در میان نیروهای سیاسی و اپوزیسیون ایران، عمدتا سە شکل مبارزاتی دیدە می شود: رفرمیسم، تحول طلبی و انقلابی گری. آنچە تا حالا شاهدش بودەایم تعارض نسبتا شدید میان این گرایشات بودە است. بعنوان مثال انقلابیون دو گرایش دیگر را مانع سر راە خود می بینند، بنابراین بشدت بە آنان می تازند و سعی می کنند از میدان بدرشان کنند. و رفرمیستها هم بشدت از انقلابی ها ناراضی اند.
البتە حضور این گرایش ها، بجز گرایش تحول خواهی کە نسبت بە دو گرایش دیگر تازە است، همیشە در تاریخ مبارزاتی مردم ایران وجود داشتەاند. اساسا نمی توان تاریخ سیاسی کشورها را بدون وجود گرایش رفرمیستی و انقلابی متصور شد. اما چنانکە گفتە شد در شرایط کنونی جامعە ما گرایشی دیگر سربرآوردە است کە وضعیت را پیچیدەتر از قبل می کند، و نیز چنانکە تجربە نشان می دهد هر سە گرایش بر خلاف شرایط قبل از انقلاب بهمن، تاکنون، نە تنها قادر بە حذف همدیگر نیستند، بلکە عملا در کنار همدیگر قرار گرفتەاند و هر کدام بنوعی دارد کار خودش را بنابر توان و حضور خود بە پیش می برد.
اما سئوال این است چرا این گفتمان ها از توان تبدیل شدن بە گفتمان اصلی بازماندەاند، و نتوانستەاند دیگران را بە گفتمان حاشیەای و یا همراە تبدیل کنند؟ چرا روند تغییرات در کشور ما بە یک شاهراە اصلی ورود نمی کند؟
شاید برای یافتن جواب این سئوال بهتر باشد بە تئوری هائی متوسل شویم کە سعی می کنند در ترمینولوژی خود بنوعی روح دوران را بازتاب دهند (اگر از کلام هگلی استفادە کنیم). چنانکە می دانیم اندیشمندانی معتقداند کە ما هم اکنون در دوران پست مدرنیسم بسر می بریم کە یکی از مشخصەهای آن پایان روایتهای بزرگ است.
بە تعبیر اندیشمندان پست مدرن این انقلابی گری است کە در مجموعە روایتهای بزرگ قرار می گیرد، و رفرمیسم را شامل نمی شود. کارل پوپر با نوشتن کتاب خود ‘جامعە باز و دشمنان آن’ از جملە مبلغین این ایدە است. در همین راستا می توان گفت کە تحول طلبی هم در همان مجموعە غیر روایتهای بزرگ قرار می گیرد.
اگر این مشخصە (یعنی پست مدرنیسم) را مبنا قرار دهیم، باید معتقد شد کە گفتمان انقلابی گری توانائی فراروئی بە گفتمان اصلی را ندارد، و آنچە باید شاهدش باشیم همانا همزیستی مسالمت آمیز یا غیرمسالمت آمیز این گرایشات عمدە با همدیگر است در بستر مبارزە سیاسی ـ اجتماعی.
البتە تاریخ یک جریان باز است و می توان این تصور را داشت کە در آیندە یکی از این گفتمانها بە گفتمان مسلط و اصلی تبدیل شود، اما آنچە بویژە در این مقطع شاهدش هستیم همزیستی آنان با همدیگر است. بقول دیوید هیوم نمی توان از دادەهای تجربی برای همیشە تئوری های عام بیرون کشید. در عمر سی و نە سالە جمهوری اسلامی، اگرچە ما شاهد عصیانها و خیزشهای مقطعی مردمی در فرم انقلابی گری بودەایم، اما همزمان اعتقاد بە صندوق رای و نیز فعالیت در چهارچوب تشکلات مدنی نقش بارزی ایفا کردەاند.
نکتە آخر اینکە چونکە نمی شود زیاد بە آیندە تکیە کرد، عقل سلیم می طلبد کە معتقدان بە این سە شکل، از لحاظ ایدەای بە امکان حضور هر سە معتقد باشند، اما در عمل یکی را انتخاب کنند. بقولی وجود همدیگر را بپذیرند، اما الزاما ملزم بە قبول عملی همزمان هر سە نباشند. بە بیانی دیگر، یعنی تنها ملزم بە انتخاب یکی باشند. اگرچە تحول طلبی گفتمانی است مابین.
اگر دوران روایتهای بزرگ بسر آمدە است، اما دوران حضور روایتهای بزرگ در کنار خردەروایتها بسر نیامدە است. انقلابی گری با نزدیک شدن بە دو گفتمان دیگر می تواند خود را صیقل دهد و این صیقل یافتگی را می تواند در شکل انقلابی گری مسالمت آمیز فرمولە کند و ارائە دهد.