در مدت اخیر سایتهای منتسب به چپ را اگر ملاحظه کنید، متوجه می شوید که تبلیغات خیلی سنگینی از طرف بخش قابل ملاحظه چپ در حمایت از اعتصاب غذای جعفر عظیم زادە دیده می شود. این اعتصاب غذا را فصل نوینی در مبارزات توده کارگر می خوانند، و شب وروز به تمجید از آن می پردازند.
اولا از اینکه آقای عظیم زاده آزاد شده بسیار خوشحالم. دوما مگر این اعتصاب غذا در اعتراض به امنیتی کردن فعالیتهای صنفی و تجمعات و اعتصابات کارگران و معلمان، دستمزدهای زیر خط فقر، ممنوعیت برگزاری مستقلانه و آزادانه روز جهانی کارگر و روز جهانی معلم، عدم شفافیت و عمل موثر سازمان جهانی کار LO در قبال نقض حقوق بنیادین کارگران و معلمان ایران و با خواست خارج کردن اتهام “اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی کشور” و دیگر اتهامات امنیتی از پرونده های مفتوح کارگران و معلمان معترض و برداشتن اینگونه اتهامات جعلی و ساختگی از پرونده های خود و دیگر فعالین کارگری و معلمان زندانی، صورت نگرفت؟ خوب! اکنون که بیش از هفتاد روز از اول ماه می می گذرد، دستاورد آن چه بوده است؟ اگر قرار باشد از نقطۀ عطفی در جنبش کارگری ایران صحبت شود، کدام نتایج حاصله از این اعتصاب غذا کوچکترین بهبودی به نفع طبقۀ کارگر ایران به دنبال داشته است؟ حتی بزرگترین مبارزات دست جمعی کارگران هم اگر قرار باشد هیچ دستاوردی نداشته باشد، نمی تواند به عنوان فصل نوینی در جنبش کارگری معرفی شود، تا چه رسد به یک اعتصاب غذای فردی.
قبل از آن لازم به یادآوریست همانطور که اعتصاب کنندگان اعلام کرده اند تقریبا هیچ خواست شخصی در شروع آن مطرح نبوده است، بلکه خواسته هایی که عموما مربوط به وضعیت اسف بار طبقه کارگر و معلم هستند، اعلام شده بودند. با این همه، توی سنوات اخیر بسیاری از فعالین سیاسی و مدنی در زندان به دو دلیل مشخص دست به اعتصاب غذا می زدند. اول اینکه خواستار آزادی و یا اعاده دادرسی منصفانه می شوند، و دوم اینکه خواستار بهبودی شرایط زندگی خود در زندان هستند که در اعتصاب اخیر اصلا بحث این جور مسائل در میان نبوده است. اما در عالم واقع و پس از پشت سر گذاشتن شصت وچند روز، نتیجه این اعتصاب غذا در نهایت به خواسته های فردی شخص اعتصاب کننده ختم شد. یعنی آزادی واعاده دادرسی. با این حال، این پرسش در اینجا به ذهن می رسد که مگر این افراد نمی دانستند که ادعاهایی که مربوط به وضعیت کلی طبقه کارگر است از طریق عمل فردی، یعنی اعتصاب غذا ممکن نمی باشد؟ با این حساب، آیا نتیجه این اعتصاب غذا را باید دستاوردی شگرف و تاریخ ساز در امر مبارزات طبقاتی بدانیم؟ ازاینکه رفیق ما آزاد شده است، باید خوشحال بود. خوب! این چه نفعی و چه ربطی به کل طبقه کارگر دارد؟ مگر چند درصد از کارگران درگیر این اعتصاب غذا شده بودند؟ کدام تجارب جمعی به تجارب جنبش کارگری اضافه شده است؟ در کدام کارگاه یا کارخانه در نتیجۀ این اعتصاب تشکلی کارگری شکل گرفته است؟ کدام یک از قوانین بر علیه کارگران لغو شده است؟ هیچکدام!
بعدش هم در اعتصاب غذا هایی که سایر فعالین سیاسی مدنی انجام می دادند، معمولا این نتایج شخصی تحصیل می شد که بهترین نمونه آن اعتصاب غذای اکبر گنجی بود. حتی اگر اکبر گنجی برای مطالبات عمومی طبقۀ سرمایه داران هم اعتصاب کرده بود نتیجۀ آن همان آزادی خودش و بعد هم راهی خارج از کشور شدن بود. سئوال این است از جنبه نتایج، فرق این اعتصاب غذا با سایرین چیست؟ بعدش هم آیا اعتصاب غذا برای کارگر نان می شود، یا موجب می شود که قرار دادهای سفید امضا برچیده شود؟ و یا دیگر خواسته هایی که بقول لنگستن هیوز با ترس وریش گرو گذاشتن ایجاد نمی شوند. نه امروز و نه فردا و نه هیچ وقت دیگر؟ من معتقدم تا زمانیکه طبقه کارگر متشکل نشود، و این تشکلها نمود عینی نداشته باشند و صاحب وزن اجتماعی اقتصادی و سیاسی نشوند، تا قیامت در بر این پاشنه می چرخد. در مورد این جریان همانطور که قبل گفته شد این پروژه در راستای قهرمان سازی از سوی طیف چپ دنبال می شود، و گرنه نتایج عینی آن از قبل قابل پیش بینی بود .
در این اعتصاب غذا معلوم شد که از نقطه نظر چپ چه شرایطی برای رهبر شدن در طبقۀ کارگر لازم است. جعفر نه تاکتیک و استراتژی مبارزاتی معینی را پیش پای طبقه کارگر گذاشت، و نه راه های دستیابی به تشکلهای نیرومند کارگری را نشان داده بود. با این حال چپ، مدال رهبری طبقه کارگر را به گردن او آویخت و فداکاری و قهرمانی فردی او را برای اعلام رهبری کافی می دانست. این یعنی ضربه زدن به جنبش کارگری. کدام کارگری می تواند یک تنه به جنگ دولت و طبقۀ حاکم برود، و اعلام کند که تا به آخر دست از اعتصاب غذا نخواهد کشید؟ کدام کارگر مرد یا زنی می تواند زن یا شوهر و فرزندان خود را گرسنه و به امان خدا رها کند، و نقش هرکول را بازی کند؟ کدام تشکل و سازمان کارگری است که می تواند خانواده های کارگرانی را که درگیر اعتصاب و زندان هستند مورد حمایت خود قرار دهد؟ کسی که اینها را نمی خواهد ببیند و برای کارگر از فداکاری روضه می خواند، دوست کارگران نیست.
و یک سئوال اساسی که در پایان مطرح می شود اینکه، پروسه اعتصاب غذایی که با تبلیغات گسترده بشارت یک ناجی برای طبقه کارگر می دهد، کسی که عیسی وار برای رفاه وآسایش دیگران سخیتهای فراوانی بر خویش تحمیل می کند، و شب و روز هم از طرف میدیای چپ گرفته تا راست مانند بی بی سی و صدای امریکا و رادیو فردا و دیگران بر این طبل می نوازند، حال که به نتیجه نگاه می کنیم، آیا موجب سر خوردگی و یاس طبقه کارگر نمی شود؟ ایا کارگران آنرا شکستی دیگر در زندگانی خویش تعریف نمی کنند؟ به راستی اگر کارگران این مبارزه را مبارزه طبقه خود بدانند به جز ناامیدی هیچ نتیجه ای نخواهند گرفت. چه خوب که طبقۀ کارگر ایران این مبارزه را مبارزه خود ندانست و پیروزی و شکست خود را به آن وصل نکرد.
با آرزوی پیروزی مبارزات کارگری