جنبش سبز، جنبشی بود که در جریان آن طیفهای بیشتر و وسیعتری از نیروهای سیاسی معترض در جامعه ما به همدیگر نزدیک شدند. راندن بخش عظیمی از اصلاح طلبان از بافت قدرت در نظام جمهوری اسلامی و دگردیسی نسبی آنان در رابطه با مفاهیم مدرن اداره جامعه و دولت، شرایطی را فراهم آورد که در آن موقعیت نیروی تغییر طلب و تحول خواه در کشور ما از وزنه سنگین تری برخوردار گشت. چنین روندی بدنه نیروهای وابسته به رژیم را لاغرتر کرده و آنان را در شرایط به نسبت دشوارتری قرار داده است. و البته در ادامه همین روند همچنان بعد از گذشت سه سال از جنبش سبز، باز نیروهای بیشتری هستند که از درون رژیم به موضع انتقادی فرا می رویند، و سیاستهای نظام را بیش از پیش به چالش می کشند. اما در مقایسه با این تحول پیش آمده در آرایش نیروهای سیاسی وابسته به جنبش اعتراضی مردم، به علت سرکوبهای شدید از طرف حاکمان، از دیگر سوی شاهد فروکش اعتراضات خیابانی مردم بودیم. امری که ظاهرا ما را متوجه یک پارادوکس در کل صحنه سیاسی می کند. منطق سیاسی به تعبیری حکم می کند که با گستردهتر شدن طیف نیروهای سیاسی معترض، باید پایه اجتماعی جنبش نیز وسیعتر شود و بدین ترتیب کل برآمد جنبش به مراحل گستردهتر و عمیق تری فرابروید. اما آنچه ما شاهدش هستیم به ظاهر خلاف این امر را نشان می دهد. در واقع گستردهتر شدن طیف نیروهای اپوزیسیون علیرغم توان اولیه آن در بسیج مردم برای اعتراضات خیابانی، نتوانست ادامه پیدا کند. خط تحولی “اپوزیسیون موجود ـ اپوزیسیون بیشتر ـ پایه اجتماعی وسیعتر ـ اعتراضات جمعی فراوان تر” به خط مسلط در روندهای تقابل اجتماعی تبدیل نشد. امر و یا ضعفی که نمی توان تنها آن را به صرف سرکوبهای وحشیانه توجیه و تحلیل کرد. عدم رهبری واحد و خوب سازماندهی شده، عدم شرکت وسیع طبقات و اقشار دیگر اجتماعی در جنبش، و سرانجام نبود یک پلاتفرم واحد سیاسی را می توان از جمله علل درونی ضعف جنبش در سازماندهی برآمدهای ممتد خود ارزیابی کرد. اما این توصیف معرف تمام خطوط و رنگهای اصلی تصویر موجود نیست. باید به کل این تصویر، عنصر خارجی را نیز اضافه کرد. جنبش سبز مردم ایران در زمان بروز خود و در امتداد آن، همواره شاهد تنشهای جدی میان جمهوری اسلامی و دنیای غرب بویژه دولت آمریکا بوده است. سایه سنگین تحریم ها، تهدیدها و جنگ از جمله عوامل و فاکتورهایی بودهاند که بشدت بر روانشناسی و رفتار سیاسی مردم ایران تاثیر گذاشته و آنان را در تجلیات عملی در حوزه مقاومت سیاسی به نسبت محتاط تر کرده است. تحریمها و جنگ بمثابه عواملی که می توانند شیرازه زندگی عادی و موجود را از هم بپاشند، و کل نظام اجتماعی موجود را از بنیان و اساس تخریب کنند، مردم را در مقابل این سئوال اساسی قرار می دهند که آیا کشمکشها و اختلافات داخلی در یک کشور نمی توانند رقیب خارجی را در تحمیل متد و خواستههای خود قوی تر کند، و به این ترتیب کل کشور را در شرایطی قرار دهد که امنیت عمومی آن را به خطر بیاندازد؟ امنیتی که در نبود آن همه بدون استثنا ضرر خواهند کرد؟ سرکوب وحشیانه مردم (عامل بیرونی)، ضعف ساختاری جنبش سبز (عامل درونی) و تهدیدهای خارجی، سه فاکتور بهم پیوستهای هستند که جنبش اعتراضی مردم را علیرغم گستردهتر شدن طیف نیروهای معترض در حالت “نه پیشروی و نه عقب نشینی” قرار دادهاست. اما همزمان نیز می توان گفت اگرچه جنبش از حیث بروز کمیتی خودش در شرایط کنونی وضعیت مطلوبی را از سر نمی گذراند، اما در عمق هم چنان روندها تعمیق بیشتری می یابند و جامعه ما بیش از پیش به علت فراگیرتر شدن شاخصهای مدرن و فرامدرن در سطح جهان به ضرورت تغییر پی می برد. امری که می تواند تجلیات اعتراضی متفاوت و گونهگون در حال و بویژه در آینده داشته باشد، و به همین دلیل هیچ سرکوبی را توان مقابله با آن نخواهدبود.