دُرِ ژاله (۱) لعل خون شد، فصل کاویدن نبود
چشمه سار آرزو را، ترک جوشیدن نبود
در فضای هر خیابان تندری در بطن ابر
نعره ای مستانه بود و نفی باریدن نبود
امتداد رزم مردم در پی رویای داد
خنجر سرمایه خونین، سدِ پوییدن نبود
راس خیز موج مردم خیل اربابان مست
زایش خود کامگی را، شّم سنجیدن نبود؟
بر لب ما، دست چیره، واژگان مرده کاشت
واژگان زنده را یارای بالیدن نبود؟
چشم شب در خود سیاهی رفت و صبحی سر نزد
شب به دیشب رهنمون شد، روز خندیدن نبود
آنچنان با دست دشمن چهرهء مَه پر غبار
روشنان مَه غرق مِه، معنای تابیدن نبود
صد شهاب روشنی بر جان شبها ریختیم
خرقه نوری بر تن شب، عزم پوشیدن نبود؟
در دل ادراک خود پندار خامی داشتیم
کشت گل در شوره زاران؟! جای گل چیدن نبود
بر تن رود زمانه چین “پویا” یی عیان
بر لب سرچشمه خفتن، ره نوردیدن نبود
مسعود دلیجانی
**************
۱- اشاره به سرکوب خونین مردم در میدان ژاله توسط ارتش شاهنشاهی، در مورخه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷