احزاب سیاسی در کشورهای دمکراتیک، در بین سازمان هائی که در حوزه سیاست فعال هستند، بیشترین نقش را در سپهر سیاسی کشور ایفاء می کنند و پس از دولت، قدرتمندترین نیروی سیاسی هستند که بیشترین سهم از فعالیت های سیاسی را به خود اختصاص می دهند. نقش احزاب در جوامع صنعتی به قدری بالا است که نظام حزبی به خوبی می تواند معرف نظام سیاسی کشور تلقی شود و احزاب سیاسی هم مدعی نقش تعیین کننده ای در زندگی سیاسی باشند. اما در طی دهه های اخیر در بین برخی پژوهشگران نسبت به نقش سنتی احزاب در حیات سیاسی کشورها، تردیدهائی به وجود آمده است. این تردیدها به کاهش تعداد اعضای احزاب، امتناع جوانان از پیوستن به احزاب، افزایش تعداد رای دهندگان دمدمی مزاج ـ سیال ـ و آرای پراکنده بر می گردد. آنها با استناد به چنین فاکت هائی از افول احزاب سخن به میان می آورند.
به نوشته اکونومیست در حال حاضر تعلق داشتن به یک حزب سیاسی هرگز تا این اندازه ارزان نبوده است. عضویت در حزب سوسیالیست در فرانسه تنها ۲۰ یورو در سال هزینه دارد. حزب محافظه کار انگلیس نیز از شما می خواهد که تنها ۲۵ پوند بپردازید. جنبش های سیاسی جدید نیز حتی هزینه کمتری به شما تحمیل می کنند (۱۲ پوند برای عضویت در حزب Pirates انگلستان). تنها ثبت نام آنلاین شما را به یکی از اعضای حزب چای در آمریکا تبدیل می کند. با وجود نازل بودن حق عضویت، اروپایی ها و آمریکایی ها دسته دسته از وابسته بودن به یک حزب روی بر می گردانند. سال ها بود که عضویت در احزاب کاهش می یافت اما اکنون به نظر می رسد که این کاهش شدت یافته و کیفیت متفاوتی به خود گرفته است. همان طور که اینگرید ون بیزن از دانشگاه لایدن هلند و همکارانش در مقاله خود با عنوان “رفتن، رفتن… رفته” ادعا کرده اند، عواملی که باعث ظهور احزاب بزرگ شده بودند در حال رنگ باختن هستند و بعید است که بازگردند. در اروپا، عضویت در احزاب از دهه ۱۹۸۰ رو به کاهش نهاد و به خصوص در نخستین دهه از قرن جاری روند سریع تری به خود گرفت. تقریبا در ده سال منتهی به سال ۲۰۰۸، عضویت در احزاب در آلمان ۲۰ درصد، در سوئد ۲۷ درصد و در نروژ ۲۹ درصد کاهش یافت. در بریتانیا، نرخ کاهش به رقم قابل توجه ۳۶ درصد رسیده است. البته همه جا روند یکسانی را به خود ندیده است. برای مثال، احزاب در اتریش همچنان قوی هستند. در ایتالیا نیز به لطف احزاب جدیدی مانند اتحادیه شمالی، میزان عضویت در احزاب تا حدی دوباره رو به افزایش نهاده است.
احزاب آلمانی
کاهش تعداد اعضا
تعداد اعضای حزب سوسیال دموکرات در سال ١٩٧۶ بیش از یک میلیون بود. ولی تعداد اعضای همین حزب در سال ٢٠٠۵ به حدود ۶٠٠ هزار نفر کاهش یافت. یعنی حدودا به نصف رسید. حزب دموکرات مسیحی در سال ١٩٨٣ حدود ٧٣۵ هزار عضو داشت. این رقم در سال ٢٠٠۵ تعداد به ۵٧٢ هزار نفر تقلیل یافت. حزب دموکراتهای آزاد در سال ١٩٩٠، ١٧٩ هزار نفر عضو داشت و در سال ٢٠٠۵ به ۶۵ هزار نفر تنزل یافت. حزب سبزها در سال ۱۹۹٣ با اتحاد ۹۰ (Bündnis 90) ادغام شد که این دو جریان سیاسی در سال ۱۹۹٨ به هنگام ائتلاف با سوسیالدموکرات ها توانست در قدرت سیاسی شریک شود. اوجِ عضوگیری حزب سبزها در همین زمان بود که تعداد آنها به ۵۰۰۰۰ نفر رسیده بود، در سال ۲۰۰۵ تعداد اعضای حزب سبزها به ۴۵۰۰۰ نفر رسید. حزب سوسیالیسم دموکراتیک (PDS) که امروز به حزب چپها تغییر نام داده است در سال ۱۹۹۰، ۲٨۱۰۰۰ نفر عضو داشت و در سال ۲۰۰۵ تعداد اعضای آن به ۶۱۰۰۰ نفر کاهش یافت.
زیگمار گابریل، رئیس حزب سوسیال دمکرات می گوید: “از سال ۱۹۰۶ میلادی تاکنون این نخستین باری است که تعداد اعضای حزب به زیر نیم میلیون نفر کاهش یافته است.” (به نقل از دویچه وله) و اضافه می کند: “زمانی که یک حزب با بیش از ٢.١ میلیون عضو به کمتر از ۵۰۰ هزار نفر میرسد، باید که اتفاقی افتاده باشد.” وی تاکید می کند که علت کاهش اعضای حزب، خروج یا انشعاب از حزب نبوده است. به گفته گابریل، میزان مرگ اعضای سالخورده حزب بیش از میزان جذب اعضای جدید بوده است. او تصریح می کند که برنامه اصلاحی حزب سوسیال دمکراسی، معروف به “برنامه ۲۰۱۰”، دلیل سرخوردگی اعضای حزب نیست. به گفته او، کاهش اعضای حزب از سال ۱۹۷۶ آغاز شده و این روند تاکنون ادامه داشته است.
بالا رفتن متوسط سن اعضا
در کنار کاهش تعداد اعضاء احزاب، ما با یک پدیده دیگری نیز مواجه هستیم: متوسط سن اعضاء بسیار بالا رفته است یعنی اعضای احزاب پیرتر شدهاند و جوانان تمایلی به عضویت در احزاب نشان نمی دهند. مثلاً تعداد ۶۰ سالهها از سالهای ۹۰ قرن بیستم تا سال ۲۰۰۵ به شدت افزایش یافته است. در سال ۱۹۹۰ تعداد ۶۰ سالههای حزب دموکرات مسیحی ۲۹.۲ درصد بود ولی در سال ۲۰۰۵ این رقم به ۴۶.۲ درصد افزایش پیدا کرد. همین گرایش را ما در حزب سوسیالدموکرات میبینیم: در سال ۱۹۹۰ تعداد ۶۰ سالهها ۲۴.۶ درصد بوده و در سال ۲۰۰۵، به ۶.۴٣ درصد افزایش یافت. فقط ١١ درصد اعضای حزب زیر ٢١ سال و بیش از ١۵ درصد اعضای حزب بالای ٧٠ سال هستند. سهم اعضای بالای ٨٠ سال بیشتر از اعضای ٢۵ ساله می باشد. امروز تصویر بیرونی حزب را اعضای بالای ۵٠ و ۶٠ سال منعکس می کنند. در صد ۶۰ سالههای حزب دموکرات های آزاد در همین زمان از ٣.٢۵ درصد به ٣۴ درصد در سال ۲۰۰۵ رسید.
این آمارها نشانگر بحران در احزاب کلاسیک است. به همین خاطر حزب پژوهان و به ویژه پزوهش گران مسائل احزاب امریکا، به نگرش هائی که به نقش احزاب در حیات سیاسی کشورها خوشبین هستند، به دیده تردید می نگرند.
تداوم حیات حزب و یا افول آن
آنچه گفته شد تصویر تمام نما از واقعیت نقش احزاب در سطح جهان نیست. جهان با موج سوم دمکراسی روبرو است. در این موج تعداد زیادی از کشورها به جرگه کشورهای دمکراتیک پیوستند. موج سوم دمکراسی عمدتا در مناطق اروپای شرقی و آمریکای لاتین و نیز در بخش هایی از آسیا و آفریقا پیش رفته است. در این کشورها نه تنها احزاب رو به افول نیستند، بلکه مداوما نقش آنها در حال گسترش است.
آنچه در مورد افول احزاب مطرح است، عمدتا به کشورهای پیشرفته صنعتی بر می گردد. ریشه آن را باید در دگرگونی های کلانی جستجو کرد که در جامعه و در پیکره سیاسی این کشورها روی داده است. می توان به عمده ترین آنها اشاره کرد:
ـ امکانات و منابع شهروندان به گونه ای حیرت انگیز توسعه یافته اند. شهروند متوسط غربی در دهه ١٩٩٠ از چنان امکانات آموزشی، فرصت های فراغت، امنیت مالی، و امکانات دسترسی به اطلاعات برخوردار است که حتی تا یکی دو دهه پیش از آن قابل تصور نبود.
ـ رفاه روز افزون، گسترش شهرنشینی، پیوستن زنان به نیروی کار، و بهبود معیارهای آموزشی نیز در این امر موثر هستند.
ـ امروز به درجاتی دغدغه تامین معاش جای خود را به سبک های زندگی، اجتماع و برابری و آزادی داده اند. این مسائل زمینه ساز بسیج گروه های اجتماعی است.
احزاب سیاسی در جوامع دمکراتیک دارای کارکردهای زیر هستند:
ـ آموزش سیاسی
ـ ارائه اطلاعات سیاسی
ـ کارکرد انتخاباتی
ـ جامعه پذیری سیاسی
ـ مشارکت سیاسی
ـ پرورش کادر سیاسی
بخشی از کارکردهای احزاب به دیگر نهادها منتقل شده است. تکنولوژی اطلاعاتی و دگرگونی ها در عرصه منابع و امکانات، تاثیرات عمیق بر وابستگی های حزبی به جا گذاشته است. شهروندان امروز با دسترسی به اینترنت و کانال های متعدد تلویزیونی که منابع مستقل از احزاب هستند، دیگر برای پرورش سیاسی و دسترسی به اطلاعات سیاسی چندان نیازی به وابستگی به احزاب احساس نمی کنند.
در انسکلوپدی سه جلدی دمکراسی که زیر نظر سیمور مارتین لیپست انتشار یافته است، دلایل افول نقش احزاب در کشورهای غربی به وجه روشنی توضیح داده شده است:
“ارزش ها و پسندهای جدید اجتماعی در خصوص عمل سیاسی، سیاست های حزبی سنتی را به مبارزه طلبیده اند. احزاب کاملا جا افتاده، نظیر سوسیال دموکرات های اروپای شمالی، غالبا برای تطبیق خود با مسائل جدیدی که نوعی انشعاب در حوزه های انتخاباتی سنتی آنها محسوب می شود با مشکلاتی جدی روبرو هستند. در عین حال، با رواج روزافزون شیوه های گوناگون عمل سیاسی، که از قالب های مرسوم سیاست حزبی فراتر می روند، سازمان های حزبی اهمیت سابق خود را از دست می دهند.”
“می توان گفت بسیاری از افراد نسل های بعد از جنگ حامل ارزش هائی هستند که با دغدغه های آغازین و شالوده ساز نظام های حزبی جا افتاده کنونی بسیار فاصله دارند. بسیاری از شهروندان جوان تر و مرفه تر به انواعی از رفتارهای سیاسی دست می زنند، یا دست کم این گونه رفتارها را تحمل می کنند، که قواعد سنتی سیاست پارلمانی را زیر پا می گذارند. برای احزاب، فهم این گونه شیوه های عمل سیاسی، مانند اقدام مستقیم، تحریم، یا حتی خشونت، و گنجاندن آنها در برنامه حزبی، کاری دشوار است. نسل هائی نو پا به صحنه سیاست می نهند که تجربه های آغازین شکل دهنده به رفتار سیاسی آنها خلاف سنت های رایج بوده است. نقش و سهم سیاست حزبی در این تجربه های آغازین غالبا بسیار محدود بوده است. دگرگونی در ارزش ها، همچون دگرگونی در منابع، سبب کاهش علاقه شهروندان به بسیاری از منافعی شده است که پیروان احزاب به رسم گذشته از آنها برخوردار بوده اند.”
از دهه ١٩۶٠، احزاب سیاسی نه فقط درگیر رقابت فزاینده با یکدیگر بلکه ناگزیر از رقابت با جنبش هایی بوده اند که اگر چه از اساس با یکدیگر تفاوت دارند، مسائل مشابهی را در برنامه کار خود گنجانده اند. دغدغه های بسیاری از این جنبش های جدید، در مقایسه با دل مشغولی های احزاب سنتی، نوعا محدودتر است. عده ای فقط بر مساله ای خاص، مانند جدایی طلبی، سقط جنین، یا مسائل زیست محیطی تاکید می کنند. بسیاری نیز از ساختار سازمانی منسجمی برخوردار نیستند و بر روش هائی نظیر درخواست مستقیم پستی برای ارتباط با مخاطبان تکیه می کنند.
این گروه ها و سازمان های مختلف مسائلی را که احزاب از دیرباز در برنامه کار خود قرار داده اند به پرسش می کشند و برای آرا و کمک های رای دهندگان با احزاب سنتی به رقابت بر می خیزند. این جنبش ها، گهگاه با حضور مستقیم در عرصه انتخابات، احزاب جا افتاده را مستقیما به مبارزه می طلبند، مانند مبارزه طلبی های “سبزها” در آلمان و کشورهای دیگر، یا احزاب فسادستیز در ایتالیا و ژاپن.
این امر از یکسو نشانگر ضرورت نوسازی احزاب سیاسی در عصر فراصنعتی است و از سوی دیگر حاکی از آن است که مسئله افول احزاب به جوامع فراصنعتی بر می گردد. وجود حزب در مورد کشورهائی که تازه در راه دمکراسی گام گذاشته و پلورالیسم را تجربه می کنند و یا در مورد کشورهائی که هنوز مردم آن در زیر سلطه رژیم استبدادی به سر می برند، هم چنان امر مبرم و ضروری است.
منابع:
١. انسکلوپدی دمکراسی جلد دوم
٢. درباره مشارکت سیاسی و حزب (بخش دوم) نوشته ب. بینیاز (داریوش)