دونالد ترامپ در سند استراتژی امنیت ملی، که همین هفته انتشار یافت، اعلام کرده است که “ما خود را در یک دورۀ جدید جهانی می یابیم، که در آن قدرتهای بزرگ باز به مخالفان یکدیگر تبدیل شده اند”.
کاخ سفید بر این اعتقاد قرار گرفته است که بنای یک نظم بین المللی “لیبرال دموکراتیک” یک توهم است. علیرغم مناسبات بسیار شخصی و حتی روان گسیختۀ ترامپ با روسیه، بخشی از این رویکرد جدید، که می توان آن را با “هرکس برای خود” خلاصه کرد، همانا تنش فزایندۀ میان ناتو و روسیه است. از این زاویه به نظر می رسد که ما به سالهای ۷۰ و ۸۰ قرن گذشته بازگشته ایم؛ با همان وحشت از خطر هسته ای، یعنی این خطر که زمانی به عمد یا به سهو، سلاحهای اتمی به کار گرفته شوند.
از این رو برخیها دو باره می کوشند، که سلاحهای اتمی را از عرصۀ روزگار محو کنند؛ کوششی که به اعطای جایزۀ نوبل امسال به جنبشی برای صلح انجامید. اما در سمت دیگر کسانی ایستاده اند که “برای تقویت بازدارندگی قطعی” در قبال رقیب، می خواهند سلاحهای هسته ای مدرنیزه کنند.
مهم برای ما این است که امریکا روسیه را به نقض پیمان منع موشکهای اتمی میانبرد، منعقده در سال ۱۹۸۷، متهم می کند. این پیمان آغاز پایان جنگ سرد بود. برای اولین بار اتحاد شوروی و امریکا تصمیم گرفتند که همزمان یک رستۀ کامل از موشکهای هسته ای میانبرد را نابود کنند. متعاقباً پیمانهای دیگری برای کاستن از موشکهای استراتژیک عقد شدند. به این ترتیب این دو قدرت بزرگ هسته ای با کاهش تعداد سلاحهای اتمی شان (با هدف رساندن آن به صفر) به ازای انصراف دیگر کشورهای غیر اتمی از دستیابی به این نوع سلاح، به تعهدشان در چارچوب پیمان منع گسترش سلاحهای اتمی (ان.پی.تی.)، مربوط به سال ۱۹۶۸، نیز عمل کردند. در آن روزها یک رویکرد مشترک جهانی برای دفع خطر هسته ای ممکن به نظر می رسید.
اما امروزه ما به سالهای تاریک ۷۰ قرن گذشته بازگشته ایم. روسیه مدتی است که درکار آزماتش یک موشک کروز با برد بین ۵۵۰ تا ۵۵۰۰ کیلومتر است. هفتۀ گذشته باقی ناتو با اتهام امریکا دایر بر نقض پیمان توسط روسیه همراه شد. البته ناتو هنوز به قدر پنتاگون تند نرفته است. پنتاگون خواهان آن شده است که به موشک جدید روسیه پاسخ داده شود. روسیه اتهام امریکا را رد می کند و متقابلاً واشنگتن را به نقض پیمان متهم می کند.
دولت ترامپ سلاح هسته ای را اساس امنیت امریکا و همپیمانانش می نامد. تمام ۹ کشور اتمی، سخت در کار مدرن کردن زرادخانۀ هسته ای خویش اند. در این شرایط است که فعالان ضدهسته ای برای جهانی با “صفر بمب” می کوشند.
طبعاً این کوشش رئالیستی به نظر نمی رسد. اما باید که آن را جدی گرفت؛ دست کم اگر هنوز ارزشی برای نظمی جهانی – مبتنی بر پیمانهای بین المللی (ان.پی.تی.) و معیارهای انسانی (دایر بر این که کاربرد بمب اتمی پذیرفتنی نیست) – با ابزارهای کارآمد و بیطرف قائل باشیم. مسئلۀ فراخوان برای منع سلاحهای هسته ای این است که به مسئله [خطر هسته ای] از زاویۀ اشتباهی نزدیک می شود. زیرا، گرچه مسابقۀ تسلیحاتی نهایتاً می تواند به تنشهای سیاسی نیز دامن بزند، اما در اساس خود محصول این تنشهاست. کشورها به یکدیگر اعتمادی ندارند، نه به این دلیل مسلح اند، بلکه مسلح اند، چون به یکدیگر بی اعتماد اند. برای این که کاری واقعی علیه خطر هسته ای انجام دهیم باید تأکید را بر این نکته بگذاریم که “اساس همانا مناسبات سیاسی است.” در سالهای ۷۰ و ۸۰ قرن گذشته نه تنها گارباچف و ریگان، بلکه فعالان صلح نیز به این نتیجه رسیده بودند.
درضمن یک موشک میانبرد جدید روسی به خودی خود به این معنا نیست که این موشک به کلاهک هسته ای هم مجهز است، اگرچه که این قطعاً یکی از شقوق ممکن است. بنابراین غروب پیمان منع موشکهای میانبرد بزرگترین تهدید وضع کنونی نیست. بزرگترین تهدید همانا موقعیت متزلزل کنونی است.
رویکرد مشترک به یک مسئلۀ جهانی، همچون خطر هسته ای، مستلزم یک ساختار نهادمند سالم بین المللی است. چنین ساختاری به نوبۀ خود نیازمند “نگهداری و مراقیت دانمی” یعنی دیپلماسی جدی است. پیمانها باید متناوباً بازآزمائی شوند و می توانند برحسب ضرورت مورد مذاکرۀ مجدد قرار گیرند؛ وگرنه تدریجاً اهمیت شان را از دست خواهند داد. این که یک پیمان ۳۰ ساله اکنون زیر فشار قرار گرفته است، شگفتی بزرگی نیست. سهمگین، بیعلاقگی آشکار هر دو طرف، امریکا و روسیه، برای جستجوی راه های جلا دادن و تقویت آن است.
مسئله ابعاد بزرگتر خود را زمانی نشان خواهد داد که توجه کنیم مشارکت دیگر قدرتهای اتمی (خاصه چین، هند و پاکستان) نیز ضرورت دارد. روسیه کشوری هم اروپائی و هم آسیائی است و بنابراین سلاحهای خود را با نگاه به هر دو قاره می سازد. یک روند مذاکرۀ جهانی در جهانی که “هر کس برای خویش” است، از هر زمان دیگری دور از دسترس تر به نظر می رسد.
پس این وضع راه به جای اشتباهی می برد. اما در سالهای ۸۰ ما بالاخره راهی یافتیم. علل مستقیمی که در آن زمان به آن راه انجامیدند، مثل برآمد گارباچف در اتحاد شوروی، طبعاً ویژۀ همان زمان بودند. اما دلایل عمومی همچنان و اکنون همان اند، بلکه حتی در زمانی با درهم تنیدگی ها و وابستگی های متقابل محکمتر. پس باید به جستجو برای دستیابی به راهی برای توافق ادامه داد، نه به هر قیمتی، و نه فقط برای چانه زدن، بلکه از آن رو که هر بدیل دیگری بدیل بدتری است.
منبع: فولکس کرانت، چهارشنبه ۲۰ دسامبر ۲۰۱۷