی جدی برای بخش بزرگی از جامعه ایران است.
در میان فعالان قومی، برخی اطمینان میدهند که مطالباتشان از جمله تدریس زبان در دایره قطعی ایران قرار دارد، اما ظاهرا اطمینانبخشی برای مخالفان کافی نیست؛ و مخالفانی مانند جواد طباطبایی حتی اصل و اساس زبان را نیز زیر سوال بردند.
فیلسوف پرسروصدای ایرانی، با سخنانی جنجالی اقدامی مثل تاسیس فرهنگستان یا راهاندازی رشته زبان و ادبیات ترکی را به چالش کشید.
در پاسخ همه طیفهای فعالان قومی، از میانهرو گرفته تا رادیکال، همداستان شدند. حتی چهرههای شاخصی که همواره سعی کردهاند موضعی میانه و آرامکننده بگیرند و تلاش کنند در میانه طیفهای رادیکال از یکسو و مخالفان سرسخت پاسخ دادن به مطالبات قومی قرار بگیرند. این بار در واکنش به اظهاراتی از این دست، با رادیکالها هم سخن بودند و همه از منظری تند به این اظهارات تند واکنش نشان دادند.
تردیدی نیست فضای تند و رادیکال به نفع هیچ کس نیست. نه کسانی که دنبال مطالبات قانونیشان میگردند و چه کسانی که دغدغه تمامیت ارضی ایران را دارند.
شاید بتوان با فاصله گرفتن از حواشی تلاش کرد صدای کسانی را شنید که با تاکید بر حفظ تمامیت ارضی ایران از تنوع و تکثر فرهنگی و لزوم به رسمیت شناختن آن سخن میگویند و پاسخ به برخی خواستهها و مطالبات را نظیر تدریس زبان مادری در سطوح مختلف، پاسخی به یک مطالبه قانونی در دایره تمامیت ارضی کشور و البته پیشگیری از تند شدن فضا و ایجاد مطالبات جدید و غیرمنطقی تعریف میکنند. حرفی که غیر منطقی به نظر نمیرسد.
سالها است که صحبت از تدریس رسمی زبانهای قومی در سطوح مختلف پایه و عمومی و آکادمیک مطرح بوده، اما با فشار مخالفان تا به امروز این اتفاق نیفتاده است. طی این سالها این موضوع شاید اصلیترین خواسته و مطالبه از سوی برخی جریانهای قومی بوده و محل اصلی دعوایی که روز به روز به تندتر شدن فضا منجر شده است.
امروز اما، در دانشگاه کردستان و تبریز، زبان و ادبیات کردی و ترکی را رسما در رشتههای مستقل تدریس میکنند. احتمالا تا چند سال دیگر در دانشگاههای سیستان و بلوچستان و گلستان. هم رشتههایی مشابه راه اندازی خواهد شد. شاید زمینه تدریس زبانهای قومی در پایههای ابتدایی هم در سالهای آینده فراهم شود و…
اما سوال اینجا است آیا با این کار – یعنی تدریس رسمی زبانهای قومی- واقعا تمامیت ارضی ایران تهدید میشود؟ اگر این طور است دامنه مخاطرهها چقدر خواهد بود؟ آیا خطرناکتر از بالا رفتن روز به روز دیوار بیاعتمادی و سوءتفاهم میان اقوام مختلف است؟ آیا مهمتر از ایجاد و تعمیق شکافهای اجتماعی است؟ آیا از امروز باید منتظر اتفاقات خطرناک و ناخوشایندی در میان اقوام ایرانی بود که بعد از آغاز تدریس رسمی زبانهایشان یکپارچگی ایران را به خطر میاندازند؟
بعید است خطری از این بابت متوجه ایران شود. اگر این طور است آیا نمیشد زودتر به برخی از این مطالبات که اساس قانونی نیز دارند پاسخ داد و جلو تند شدن فضا را تا همین حد گرفت؟ آیا نمیشود به جای تقابل تعامل کرد؟ آیا نمیشود به مقوله امنیت ملی و تمامیت ارضی، جور دیگری جز این نگاه صلب و غالب نگریست؟