اگر پیروزى حماس به مثابه بمبى عمل کرد که جو سیاسى منطقه را لرزانید، و از آن به عنوان یک حادثه غیر مترقبه یاد شد، اما از طرف دیگر به نمایش گذاشتن خصلت دیگرى در نهضتهاى رهائى بخش ملى بود که دیگر حالا سالهاست فراموش شده است، و آن، خصلتى بود که نسبتا نیروهاى چپ در نهضتهاى رهائى بخش ملى صاحب و وارث آن بودند. تاکید بر خصلت اجتماعى جنبش با گرایش طبقاتى و ضد فقر آن، و نیز تاکید بر مبارزه علیه جناحهاى فاسد و استثمارگر، از خصائص گرایش چپ بودند.
در تاریخ مبارزات ملى ما نمونه هاى فراوانى از این دست داریم. به عنوان نمونه چین و ویتنام که در آن احزاب چپ در ضمن آنکه نقش اصلى را در رهائى ملى داشتند، اما آن را با اهداف اجتماعى درهم تنیدند و در عین رویاى رهائى ملى به رهائى اجتماعى نیز اندیشیدند. حتى در مناطق و کشورهائى هم که مشخصا نیروهاى چپ، نیروى غالب در رهائى ملى نبودند، و نیروهاى بینابینى آنرا به عهده داشتند، باز ما شاهد حضور و تاثیر این برنامه چپ با گرایش اجتماعى آن بودیم.
اما بعد از فروپاشى شوروى و عقب نشینى فاحش چپ، این خصلت نه تنها در رهائى ملى محو و یا به شدت تضعیف شد، بلکه گرایش چپ در شکل احزاب و سازمانهاى آن، در این جبنشها به کنار رانده و عمدتا به دنباله رو دیگر احزاب مبدل شدند، و دیگر نقش آنچنانى ایفا نکردند.
و اکنون ما با پیروزى حماس در انتخابات پارلمان مردم فلسطین روبرو هستیم. نیرویى مذهبى که در عین حضور جدى در تحقق ایده رهائى ملى، بر خصلت اجتماعى این ایده نیز به شکل ویژه خود تاکید کرد، و با دیدگاهى مذهبى به تکرار اهمیت ایده اجتماعى مبادرت ورزید. حماس نه یک حزب چپ، نه یک حزب با برنامه مشخص داراى ایده رهائى اجتماعى، و نه گرایشى در پى زنده کردن تجارب تاریخى در این زمینه بر مبناى سکولار آن است.
حماس در حقیقت یک حزب مذهبى است که در بطن جنبش ملى فلسطین، ضعف اساسى نیروهاى ملى را دید و با امکانات مالى گسترده خود که البته متکى به دیگر کشورها بود، و با ایجاد شبکه هاى مختلف خدماتى و اجتماعى در میان اکثریت مردم فلسطین و نیز با تمرکز تبلیغاتى بر علیه فساد ادارى دولت فلسطینى و الفتح، چنین پیروزى را در انتخابات اخیر براى خود امکان پذیر ساخت. و از این لحاظ ما شاهد این بودیم که دوباره مسائل اجتماعى در بطن جنبش ملى به نیروى محرکه اصلى تبدیل شد، و نشان داد که این مسائل نه تنها نمردهاند بلکه کماکان به قوت خود باقى هستند. و میماند اینکه چطور روى آن برنامه مشخصى داشت. این مسئله بار دیگر نشان داد که سیاست تنها از زاویه تناقضات سیاسى پیش نمیرود و زمینه ها و پارامترهاى اجتماعى میتوانند هنوز عاملهاى اصلى و تعیین کننده باشند، و ماندگار بمانند تا هنگامى که تناقضات اجتماعى در شکل خاص خود باقى هستند.
این تجربه البته به طورى دیگر در کردستان عراق نیز تکرار شده است. با این تفاوت که در آنجا احزاب اسلامى به نیروى اساسى و اصلى در قدرت سیاسى فرا نروئیدند، اما توانستند به نیروهاى جدى تبدیل شوند. و البته این نیز به دلیل عدم توجه احزاب ملى به زندگى مردم، جنگ داخلى و همچنین توانائیهاى مالى احزاب اسلامى بود که با کمک آن دست به ایجاد شبکه هاى درمانى و خدماتى و اجتماعى وسیع زدند. در حالى که دو حزب عمده کردستان عراق در حال جنگ بر علیه همدیگر بودند، این گرایش مذهبى سیاسى توانست به این طریق پایگاه اجتماعى خود را گسترش دهد، و سرانجام به تدریج بتواند نفوذ خوبى را براى خود دست و پا کند.
اکنون مى بینیم آن جریان مذهبى با اینکه تنها از منطقه کردستان در انتخابات سرتاسرى شرکت کردند، اما توانستند پنج نماینده به مجلس ملى عراق بفرستند. و قابل توجه است که بگوئیم متحدین اسلامى کردستان تنها در شهر سلیمانیه نود و دو هزار راى داشته اند. یعنى شهرى که شاید سکولارترین شهر در کل عراق باشد و مردم آن از تمایلات مذهبى کمترى برخوردارند.
بنابراین پیشروى نیروهاى مذهبى، باید جناح سکولار را هوشیار سازد که در بازى سیاست، عدم توجه به خواست توده هاى محروم جامعه، تسلیم محض بازار آزاد شدن، درها را بدون حساب و کتاب به روى بازارهاى منطقه و جهانى گشودن، و تنها سیاست را از زاویه سیاسى دیدن، میتواند تبعات خطرناکى داشته باشد. انگلس مذهب را شکل بروز جنبشهاى اجتماعى در جامعه پیش مدرن میدانست و اکنون این طنز تاریخ است که دوباره مذهب در جو رکود، عقب نشینى و از دست رفتن اعتماد به نیروهاى سکولار، ملى و چپ دارد در شکل جبنشهاى اجتماعى دوباره ظاهر میشود.
بهمن ١٣٨۴