بیش از دو ماه از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان می گذرد. در طی این دوماه ، روزی نبود که خبرو یا تفسیری در مورد انتخابات این کشور و مسائل پیرامون آن، در رسانه های بین المللی انتشار نیافته باشد. پس از اعلام نتایج اولیه انتخابات و اعلام پیروزی حمید کرزای در آن، عبدالله عبدالله، رقیب اصلی کرزای در این انتخابات، ضمن اعلام مخالفت با نتایج اعلام شده، خواهان ابطال نتایج اعلام شده و برگزاری دور دوم انتخابات گردید. در نهایت نیز کمیسیون مستقل برگزار کننده انتخابات از موضع اعلام شده قبلی عقب نشست و بروز “تقلب” در انتخابات را “پذیرفت”، که در نتیجه آن آرای کرزای به زیر ۵٠٪ بعلاوه یک سقوط نمودند و در عمل این کشور در برابر دور دوم انتخابات قرار گرفت. به دنبال این اطلاعیه کمیسیون، بسیاری از ناظران مسائل افغانستان و بویژه برخی ازرسانه ها با هیجان تمام، این اطلاعیه را تفسیر نموده و آن را دلیلی بر اعتراف کرزای به بروز تقلب در انتخابات، اعلام نمودند. آیا براستی می توان به همین سادگی از بروز تقلب سخن گفت و چشم ها را بر همه رایزنی هایی که در طول این دو ماه واندی صورت گرفت، و هنوز هم در جریان هستند، بست؟ آیا عینکی نیرومند لازم است تا “معامله” صورت گرفته و “توافق” انجام شده را دید و با نگاهی دیگر به این کشور بحران زده و درگیر هزاران بلا نگریست؟ شاید بسیاری بر این باور بودند و هستند که با ارائه تصویری این چنین از نتایج انتخابات در افغانستان، به پیشرفت امر صلح و دمکراسی در این کشور کمک می کنند. قضاوت نتایج انتخابات، بدون توجه به شرایط برگزاری آن و ندیدن ویژگی های جامعه افغانستان، و سطح دانش و فرهنگ سیاسی توده ها، ما را به توهماتی دچار خواهد ساخت که فراموش نماییم که این کشور در وضعیت جنگ داخلی است، و در بسیاری مناطق رفتن به پای صندوق های رای با خطر مرگ توام است. شاید همگان مطلع نباشند که یکی از معضلات اصلی انتخابات، نبود ماموران زن در حوزه های انتخاباتی بود که عملا ماموران نگهبان حوزه از جستجوی بدنی رای دهنده ناتوان بودند و نمی دانستند که شخص رای دهنده در پوشش سنتی زنان افغان، مرد است و یا زن؟ چه رسد به این که آیا او تروریست انتحاری است یا خیر؟
آنچه که در این دو ماه اخیر در صحنه سیاسی افغانستان اتفاق افتاد، معامله ای بود بر سر تقسیم قدرت و نه چیز دیگری. این درست است که حمید کرزای مدتهاست که برای آمریکا و متحدینش درناتو، شخصیت “مطلوبی” به حساب نمی آید. ولی آیا همه این ها را می توان به حساب “بی کفایتی” و “ناتوانی” او در اداره کشور نوشت؟ آیا این اجازه را هم داریم که بگوییم و بنویسیم که چه بسا تصمیمات و اقدامات مستقل کرزای که بدون توافق با آمریکا ومتحدین اروپایی آمریکا، عملی گردیدند، نقش معینی را در اتخاذ تصمیم به “جابجایی” داشته اند.
بلافاصله پس از اعلام تعیین روز برگزاری دور دوم انتخابات، عبدالله اعلام نمود که کمیسیون برگزاری انتخابات مورد تایید وی نیست و باید تغییر کند؛ و در ادامه نیز مخالفت خود را با حضور برخی از وزرا در کابینه آتی، مطرح نمود. با توجه به مشکلات امنیتی و مالی که به هنگام برگزاری دور اول انتخابات در برابر دولت افغانستان قرار داشتند، آیا اجازه داریم چنین نتیجه گیری نماییم که یا آقای عبدالله در افغانستان زندگی نمی کند و یا این که از نتایج “گفتگوها” میان حمید کرزای و طیف طرفداران او در دولت افغانستان از یکسو و رایزنان آمریکایی و اروپایی از سوی دیگر، راضی نیست.
با توجه به منتفی بودن مورد اول، به این نتیجه می رسیم که عبدالله به طور کلی خواهان شرکت در دولتی نیست که حمید کرزای در آن در موضع برتر قرار داشته باشد. خبر مربوط به اعلام انصراف وی از شرکت در دور دوم انتخابات در روز هفتم نوامبر را نیز از همین زاویه می توان بررسی نمود.
چه بسا بتوان برنامه اعلام شده از سوی عبدالله در مبارزات انتخاباتی وی مبنی بر تعدیل قدرت ریاست جمهور و بالا بردن قدرت نخست وزیر و مجلس را همراستا با استراتژی نوین آمریکا در قبال افغانستان ارزیابی نمود، ولی آیا زمینه برای چنین حرکتی در افغانستان آماده است؟ اگر پاسخ مان آری است، پس شدت گیری عملیات نیروهای طالبان را چگونه می توان تبیین نمود؟ آیا مگر غیر از آن است که نیروهای طالبان به خوبی وضعیت موجود درکریدورهای حکومتی کابل را تعقیب می کنند و با شدت بخشیدن به حملات نظامی (ساختمان هتل تحت پوشش سازمان ملل که چند روز پیش مورد حمله و تصرف طالبان قرار گرفت، در کابل و در مجاور پایگاه سازمان امنیت دولتی قرار دارد)، نیروهای بینابینی در نوسان میان طالبان و دولت مرکزی را نیز به صفوف خود جذب می نمایند. این موضوع که طالبان به سلاح های پیشرفته ساخت آمریکا و آلمان مجهز شده اند را نمی توان فقط در مقوله بازار سیاه سلاح و یا فساد مامورین و مسئولین دولت افغانستان گنجاند، بلکه به پدیده بی اعتمادی به روندهای آتی و نیزترس از بازگشت و انتقامجویی طالبان و همچنین تمایلات شخصی به پیوستن به طالبان را نیز باید مد نظر داشت.
اکنون استراتژی نوین آمریکا در افغانستان در برابر آزمونی سخت قرار دارد. در روز ٢۵ اکتبر (هفته ای که گذشت) شهرهای کابل، جلال آباد و هرات شاهد تظاهرات مردم علیه حضور نیروهای خارجی در افغانستان بودند. بهانه این تظاهرات خبری بود مبنی براین که گروهی از سربازان آمریکایی در یکی از روستاها پس از مواجه شدن با مین های انفجاری و دادن تلفات، خشمگین شده و کتاب قرآن را به آتش کشیده اند. تایید یک مقام فرماندار منطقه از حادثه پیش آمده نیز بر خشم توده های برانگیخته افزود و منجر به تظاهرات گشت. در این اعتراضات که شعارهای مرگ بر آمریکا و آمریکایی برو بیرون، و تعدادی شعارهای دیگر در مخالفت با حضور سربازان خارجی در افغانستان داده می شدند، مترسک باراک اوباما نیز به آتش کشیده شد.
چه بسا این حرکت نه فقط در مخالفت با حضور نظامیان خارجی در افغانستان صورت گرفت، بلکه بیشتر حاوی پیامی بود روشن به آمریکا و دیگر کشورهای درگیر در رایزنی های پس از انتخابات، و بویژه شخص عبدالله، که درحمایت از حضور “دیگران” در سیاستگزاری در افغانستان کار را به آنجا کشاند که در روزهای قبل از اعلام انصراف از شرکت در انتخابات روز ۷ نوامبر، اعلام نموده بود که از این پس رابطه ستاد انتخاباتی وی با کمیسون انتخابات از کانال نمایندگی سازمان ملل خواهد بود.
هرگونه تلاشی که در جهت ایجاد تحولات واقعی وپایه ای در افغانستان صورت پذیرد، به ثمر نخواهد نشست، مگر آن که نمایندگان تمامی شرکت کنندگان واقعی در صحنه امروز سیاست در افغانستان را در بر گیرد. نه گفتگوها و توافقات انفرادی با طالبان، آنچه که دولتهای انگلستان و ایتالیا به شکل موردی به آن دست یازیدند و یا تلاشهای سازمان سیا در برقراری رابطه با نیروهای طالبان به اصطلاح معتدل، ونه حملات علیه یک چهره و افراد پیرامون، و “افشاگریهای” رسانه های بین المللی، مانند آنچه که در رابطه با دخالت برادر کرزای در تولید و قاچاق مواد مخدرو سکوت کرزای در قبال آن و یا همین افشاگری اخیر تایمز مبنی بر اجیر بودن برادر کرزای در سازمان سیا و دریافت پول از این سازمان، که این روزها در رسانه ها مطرح است، هیچ یک از چنین مواردی را نمی توان پشتوانه “استراتژی نوین” قرار داد.