این عکس قبل از زندان خانم صهبا رضوانی است که ایشان سه سال در زندان محبوس بود. یک خانم پر مهر و دلسوز و آگاه و از طرفی یکی از معلم های هنری من.
یادش بخیر! اوقات فراغتمان در اوین که خیلی هم زیاد بود، اغلب به کارهای دستی می پرداختیم. ساده ترین هنرها بافتنی بود که من دو سه تا معلم عزیز داشتم. اولین معلم خوب و گرامی ام خانم صهبا رضوانی بود که به من قلاب بافی با نخ ابریشم را یاد داد، و اولین چیزی که بافتم یک ستاره سرخ بود که وسط آن ستاره هم با نخ ابریشم سفید عدد سی و سه را به انگلیسی نوشتم. درواقع گلدوزی کردم و سپس آنرا روی دیوار بالای تختم وصل کردم که همه ببینند.
از قضا فردای آنروز یک آقا که مامور اجرایی زندان بود بدو بدو آمد بند ما و داخل سالن شده، اول یک نگاه به ستاره ای که روی دیوار کنار تختم زده بودم کرد، و بعد رفت آشپزخانه را هم نگاه کرد. دلیلش می دانید چه بود؟ شاید برایتان جالب باشد که بدانید.
همان هفته های نخست که رفته بودم بخاطر مانتویی که تنم بود و خودم دوخته بودم، بشوخی شایعه شد که من خیاطم و بعد برای نمایش هنر خیاطی ام مجبور شدم یک جا کبریتی و جا فندکی و جا دستگیره ای بدوزم. روی آنرا پنج تا جیب درست کردم و در بالای بالایش یک ستاره سرخ و عدد سی و سه را گلدوزی کردم و بعد دوستان آنرا در آشپزخانه روی کپسول خیلی بزرگ گاز نصب کردند. حالا این آقای مامور اجرایی آمده بود که هر دو را ببیند. خیلی خنده ام گرفته بود اما لبم را روی هم فشردم و قیافه آدمهای معصوم را بخود گرفتم.
شیطنتهای داخل زندان خیلی لذتبخش است.
امیدوارم همه را آزاد کنند وبخصوص دوستان بهایی که احکام سنگینی دارند.
خانم صهبا رضوانی اگرچه آزاد شد، اما دخترش حکم زندان گرفته و چند تن دیگر که هم اکنون در اوین هستند با احکام وحشتناک بیست سال زندان، مانند خانم مهوش شهریاری عزیز و خانم فریبا کمال آبادی هر دو بیست سال زندان. قاضی پرونده به خانم مهوش گفته بود: “عمودی می فرستیمت زندان و افقی از آنجا خارج خواهی شد!”
اینست رحم و رافت اسلامی جمهوری اسلامی!