بادخزان وزید
بر رودبار یاد
صد بوته خارماند.
در پای بوته های خزانی
برخاک سرد مانده…
یک چند برگ سبز
برشاخه های خشکان
ماندند با نوید بهاران.
آنک بهار
درچارسوی این کره ی خاک
فریاد می کشد.
و ان شاخه های خشک زمستانی
از خواب دیر باز
بیدار می شوند.
واب دیرباز
آن باد های سرد خزانی
با صد زبان وعید خزان دادند
آن روزهای سرد.
از زوزه هایشان
صدها گل شکوفا لرزید
گلبرگ های شکوفاشان
برخاک سرد ریخت.
هان بادهای خزانی!
یک لحظه بنگرید وببینید!
آن برگ های سبز
بر شاخه های خشک
که روییدند.
آنک چهار سوی جهان را
بارویش هزاران نوگل
پرورده با نسیم بهاری
درگل نشانده اند.
هان بنگرید
ای گل ستان جهانی را
علی رضا جباری (آذرنگ)
۲۹/۷/۹۰(۱۱/۹/۲۰)