مقالە “مسئولیت فردی” خانم رقیە دانشگری را خواندم. آنچە از این مقالە بر می آید، سە موضوع است: موضوع اول عبارت است از یک واکنش احساسی ـ فردی کە در کلمات شرم، اندوە، عرق شرم و نقطە سیاە بازتاب می یابد. موضوع دوم عبارت است از یک برخورد سیاسی بە آنچە کە در گذشتە اتفاق افتاد، کە خود را در غلط خواندن سیاست سازمان اکثریت در سالهای ۵٩ تا ۶١ بازتاب می دهد، و موضوع سوم عبارت است از یک قرار و تصمیم سیاسی، این کە خانم رقیە دانشگری تصمیم گرفتەاند کە در تشکلهای موجود در صحنە سیاسی حضور فعال نداشتە باشند. ظاهرا این تصمیم فقط بە اشتباهات سازمان اکثریت در آن سالها برنمی گردد، بلکە احزاب و سازمانهای دیگر هم – بی آن کە در اینجا علتش ریشەیابی شدە باشد، از آن چنان جایگاهی برخوردار نیستند کە ایشان بتوانند در آنها بە فعالیت مشغول شود، بنابراین خانم دانشگری مثل بیست سال گذشتە تنها بە ندای وجدان گوش می سپارند و تنها در خلوت خود بە آرمانها و ایدەآلهایشان پایبند می مانند.
ظاهراً تا اینجای قضیە هیچ مشکلی وجود ندارد. انسانی از فرط انسانگرائی و ترس از اشتباهات دیگر، گوشە خلوت برگزیده و تصمیم گرفتە از این پس تا تاریخ نامعلومی دیگر بدان ادامە دهد، انسانی کە تصامیم سیاسی سازمان “اکثریت” در قبال سیاست سالهای ۵٩ ـ ۶٠ را هنوز ناکافی می داند و از سیاست عملی گریز دارد.
اما من بە عنوان یک فرد کە با این مطلب تماس برقرار می کنم، اندیشەها و سئوالاتی بە ذهنم خطور می کنند کە مرا از طرح آن گریزی نیست. در ادامە متن سعی می کنم بە ترتیب بە طرحشان بپردازم:
ـ اگر در زندگی ات خطائی مرتکب شدی، برای تمام عمر تسلیم خطای خود شو، بە کنج خانەات پناە ببر، تنها بە ندای وجدان گوش فرادار، سیاە بینی را در عرصە عمل اجتماعی پیشە کن و تنها بە اندیشەها وفادار بمان!
ـ اگر کسی خطائی مرتکب شد و از خود انتقاد کرد، به او گوش فرابده و همزمان بگو انتقاد تو کافی نیست، و بعد نگو کە آن فرد چە نوع انتقادی را باید در اساس مطرح کند. بدین ترتیب فرد را در اتمسفر سئوالات و اندیشەهای بی جواب بە حال خود رها کن و شاد و خندان از توان اخلاقی خود، خود را از صحنە دور کن!
ـ ظاهرا انحلال سازمان اکثریت می تواند یکی از پیامدها یا پیشنهادهای نوع برخورد رقیە دانشگری باشد (اگرچە در متن چنین پیشنهادی وجود ندارد)، و بگذارید بگوئیم کە این سازمان باید خود را منحل کند، اما منطق برخورد نویسندە، ما را باز از عذاب وجدان خلاص نخواهد کرد و ناگزیر افراد سازمان منحلە باید یا تا پایان عمر بە همین روحیە رقیە تسلیم شوند، یا با خودکشی بە عمر خود پایان دهند و یا برای فراموشی آنچە کە پیش آمد سر از مواد مخدر درآورند، و چە توصیە اخلاقی ای! و چە وحشتناک آنگاە کە هیچ جائی برای شروع دوبارە یافت نمی شود! و چە بیرحم اند منتقدانی از این دست کە با یک دست انسانگرائی را بە سوی خود می کشند و با دست دیگر آن را پس می زنند!
در پایان می خواهم بگویم کە برخورد انتقادی رقیە دانشگری در نهایت تجویز کنندە روحیە تسلیم طلبی بویژە در صحنە عمل اجتماعیست. چنین انتقاداتی حتی مسئولیت فردی مورد نظر وی را نیز بە زیر سئوال می کشد، زیرا کە مسئولیت فردی بە عنوان یک پرنسیپ اخلاقی، دارای وجە اجتماعی است (فراموش نکنیم اخلاق یک پدیدە اجتماعی است). من بە عنوان یک فرد هنگامیکە متن رقیە را می خوانم یاد آن روحیە زاهدانە مسیحیان تارک دنیائی می افتم کە کازانتزاکیس نویسندە یونانی در یکی از کتابهایش بە اسم “گزارش بە خاک یونان” وصف می کند. چنین گزارشی را بە خاک ایران مباد!