مشهور است کە اگرچە رم، یونان باستان را از منظر نظامی تسخیر کرد، اما این روح و فرهنگ یونانی بود کە رم را دوبارە تسخیر کرد و آن را بە زیر سیطرە فرهنگی خود درآورد. همین امر در مورد ایران نیز صدق می کند. اگرچە این لشکر مغول بود کە ایران را بە خاک و خون کشید و آن را مغلوب کرد اما این فرهنگ ایرانی بود کە توانست بر این قوم جنگجو مسلط شود و آن را بە زیر سیطرە خود کشد. تاریخ یونان و ایران بە این پاتک متقابل در مقابل دشمنان خود هنوز هم افتخار می کند.
و اکنون همین تجربە باز در ابعاد دیگری در خود ایران تکرار می شود. اگرچە این رژیم جمهوری اسلامی بود کە توانست از لحاظ فیزیکی بە حذف و سرکوب مخالفین و اپوزیسیون خود نائل شود، اما روح و فرهنگ اپوزیسیون توانست لااقل بخش مهمی از حاکمیت را متقابلا تسخیر کردە و آن را بە زیر نفوذ گفتمان خود درآورد. دمکراسی، سکولاریسم، آزادی، دولت مدرن و غیرە، آن مفاهیمی هستند کە در ارکان گفتمان اسلامی مسلط درون رژیم نفوذ کردە و بە بخش مهمی از مفاهیم روز در خود همین حکومت تبدیل شدە اند. واقعیت این است کە روح اپوزیسیون در درون رژیم، در گشت و گذار است. بیهودە نیست کە داد و فغان بخش تندرو آن بە کهکشانها می رسد!
اما متاسفانە بخشی از اپوزیسیون، این تاثیر را بازی حاکمیت قلمداد می کنند و دوست دارند تسلط گفتمانی خود را ناچیز و کارتونی ارزیابی کنند! آنان دوست دارند این را فریب جلوە دهند و یکی از ارکان مهم پیشروی روح و فرهنگ خود را دو دستی دوبارە پیشکش حاکمیت کنند. آنان فراموش می کنند کە برای پیروزی، تسلط گفتمان از چە ارزش قاطع و بی بدیلی برخوردار است.