دهمین دور انتخابات ریاست جمهوری که بدون شک جنجالی ترین و پر حادثه ترین انتخابات در تمام دوره حکومت جمهوری اسلامی بوده است با یک کودتای انتخاباتی و به زعم دولتمردان حاکم رژیم جمهوری اسلامی با پیروزی!! احمدی نژاد به پایان رسید. این انتخابات در تمایز از انتخابات دوره های پیشین از مؤلفه هایی نوینی برخوردار بود که یک نیروی سیاسی مبارز قطعا باید آنان را مورد تأمل قرار داده و تلاش نماید که ضمن فرا گیری تجارب و درسهای آن، آنان را در تحولات آتی کشور مورد توجه قرار دهد.
وجه تمایز عمده این انتخابات بر خلاف انتخابات گذشته قبل از همه در حضور با برنامه کاندیداها، شرکت گسترده و گرایش عمومی آگاهانه توده مردم به رأی دادن به مفاد برنامه کاندیداها با هدف تغییر وضعیت موجود حاکم بر جامعه بوده است. نکته دیگر اینکه از برجستگیهای عمده این انتخابات، همانا انعکاس مبارزات چند سال اخیر جنبش زنان، جوانان، ملیتهای ایران، دانشجویان، فرهنگیان و دیگر اقشار مختلف جامعه در مفاد برنامه کاندیداها بود، امری که در هیچیک از انتخابات ریاست جمهوری در ایران تا بحال سابقه نداشته است. طرح یک وزیر زن در کابینه از سوی محسن رضایی، تحقق اصول قانون اساسی مربوط به حقوق اقوام و ملیتهای غیر فارس از جانب اکثریت کاندیداها، طرح تغییر قانون اساسی از سوی کروبی، رعایت حقوق شهروندی، طرح آزادیهای عمل بیشتر و رفع محدودیتها برای دانشجویان، در نظر داشت برخی حقوق دمکراتیک توده مردم و اجازه بیان نظرات و غیره،که حتی اگر در همان حد شعارو کلی نیزطرح شده باشند،بهیچوجه تصادفی نبوده و همه آنها ماحصل مبارزات توده ای در طی سالها بوده و حکایت از رشد نسبی نیروی معرفت و عقل در مقابل خرافه پرستی و تحجر دارد.
اما حائز اهمیت ترین نکته این انتخابات، همانا شرکت میلیونی توده مردم و بعبارتی دیگر، حضور فعال آنان در صحنه سیاسی کشور بوده و میباشد. شرکت وسیع توده مردم در این انتخابات بر خلاف تبلیغات کارگزاران رژیم جمهوری اسلامی، نه با هدف مشروعیت بخشیدن به نظام، بلکه تغییر وضعیت حاکم موجود و ایجاد فضای تنفسی و دمکراتیک در جامعه بود. نکته جالب توجه آنکه در بحث میان تحریم و شرکت و پس از آن بدنبال آشکار شدن تقلب در انتخابات، بسیاری از توده مردمی هم که انتخابات را تحریم کرده بودند با شرکت کنندگان معترض به اعلام نتایج انتخابات همگام شده و حتی درجریان انتخابات برخی از احزاب سیاسی نیز با تغییر موضع قبلی خود، فراخوان شرکت در انتخابات را دادند.
در جریان رویدادهای انتخاباتی و تظاهرات میلیونی توده های مردم اقصی نقاط کشورمان، هر چند ما با طیفهای گوناگون فکری روبرو هستیم، اما روند اعتراضات طوری پیش رفت که عملا مجموعه حرکات و شعارها را چه در داخل و چه خارج از کشور هماهنگ نموده و بدرستی در مسیر حمایت از کاندیداهای اصلاح طلب یعنی موسوی و کروبی هدایت نمود. اما نکته قابل بحث در این بین آنست که دراین جنبش توده ای که همه نیروهای سیاسی کشور را بحرکت درآورد، متدولوژی برخورد به شیوه مبارزه و طرح شعارها در شرایط مشخص امروز چه میتواند باشد و نیروهای سیاسی چه چشم اندازی برای تداوم و رادیکالیزه شدن هر چه بیشتر جنبش میتوانند ارائه دهند.
قدر مسلم آنکه مجموعه نیروهای چه شرکت کننده و چه تحریم کننده انتخابات، هر یک با دیدگاههای متفاوت و اما مشترک شان که از تغییر نظام سیاسی حاکم بر کشور عبارت بود در این جنبش شرکت نمودند. در واقع در طیف حامیان تغییر این نظام ترکیب ناهمگونی از گرایشات معتقد به نظام جمهوری اسلامی (موسوی و کروبی) گرفته تا افکاری که خواهان برچیده شدن کل سیستم حکومتی هستند دیده میشود. در این بین مهمترین و تعیین کننده نکته در اتخاذ شعارها و سیاستها آنست که یک نیروی مبارز مجموعه رویدادهای فوق را چگونه ارزیابی میکند و در راه حصول آرمانها و اهداف خویش از چه شعارهایی تبعیت مینماید. در واقع یک نیروی مجرب سیاسی قبل از همه باید از این توانمندی و واقع بینی سیاسی برخوردار باشد که مرحله کنونی جنبش را بدرستی درک کرده، و از اوضاع کنونی تحلیل مشخصی داشته، و متناسب با آن تاکتیکهای مناسبی را اتخاذ نماید.
برای این امر و تشخیص درست نوع تاکتیکها باید ارزیابی و تحلیل درستی از سه محور تعیین کننده یعنی قدرت بسیج گرایانه توان نیروی تحول طلب، موقعیت حاکمیت و وضعیت توده های مردم داشت. عمده نمودن یکی از سه محور فوق و نادیده گرفتن دیگر محورها قطعا در راهبری و کشیده شدن به سیاستهای انحرافی و بهمان میزان در پیشبرد تاکتیکها مؤثر خواهند بود. چنین شیوه برخورد و دیدگاهی احساسی و غیر عقلایی و ماجراجویانه و ذهنی نسبت به چگونگی و نوع اتخاذ تاکتیکها و شعارها در شرایط مشخص، در تمام طول جنبشهای ملی و دمکراتیک جامعه ما وجود داشته و از قدمتی طولانی برخوردار است و علیرغم همه تجربیات ناموفق گذشته، هنوز هم بخش قابل توجهی از نیروهای سیاسی کشور از شیوه نادرست تعیین معیارهای تاکتیک مبارزاتی پیروی میکنند که نمونه شاخص آن همین انتخابات اخیر ریاست جمهوری و اتخاذ سیاست تحریم بود.
در مثال تاریخ، موضع گیری جریانات چپ ایران در دوران رژیم شاهنشاهی با تحلیلی اغراق آمیز از شرایط رشد اقتصادی و سیاسی جامعه ایران و درکی بلند پروازانه و اوتوپیستی ازمرحله انقلاب در ایران، نمونه بارز چنین موضع گیری میباشد. در آن دوران، جریان چپ ماجراجو و بی تجربه با اساس قرار دادن ماهیت حکومت مستبد رژیم شاهنشاهی و با تحلیلی ذهنی و غیر واقعی از شرایط جامعه و سطح رشد اقتصادی- اجتماعی و اعتقاد به قرار داشتن انقلاب در مرحله ملی- دمکراتیک ، کشور را در آستانه فرارویی به انقلاب سوسیالیستی ارزیابی نموده و از میان برداشتن رژیم شاهنشاهی زیر شعار سرنگونی رژیم شاه را بعنوان مانع اصلی دسترسی به این هدف مورد تحلیل قرار داد. چنین گردید که این جریان با عدم شناخت از قانونمندیهای انقلاب و تحول در جامعه و بدون در نظر داشت اصل تناسب قوا و آمادگی نیروی آلترناتیو تحول خواه و پیشرو، عملا با نیروهای مذهبی و متحجر مخالف شاه زیر شعار نادرست و زود هنگام سرنگونی رژیم شاه در یک صف قرار گرفته و ناخواسته به تقویت و قدرت گیری آن یاری رساند.
حضور مادی این تفکر و دیدگاه را میتوان بخوبی در جریان انتخابات اخیر مشاهده نمود. این دیدگاه حداکثر طلب شعار پرداز، تنها با برجسته نمودن ماهیت ضد مردمی حکومت جمهوری اسلامی، عملا سطح رشد جامعه و مبارزه رو به تحول و بطئی جاری را نادیده گرفته و بر اساس همان سنتهای مبارزاتی کهنه گذشته، شعارهایی را در دستور کار خود قرار داده است که به هیچ وجه با سطح رشد مبارزات و مطالبات کنونی توده مردم همخوانی ندارند. این تفکر که همچنان شعار سرنگونی جمهوری اسلامی را در سرلوحه برنامه خود دارد، طبق روال موجود به تحریم این انتخابات رأی داده و امروزبا خیزش میلیونی توده های مردم نه تنها بر عقب افتادگی خود از جنبش توده ای امروز و نادرستی تحلیلها و ارائه شعارها در آن رابطه را نمی پذیرد، بلکه با پیروی از همان خطاهای سنتی متدولوژیک پیشبرد شکل مبارزه، جنبش امروز توده مردم را انقلابی میداند که گویا سرنگونی کل نظام جمهوری اسلامی را آماج خود قرار داده است. جالب آنست که این نگرش، وقوع تقلب در انتخابات اخیر را عاملی برای توجیه نمودن تاکتیک سیاست تحریم انتخابات خود علم کرده و از آن خرسند است که توانسته با اتخاذ چنین سیاستی ماهیت سرکوبگرانه رژیم جمهوری اسلامی را آشکار نماید. در حالیکه این تفکر به لحاظ همان محصوریتهای رویایی خود از درک این واقعیت عاجز است که مسئله نشان دادن ماهیت نظام جمهوری اسلامی سالهاست که بسر آمده و امروز دیگر بحث بسیار عقب مانده ای است و خیزش امروز میلیونی توده های مردم نه برای اثبات و یا آشکار نمودن این واقعیت، بلکه تغییر کیفی وضعیت موجود است.
از اینرو این تفکر قدرت فهم و پذیرش آنرا ندارد که باید واقعیتها را عینی و در حرکت مورد ارزیابی قرار داد، و جایگزینی ذهنیات بجای واقعیات میتواند موجبات اتخاذ سیاستهای اراده گرایانه و همینطوراثرات زیانباری را در جنبش توده ای فراهم نماید. در واقع ،آن نمی خواهد این تجربه گرانبها را مد نظرقرار داده و از خطاهای گذشته درس گیرد که برای تأثیر گذاری کیفی بر هر حرکت و جنبشی، آنجا که توازن قوا هنوز به نفع نیروی تحول طلب نیست، نیروی مبارز چاره ای جز این ندارد که از حداقل ها و امکانات موجود علنی در جامعه آغاز نماید. این نیروی حداقل در جامعه ما امروز خود را در قالب افرادی چون موسوی و کروبی نمایان ساخته است و همانگونه که در نوشته قبلی ام نیز اشاره نمودم، در نظامهای مستبد و توتالیتر تحقق حقوق دمکراتیک و مدنی توده مردم الزاما با هزینه ها، قربانیها و زمان بیشتری همراه است و شرط اصلی آن، حضور بی وقفه و فعال در کلیه عرصه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی، پرهیز از پاسیویسم و تجهیز هر چه بیشتر به واقع بینی سیاسی است و هر چه توده مردم در روند حیات سیاسی کشور حضور فعالتری داشته باشند، به همان میزان نیروی جهل و استبداد در تنگنای بیشتری قرار گرفته و زمینه های رشد و برتری قدرت علم و دانش و عقل گرایی فراهم تر میگردد . البته واقع گرا بودن و پذیرش شرایط حاکم به هیچ وجه به معنای تسلیم شدن در قبال آن نیست، بلکه این تاکتیک مبارزه است وعناصری چون عقب نشینی، سازش، مذاکره، پیشروی و تعرض به موقع، هجوم، و غیره، از اجزای گسست ناپذیر قانون علمی و عقلانی این مبارزه بشمار می آیند.
از این رو در شرایط کنونی جامعه ایران، تأمین حقوق دمکراتیک و انسانی کلیه آحاد کشور و رادیکالیزه نمودن هر چه بیشتر جنبش توده ای تنها بطور گام به گام و با تسخیر سنگر به سنگر میسر بوده و در این راه آن تفکر و دیدگاهی باید مورد حمایت قرار گیرد که تحقق اهداف فوق را هموار نماید. به بیانی دیگر، برای ایجاد تحول و دگرگونی در جامعه، حاکم گردیدن جریان فکری تحول طلب و واقع بین در ایجاد یک فضای تنفسی در جامعه و رقم زدن سرنوشت آتی کشور نقش بسزایی میتواند ایفا نماید. شرط بلامنازع و محرک اصلی این تحول آن نیروی توده ای است که با حضور مداوم خود در عرصه سیاسی کشور، جستجوگر آن دریچه ها و روزنه هایی است که امکان راه یابی او را به دمکراسی و حقوق دمکراتیک خود تأمین نماید. این نیروی مادی را باید ارزش گذارد و توان و ظرفیت آنرا نه با معیارها و دیدگاههای خود، بلکه با در نظر داشت مجموعه شرایط محیط زیست و روند شکل گیری آن در جامعه ای با مختصات ویژه خود مورد ارزیابی و سنجش قرار داد.
در شرایط امروز، البته برای آن جریان و تفکری که حذف کامل نظام ولایت فقیهی و جامعه ای سکولار و مبتنی بر موازین حقوق بشری و رعایت حقوق دمکراتیک و ملی کلیه اقشار توده مردم را در رأس برنامه خود قرار داده است، البته گزینه ای همچون موسوی و یا کروبی تنها میتواند نقطه پرش و زمینه ساز تحقق این اهداف باشد. در واقع، نیروی تحول طلب و دمکرات امروز باید این واقعیت را بپذیرد که هنوز برای تحقق شعارهای ایده آل و استراتژیک نه توده مردم آمادگی ذهنی آنرا دارند و نه اینکه توازن قوا در سطح کلی جامعه به نفع آنهاست. در این رابطه و بعنوان نمونه میتوان بر این نکته مهم اشاره نمود که اگر تا زمان سخنرانی خامنه ای در نماز جمعه و حمایت علنی او از نتیجه انتخابات و احمدی نژاد، گرایش عمومی توده مردم در قالب شعارها هنوز متوجه حذف کل نظام نبود، اما پس از این سخنرانی ، آهنگ زیر سئوال بردن کل نظام جمهوری اسلامی و در رأس آن خامنه ای شدت و تقویت گردید. اما علیرغم وضعیت پیش آمده کنونی، هنوز شعار براندازی رژیم جمهوری اسلامی در سطح کل جامعه عامیت نیافته و شعار ابطال انتخابات و برگزاری مجدد انتخابات شعار مقطعی و محوری امروز است.
بدون شک مجموعه تحولات جاری در ایران هم به لحاظ شکل و هم مضمون، حاوی درسهای آموزنده بسیاری است. این درسها و تجارب برآمده از آن میتواند به میزان زیادی در شیوه و نگرش بسیاری از افراد و جریانات سیاسی واقع بین نسبت به امر مبارزه و معیارهای تدوین سیاست تأثیر بسزایی داشته باشد. این جنبش قبل از همه بر این اصل مسلم بار دیگر صحه گذارد که در هر حرکت و جنبش و انقلابی در نهایت این توازن قواست که سرنوشت آنرا رقم میزند. بدون وجود نیروی کافی، نیروی تحول طلب و مبارز باید در راستای خط مشی استراتژیک خود بر آن اهرمهایی تکیه نماید که امکان حرکت و بسیج نیرو را میسر سازد. تحت این شرایط طبیعی است که سیاستها و طرح شعارها باید با درجه سطح جنبش بطور عام انطباق داشته باشند. تحلیلی ذهنی و اراده گرایانه از اوضاع و بر آن مبنا اتخاذ سیاستها و پیشبرد تاکتیکهای ماجراجویانه نه تنها به پیشبرد و تکامل جنبش کمکی نمی رساند، بلکه آن میتواند در به انحراف کشاندن و تضعیف صفوف پیشروان آن صدمات و لطمات جبران ناپذیری وارد آورد.
ختم کلام آنکه، شاید در بدترین حالت جنبش حق طلبانه توده مردم توسط کودتا گران به فجیع ترین وجهی مورد سرکوب قرار گیرد، اما هنر مبارزه در آنست که وضعیت پیش آمده موجود را مورد ارزیابی واقع بینانه قرار داده و در راستای استراتژیک نهایی خود با پیروی از متدهای علمی مبارزه، آن شیوه ها و تاکتیکهایی را مورد کاربست قرار داد که بتواند در صورت امکان با کمترین هزینه در آن راه خدمت نماید.