جو سیاسی در میان بخش مهمی از اپوزیسیون و مردم در ایران بشدت تحت تاثیر چگونگی روابط کشور با ایالات متحدە است. بمحض تشدید تنشها، در میان آنها امید بە تغییر انقلابی و یا تغییر رادیکال بشدت تقویت می شود و باز با کاهش تنشها، شروع مذاکرات و بدە بستانها جو سیاسی مذکور، آرام گردیدە و نوعی رکود صحنە را بلافاصلە تسخیر می کند.
در مورد علل چنین وضعیتی می توان گفت کە البتە در جهان درهم تنیدە کنونی با توجە بە نقشی کە روابط و نیروهای بین المللی در تغییر ایفاء می کنند (یعنی برجستەشدن نقش نیروی خارجی در تغییرات داخلی)، می توان چنین پدیدەای را درک کرد؛ اما آنگاە کە بحث بر سر میزان نقش آن است می توان کاملا با چنین نیروهائی از موضع بشدت انتقادی درآمد و نقشی را کە آنها برای عنصر خارجی قائل اند را بە باد انتقادات کوبندەگرفت. کما اینکە عامل خارجی همیشە بە عنوان عنصر بیرونی عمل کردە و بنابراین نقش آن نقشی مستمر و اساسی نیست. آن هم بە یک دلیل سادە و آن اینکە عامل خارجی در کشور زندگی نمی کند تا چگونگی شرایط داخلی مستمرا بر وضعیت زندگی و منافع آن تاثیر بگذارد.
در این بحث البتە باید موافق بود کە عامل خارجی در دنیای بشدت گلوبالیزەشدە کنونی نسبت بە سابق از تاثیرات بیشتری برخوردار است؛ اما شدت گرفتن تاثیر، هنوز بە معنای جابجائی میان عامل خارجی و داخلی نیست و در دیالکتیک تغییرات اجتماعی، هنوز عنصر داخلی از اهمیت اولیە برخوردار است. فراموش کردن این نکتە و اصرار بی جا بر عنصر خارجی می تواند لطمات جبران ناپذیری بر جنبشها وارد آورد. می تواند همزمان بە رشد بادکنکی و نیز ترکیدن آنها منجر شود و چنین تغییرات ناگهانی در مدت زمانی محدود کە هنوز پایەهای تغییر رادیکال شکل نگرفتەاند در نهایت بە تحکیم پایەهای قدرت و تضعیف این بخش از اپوزیسیون منجر شود.
اما چرا قائل شدن نقش اولیە برای نیروی خارجی برخوردی بشدت نادرست است. از جملە بە دو دلیل اساسی:
ـ سرنگونی دولتها در اثر فشار و دخالت خارجی تنها آن زمان میسر است کە در داخل نیروی اپوزیسیون قوی وجود داشتەباشد، در غیر این صورت فشارها تنها بە اهرمی برای گرفتن امتیاز تبدیل می شود. و چنانکە می دانیم سیاست امتیاز گیری می تواند بر وجهە آن اپوزیسیونی کە علیرغم عدم توانائی در داخل اما از چنین فشاری پشتیبانی می کند، لطمات جبران ناپذیری وارد کند،
ـ عامل اصلی سرنگونی دولتها از خارج، ایالات متحدە آمریکاست، اما با توجە بە یکدست نبودن قدرت و امکان جابجائی در نیروهای جاگرفتە در قدرت در این کشور، و نیز تجربە دولت ترامپ کە محدودیتهای این کشور در برپائی جنگهای دیگر را بخوبی نشان داد، دنیا عموما وارد فاز دیگری شدەاست کە آن را از سالهای بویژە اوائل قرن بیست و یکم جدا می کند.
باید گفت کە موج زدگی آن بخش از اپوزیسیون کە بمحض بدترشدن روابط کشور با آمریکا، بلافاصلە در آنها امیدهای واهی تقویت می شود، از طرف دیگر نشان از عدم توانائی داخلی آنها بعنوان یک نیروی جدی دارد. البتە اپوزیسیون در هیئت نیروهای متشکل سیاسی، همە در این مورد با مشکلات جدی درست بە گریبانند، اما بە نظر می رسد تا آنها بیشتر تضعیف می شوند و در ایدئولوژی آنها مردم نقش کمتری می یابند، درصد بازی بر روی بند خارجی بیشتر تقویت می شود.
برای تغییر واقعی چارەای نیست کە باید بیشتر بە روندهای داخلی دخیل بست و طولانی بودن آنها هم چیزی از این واقعیت نمی کاهد. عنصر خارجی تنها آنگاە جایگاە واقعی خود را باز می یابد کە تابع آن باشد. بنابراین بازی این دستە از اپوزیسیون کە جایگاە واقعی نیروها را بشیوە ارادی عوض می کنند و توجهی بە وضعیت داخلی کشور از لحاظ حضور مردم ندارند، تنها در نهایت منجر بە تقویت نظام و ناامیدی مردم می شود.