پس از سلاخی چون همیشه نگهبانان ولایت در امر تصفیه داوطلبان تصدی ریاست جمهوری، اکنون دیگر زمانˏ تبلیغات انتخاباتی است و رقابت بین خودیهای نظام. مسابقه میان نامزدهایی که یا ذوب در ولایت و سیاستهای خامنهایاند یا دستکم دارای ظرفیت قابل توجه برای تعامل با او و تمکین به منویات وی. در این تبلیغات انتخاباتی، هر نفر از این شش فرد تایید صلاحیت شده می کوشد تا به نمایندگی از بخشی از نیروهای درون سیستمی و بر متن کارزار سه هفتهای انتخابات، برنامهای را تبلیغ کند که آن را برای دوره ریاست کوتاه مدتش و تحت نظر ولایت مد نظر خود دارد. هر یک از اینان قرار است در مناظرات انتخاباتی بگوید که برنامه عملیشان برای جمهوری اسلامی دلخواستهشان چیست و اولویتهایشان کدام؟
صحنه مبارزات انتخاباتی برای اپوزیسیون دخالت ورز و نیمه اپوزیسیون نیز، فرصت و فضای مناسبی است جهت معرفی سیمای برنامهای خود، چرا که اپوزیسیون منکوب و زیر سرکوب و محروم از داشتن صدایی رسا، اگرنتواند از این فضای خاص سیاسی برای بیان حداقلهای خود بهره گیرد در شرایط عادی دشواری باز هم بیشتری خواهد داشت. در این فضای سیاسی ویژه است که اپوزیسیون می تواند در ادامه مبارزه دوام دارش علیه ضد دمکراتیک بودن انتخابات در جمهوری اسلامی و بویژه ساز و کارهای نظارت استصوابی (و در واقع استبدادی) گماشتگان “رهبر” در نهادی به نام شورای نگهبان، پا در چالشهای برنامهای بگذارد که همانا مهمترین کار است.
پیشاپیش اما بگویم که من در اینجا بر آن نیستم تا از برنامه حداکثر چپ حرکت کنم. برنامهای که عبارت است از شکل دادن به یک ایران دمکراتیک با سمتگیری سوسیالیستی. حتی از آن روندی نیز حرف نمی زنم که آستانه تحقق این برنامه حداکثر است و ما در ادبیات قبلیمان از آن به عنوان برنامه حداقل یاد می کردیم. روند بیوقفه دمکراتیزاسیون حیات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ایران در همه جهات. زیرا، جدا از آن تحول کلان حداکثری که پیشزمینههای خاص خود را می خواهد، حتی اجرای همین برنامه حداقل برای دمکراتیزاسیون واقعی ایران هم مشروط به برچیده شدن بساط ولایت در کشور و ولایت زدایی از جمهوریت و به دیگر سخن کنار و پشت سر گذاشتن جمهوری اسلامی است. بنابراین هرآنچه که اینجا بمثابه پرسشهای برنامهای و تحت عنوان حداقلˏحداقلها در برابر این کاندیداها پیش کشیده خواهد شد، صرفاً مواردیاند که عمل به آنها – و عمل البته در فرض نزدیک به محال- لزوماً هم موجبی نمی توانند باشد برای برباد رفتن کل نظام متبوع آقایان! اینها، بیشتر پیش نیازهای عاجلی به حساب می آیند برای تا اندازهای “نرمال” شدن وضع کنونی و نه خیلی فراتر از آن!
سئوالات نیز، ابداً از رئیسی قاتل مفتخر به حضور در آدمکشیهای دهه شصت و عضو هیئت مرگ تابستان خونین ۶۷ نیست. پرسشگر جوابهای خود را هم نه از قالیباف سردار سپاه “گاز انبری” و پاسخگوی فاجعه فروریزی “پلاسکو” می خواهد و نه که خود را طرف حساب میرسلیم موتلفهای کتاب بیزار و روشنفکر ستیز دهه هفتاد می داند. هر سه اینان که هم اکنون با کشیدن عکس مار و دادن وعدههای شیادانه و عوامفریبانه، بطور تمام قد در خدمت “اقتصاد مقاومتی” خامنهای اند و مشغول عربده کشیهای ولایت پسند، اول از همه می باید که پای میز محاکمه بیایستند. مرا با اینها هیچ مواجهه برنامهای در کار نیست؛ بر افشای تمام و کمال سوابق و کارنامه آنان اصرار دارم! پرسشها متوجه آن سه نفر دیگر و بویژه جناب روحانی است که با هر سابقه بجای خود بسیار پرسش برانگیز اما امروزه روز از اعتدال سخن می گویند و اصلاحات. و پرسشهایم از همین چند “رجل سیاسی” نیز، نه به امید برآورده شدن درخواستهای برنامهای مندرج در این نوشته از سوی آقایان است و نه حتی متوقع پاسخ گرفتن از آنها در هر زمینهای! سئوالات برای آن که این مدعیان تعدیل و اصلاح در برابر آن حداقلهایی قرار گیرند که عاجل ترین مسایل جامعه و کشورند و بازتاب مطالبات گروههای اجتماعی کلان در مقطع کنونی. به چالش کشیدن برنامهای این کاندیداها، در اصل معطوف به هشیاری رای دهندگان است.
بر این نیز تاکید کنم که خود همین حداقل مطالبات، فقط بخشی از انبوه معضلات حادی اند که کشور و مردمانش با آنها روبروست. مطالبات بس فراوانند و بسیار دامنگستر و فراتر از آنی که در دل پرسشهای زیر نهفته است: از ضرورت مقابله فوری با خطرات زیست محیطی گرفته تا نیاز به چاره یابیهای بیدرنگ برای مبارزه با بیکاری و گرانی و نیز انواع خواستهای اجتماعی و اقتصادی دیگر مردم. در اینجا، تنها از حداقلˏحداقلها سخن رفته است.
پرسشهایی از کاندیداها!
۱) با آن که شما آقایان مشمول و مرهون “لطف” شورای نگهبانی هستید که جواز عبورتان از سوراخ تنگ نظارت استصوابی را صادر کرده است، اما آیا خود حاضرید به احترام آنانی که به شما رای خواهند داد در مقام اعتراض به وجود این بدترین اعمال زور ولایی برآیید؟و آیا می خواهید حتی به اندک میزان هم که باشد با خشم عمومی نسبت به این آزادی کشی ولایی همراهی کنید؟ اگر هم احیاناً بتوان به این امید بست که ولو با اما و اگر به مرزکشی با اعمال رسوای این نهاد استبدادی رضایت می دهید، ابتکار عملیتان برای همراهی با چنین اعتراض و خشم فراگیری چیست؟ انتخابات آزاد البته پیشکشتان، فقط این را بگویید که برای یک کم آزادسازی انتخابات در همین نظام متبوع خود، در خود حداقل آمادگی را می بینید یا نه؟ اگر نمی بینید، آیا بهتر نیست که از اعتدال و اصلاح چیزی نگویید؟
۲) نظر شما نسبت به “حصر” مطلقاً فراقانونی سران جنبش سبز چیست؟ اصلاً حاضرید که نفس به حبس کشاندن شهروندان بخاطر مخالفت آنها با نظام مستقر یا انتقاد سیاسیشان به جمهوری اسلامی را رد کنید و اگر هم نه رسماً که عملاً از سرکوبگران اعلام فاصله نمایید؟ یا کماکان پیرو نظری و عملی رویکرد ذاتی در جمهوری اسلامی مبنی بر “خودی” و “غیر خودی” هستید و نمی خواهید ولو برای اندک میزان هم که باشد همت کرده و به لزوم آزادی فعالیت احزاب برای فعالیت سیاسی در همین نظام متبوع خود نزدیک شوید؟
۳) آیا شما نه در لفظ بلکه در واقعیت، حاضر به اراده کردن برای پایبندی صمیمی به رعایت مصالح ملی کشور و دور نگهداشتن آن از خطر درگیریهای منطقهای هستید؟ اگر آری، آیا حاضرید بی هیچ اما و اگری مدافع و مجری خروج بی قید و شرط همه نظامیان جمهوری اسلامی از خاک سوریه و عراق باشید؟ آیا بطور روشن می گویید که بالاخره جایگاه شما بین دو رویکرد دوستی با کشورهای منطقه بر پایه منافع متقابل یا تولید “هلال شیعی” و ایجاد “عمق استراتژیک” کجاست و برنامه عملی تان در این رابطه کدام؟ همان “هلال شیعی” ای را می گویم که واکنش شکل دهی ائتلافی علیه ایران را در پی آورده و من آن را “بدر سنی” می نامم! یا که هنوز هم بر تبعیت از مشی خانمانسوز متعرضانه “رهبر”اید؟
۴) صریح و بی پرده بگویید که آیا برقراری روابط عادی دیپلماتیک کشور ما با امریکا را می خواهید عملی کنید یا خیر؟ یا همچنان دوان در پی رعایت حال آن “رهبر”ی هستید که شناسنامهاش شده “مرگ بر امریکا”؟ آیا باز هم می خواهیدهم چون چهار دهه گذشته در خدمت سیاست “نابودی اسرائیل” پا بکوبید و با ادامه دادن به این مشی ماجراجویانه، همچنان افراطیون در دوسوی این بحران دیرپا را میدان دهید، یا دارید با کمی به خود آمدنها، در قبال بحران اسرائیل- فلسطین پشت تز معقول دو دولت- دو ملت را بگیرید؟
۵) آیا می توانید بگویید که رویکرد اصلی اقتصادی شما در این نظام مبتنی بر انواع رانتها چیست؟ رای عملی شما به برقراری یک سیاست مالیاتی همه شمول و بی هیچ استثناء بر همه اشخاص و نهادها و بنیادها در جمهوری اسلامی و ایجاد و اعمال ضریب مالیاتی تصاعدی بر پایه درآمدها در مورد همگان، آیا آری است یا نه؟ شما در پشت گردش آزاد سرمایه و خدمات مشروط به تامین عدالت اجتماعی در هر حدی که مقدور باشد و نیز تحقق فرصت برابر برای همگان در بهره گیری از منابع و اطلاعات می ایستید یا باز می خواهید با بدترین تبعیضات و امتیازهایی کنار بیایید که منشاء اصلی فساد در کشورند؟ آن بلبشوی ویرانگرانه بی اندازهای را می گویم که خود می دانید ایران را در یکی از بالاترین ردههای جهان در زمینه عدم شفافیتها و فساد قرار داده است.
۶) شما به عنوان مدعی تصدی ریاست جمهوری، که مسئولیت بودجه بندی ملی در کشور را بر عهده دارد، به انتخاب کنندههایتان می گویید که چه خواهید کرد با آن نهادهایی که از دولت بودجه می گیرند ولی حاضر به حساب پس دادن به آن نیستند؟ آیا فعالیتهای اقتصادی سپاه را زیر کنترل و نظارت دولت خواهید گرفت یا باز هم متوسل این تز توجیهی خواهید شد که چنین اموراتی بیرون از دایره اختیارات ریاست جمهوریاند و ورا و فرا دولتی؟ اگر چنین است، پس بکوشید به حکم رعایت شرافت هم که باشد، در آستانه رئیس جمهور شدن، ماسک “هل من مبارز”طلبی بر چهره نکشید!
۷) آیا حاضرید به صراحت اعلام کنید که کارمزدان و حقوق بگیران کشور محقاند تا سندیکای مستقل خود را داشته باشند یا نه؟ منظور هم آن سندیکایی است که صرفاً صنفی باشد و بری از هر نوع ورود مداخله جویانه دولت در اموراتش و نیز فارغ از هر گونه تحمیلات ایدئولوژیک بر آن. نیز آمادهاید بگویید که همین قانون کار موجود در جمهوری اسلامی را – که چندان هم مطلوب کارگران نیست – برای هر واحد تولیدی و خدماتی و با هر تعداد از کارکن معتبر می شناسید یا نه؟
۸) جنابان! از شماا نتظار نمی رود که در جبران انواع ستمها بر نیمی از جامعه ما یعنی زنان، کاری کنید سترگ که از عهدهتان هم بر نمی آید و حتی چه بسا که خود نیز همدل اعمال اجحاف بر زن در این نظام مردسالار باشید. فقط این را بفرمایید که چرا هر آن حقی که جمهوری اسلامی به یک مرد داده است نباید شامل زنان شود؟ طبعاً دریافتهاید که از شما انتظار این نمی رود که با هر حق بحق عموم بشری و جهانی زنان کنار بیایید؛ خیر فقط این را بگویید که در کادر همین جمهوری اسلامی چرا زنان نمی توانند در زمینه پوشش، حق مسافرت، انتخاب هر رشته تحصیلی و شغل، تصدی مسئولیت در همه سطوح اجتماعی و سیاسی و نیز ارث بری، مساوی با مردان شمرده شوند؟
۹) لطفاً به این دو پرسش نیز پاسخ مشخص دهید: آیا دانشگاه حق دارد حیاتی داشته باشد فارغ از “حراست” و به دور از تحکمات نظامی – امنیتی یا نه؟ و اگر آری، برنامه شما برای پاسداری از این حق چیست؟ و نیز بطور روشن بگویید که آیا موافق این هستید که امورات صنفی مربوط به دانشجویان و استادان و کارکنان دانشگاه و در وجهی آزادانه بر عهده خود آنها باشد؟ اگر نه یا که آری اما همراه با تبصرههایی(!)، لطف کنید و محذورات خود در همین زمینه را از همین الان و صادقانه به جامعه دانشگاهی اعلام بدارید.
۱۰) با توجه به این که طبق همین قانون اساسی خودتان رئیس جمهور حق نظارت بر اجرا و حسن اجرای مفاد آنرا دارد، آیا اجرای فوری و غیر مشروط آن دو ماده نیم بند از قانون اساسی را تعهد می دهید که بر آزادی آموزش به زبان مادری در مناطق ملی- قومی کشور و شکوفایی فرهنگ بومی صراحت دارند؟ اگر آری، حاضرید برای اثبات جدیت خود در این زمینه، ماندن بر مسند ریاست جمهوری را به اجرای آنها مشروط کنید چرا که مسئله حق طبیعی چند ده میلیون ایرانی در میان است؟ بسیار بسیار کمتر از این حتی: آیا این یک قول اخلاقی رامی دهید که بنا به آن در دفاع از حق چند صد هزار سنی در تهران برای داشتن مسجد خاص خود، با مانعتراشیهای استبداد ارتجاعی در بیافتید؟
۱۱) سرانجام این که آیا اعلام می دارید که با هیچ نوع مداخله بیرون از جامعه علمی و هنری و اندیشه پروری در کار کوشندگان و آفرینندگان آن همراه نخواهید شد؟ مداخلاتی که چیزی نیستند مگر علم ستیزی و پژمرده کردن هنر و سوزاندن خلاقیتهای فرهنگی؟ اگر این را می پذیرید، حاضرید این تعهد را بدهید که آزادی آفرینش و نشر اهل دانش و هنر را در عمل پاس خواهید داشت و از حقوق مدنی آنها عملاً حمایت خواهید کرد؟ اصولاً آیا شما امورات آنها را بر عهده خود آنها می دانید یا بر زورگوییهای گروههای فشار نرم و سخت حکومت علیه اهل فکر و نظر چشم خواهید بست تا دل ولایت را به دست آورید؟
* * *
براستی آیا مطالباتی کمتر از اینها را هم می توان تصور کرد و سراغ گرفت؟ چه حداقلتر از اینهایی که گفته شد می توانند کمترین تماس واقعی با معضلات جدی جامعه برقرار کنند؟ آیا کسی که ادعای مدیریت متعادل امورات جاری ایران اسیر ولایت داشته باشد، چه راه گریزی از پاسخگویی ناگزیر به این کمترین مطالبات را دارد مگر روآوردن به پنهانکاری، کلی گویی، دور زدن مسایل و توسل جستن به توجیهات؟
مگر می توان شعور و آگاهی بخش بزرگی از مردم ایران را دستکم گرفت؟