«درآمد پایهی همگانی» ایدهای برانگیزاننده است که هماکنون توجه فراوانی را به خود جلب کرده است. موضوع ساده است: دولت مبالغ نامشروطی (از ۱۰ تا ۲۵ هزار دلار در سال) به شهرونداناش پرداخت خواهد کرد تا نیازهای اولیهشان را (بدون لزوم داشتن شغل) برآورده کند. مدافعان «درآمد پایهی همگانی» این روش را راه حلی برای مقابله با نوسانات مالی جهان، با توجه به تأثیرات فنآوری بر مشاغل میدانند. بعضی از متفکران بزرگ معتقد اند که، در آیندهای که رباتها بسیاری از شغلهای کنونی آدمیان را تصاحب خواهند کرد، درآمد پایهی تضمینشده عنصری ضرور خواهد بود.
در ماه ژوئن ۲۰۱۶، «درآمد پایهی همگانی» اندکی به واقعیت نزدیکتر شد؛ در این تاریخ، سوئیس نخستین کشور جهان شد که همهپرسیای را در مورد این طرح برگزار کرد (که رأی نیاورد). در همان سال، دو آزمایش اساسی آغاز شدند: یکی با شرکت صد خانواده در اوکلند کالیفرنیا، که برای شش ماه تا یک سال، ماهانه ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ دلار دریافت خواهند کرد؛ و دیگری با ۲۰۰۰ خانواده در فنلاند ، که برای دو سال، ماهانه ۵۶۰ یورو (تقریباً ۵۸۹ دلار) دریافت میکنند. «درآمد پایهی همگانی» منافع عظیمی خواهد داشت. فقر بیدرنگ از بین میرود، که برای همه (به ویژه کودکان) سودمند خواهد بود. دولتها قادر خواهند بود که انبوه قوانین دستوپاگیر، دیوانسالاری و قوانین مقرر برای برنامههای تأمین اجتماعی را از میان بردارند.
اما موانع اجرای این طرح هم قابل توجه اند. هزینهها برای آغازگران این طرح بالا خواهد بود (برای مثال، تأمین یک «درآمد پایهی همگانیِ» ۱۰هزار دلاری در سال برای کل جمعیت ۳۰۰ میلیونیِ آمریکا سر به ۳ تریلیارد دلار خواهد زد). مانع اصلی دیگر، ایدئولوژیک، حتی فلسفی است: «درآمد پایهی همگانی» اصل ارزشمندی کار را تضعیف خواهد کرد. این امر حاکی از تغییری بنیادین خواهد بود زیرا در این صورت، امنیت مالی دیگر نه پاداش تلاش و کوشش بلکه آرمانی متعالی و جزئی از حقوق بشر به شمار خواهد رفت.
فراتر از آن، احتمال دارد که «درآمد پایهی همگانی» برای حل مشکلات پیچیده و عمیقاً ریشهداری که میخواهد به آنها رسیدگی کند کفایت نکند. برای مثال، نابرابریهای اجتماعی معمولاً در تعصباتی جاافتاده، از جمله نژادپرستی و تبعیض جنسی نهادی، ریشه دارند. با توجه به این چالشها، باید چند راه حل دیگر را هم در نظر بگیریم که هدف آنها نیز رفع مشکلاتی نظیر نابرابری، ناامنی و آیندهی نامطمئن شغلی است، و گرچه به اندازهی «درآمد پایهی همگانی» ساده یا دلفریب نیستند، ولی میتوانند مؤثرتر و ماندگارتر باشند.
۱. وقتی که کارکنان کمدرآمد سرمایهگذاریهای کوچکی میکنند، معادل پساندازشان به آنها کمک کنیم. سرمایهگذاریهایی در زمینهی مشاغل کوچک، خانه، حسابهای بازنشستگی و آموزشهای پس از دبیرستان، که مشوق مردم برای تأمین امنیت مالیشان در آینده است. از قضا پیش از اینها برای ثروتمندترها چنین کردهایم: آمریکا هر سال بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار هزینه میکند (در درجهی اول از راه قوانین مالیاتی) تا به ثروتاندوزی افرادی با درآمدهای بالا و متوسط کمک کند. کاهش بهرهی وام مسکن به تنهایی ۷۰ میلیارد دلار هزینه دارد.
مدافعان «درآمد پایهی همگانی» این روش را راه حلی برای مقابله با نوسانات مالی جهان، با توجه به تأثیرات فنآوری بر مشاغل، میدانند.
پاداش دادن به بلندپروازی و سرمایهگذاری، سیاستِ عمومی خوبی است. تاکنون این سیاست عمدتاً معطوف به خانوارهای ثروتمند آمریکایی بوده اما میتوان با طراحی برنامهای دولتی برای پرداخت مبالغی معادل ارقام موجود در حسابهای پسانداز خانوادههای کمدرآمد و با درآمد متوسط، عدالت و رشد اقتصادی را افزایش داد. کسانی که به پسانداز کردن فقرا شک دارند باید به سوابق مؤسسات غیرانتفاعی فعال در این حیطه توجه کنند. برای مثال، شرکت سانفرانسیسکویی «اِرن» به ۶۰۰۰ خانواده در «بِی اریا» یاری رسانده است تا بیش از ۷ میلیون دلار از درآمدشان را سرمایهگذاری کنند (خانوادههایی که متوسط درآمد خانوارشان ۲۵ هزار دلار در سال است).
۲. بالا بردن قدرت چانهزنی کارکنان. اگر کسی کار انسانی را ارزشمند بداند، استقرار بنیادهایی برای محافظت و افزایش این ارزش، حیاتی است تا بهرغم تغییرات سریع دنیای کار، از پرداخت دستمزدهایی عادلانه اطمینان حاصل شود. تلاشهای سارو جایارامان، رئیس «مرکز فراگیر فرصتهای شغلی رستورانی»، شاهدی بر این مدعا است. او نه تنها مشوق افزایش حداقل دستمزدها در سراسر کشور است بلکه با حذف انعام و افزایش دستمزدها و با ترویج سهیم کردن کارکنان در مالکیت رستورانها، نقش کارکنان رستورانها را بازتعریف کرده است. از دیگر پیشگامان این عرصه سارا هوروویتز است، که وقتی فهمید کارکنان موقتی و از نظر اقتصادی آسیبپذیر به سازماندهی نیاز دارند «اتحادیهی کارکنان آزاد» را بنیاد گذاشت.
اقداماتی چون اقدامات جایارامان و هوروویتز قدرت کارکنان را از دو راه افزایش میدهند: اول آن که بر ارزش کار انسانی به عنوان مادهی اصلی یک جامعهی مدنی به طور راسخ تأکید میکنند. دوم آن که، جدایی سنتی میان کارگر و کارفرما را از بین میبرند. در عوض، این فعالیتها نمونههایی برای آینده میسازند که در آن کارکنان سازمانیافته میتوانند همچنین شرکتهای تکنفرهی کارآفرینی یا شرکایی مشتاق در همان کسبوکاری باشند که به آن اشتغال دارند. عصری جدید از کارکنانی که خارج از حیطهی جنبشهای سنتی سازمان مییابند، میتواند التیامی باشد بر عدم تعادلی که اکنون میان نیروی کار و صنعت وجود دارد.
۳. برپایی نظام جدیدی برای کارآموزی و تحصیلات پس از دبیرستان. نظام سنتی آموزش عالی (که در آن گروه کوچکی از افراد به دانشگاههایی به نسبت گرانقیمت میروند) تنها به درد افراد ممتاز و گروهی محدود میخورد (که میتوانند از آن به عنوان راهی برای شکستن حلقههای فقر استفاده کنند). ما باید راههایی را کشف کنیم که فرصتهایی بیشتر را برای افرادی بیشتر فراهم آورند.
یکی از راهها تحصیل آنلاین است. ارائهدهندگان این گونه خدمات آنلاین نظیر «کورسِرا»، «اد اکس» و «نُوو اِد»، دروسی را از دانشگاههای معتبر ارائه میدهند که هم مهارت و هم مدرک را فراهم میکنند. شرکت طراحی آیدیو از طریق «آیدیو یو» راهنمای آنلاینی برای طراحی انسانمحور ارائه میکند. «دانشگاه بشردوستی» دورههایی رایگان را به کارکنان سازمانهای غیردولتی عرضه میکند. دانشجویانی که در «دانشگاه مردم» ثبت نام میکنند، که آنلاین و رایگان است (و توسط وزارت آموزش و پرورش آمریکا و شورای تأیید تحصیلات عالی معتبر شناخته شده)، میتوانند در علوم رایانهای، مدیریت کسب و کار، و مطالعات سلامت مدرک کاردانی، کارشناسی یا کارشناسی ارشد بگیرند. این گزینهها از نظر هزینه طیفی از رایگان تا گرانقیمت دارند، ولی هیچیک به پای هزینهی ثبت نام در کالجها و دانشگاههای خصوصی موجود نمیرسد.
بعضی از هیجانانگیزترین نوآوریها انعطافپذیریِ تحصیلاتِ آنلاین در پاسخگویی به نیازهای متغیر را نشان میدهند: «اد اکس» یک بستر توسعهی منابع باز (اوپن سورس) دارد که به طور فعال توسط نزدیک به ۱۰۰ مؤسسه، از جمله دانشگاه استنفورد و مک کینزی استفاده میشود تا محیطهای آموزشی سفارشی خلق کند. «یوداسیتی»، از طریق آنچه «برنامههای درجهی نانو» مینامد، دورههای تخصصی فزایندهای را ارائه میدهد که کارکنان را برای کارهای فنی خاص آماده میکند. اکنون زمان آن است که رابطهی میان صنایع و آموزشدهندگان را از نو برقرار کنیم و از آنان بخواهیم که دست در دست هم تحصیلات را، در حالی که وارد دورهای از تغییر سریع اقتصادی میشویم، مرتبط با واقعیت نگاه دارند. یک نظام جدید میتواند به کارآیی بیشتر در بازارهای کار بیانجامد و به هماهنگی بخش آموزش (و جامعه) با انواع جدید کار و اشتغال کمک کند.
البته اینها تنها سه جایگزین از میان گزینههای گوناگون اند – از جمله این امکان که «درآمد پایهی همگانی» به وعدهای که میدهد وفادار بماند و انتظارات را برآورده سازد. اهمیت آزمایشهای اوکلند و فنلاند ناشی از آن است که سیاستگذاران و مردم ببینند آیا «درآمد پایهی همگانی» به تغییرات رفتاری و اقتصادی مورد نظر حامیاناش میانجامد یا نه. اما در عین حال، بیایید در ارائهی نظرات و آزمودن راههایی دیگر برای بازسازی فرصتهای همگانی تعلل نکنیم.
بن مانگن مدیر اجرایی مرکز «رهبری بخش اجتماعی» در دانشکدهی تجارت دانشگاه برکلی و از استادان آنجا است. آنچه خواندید برگردانِ این نوشتهی او است:
Ben Mangen, ‘Will Universal Basic Income End Inequality? Maybe.,’IDEAS.TED.COM, 13 January 2017