در شرایط فعلی و اوضاع نابسامانی که توسعه در ایران گرفتار آن شده است، به نظر می رسد، هیچچیز به اندازه عقلانیت و رجوع به روشهایی که تجربههای عقلانی بشر آنها را کلید زدهاند، نمی تواند توسعه ایرانی را به اهدافی که دارد، نزدیک کند. این مسئله را باید با قاطعیت گفت و با همان قاطعیت نیز از آن دفاع کرد. بنده نیز شروع این یادداشت را بر همین مبنا قرار دادهام تا از این اصل سخن بگویم که در روزگار ما هیچچیز به اندازه عقلانیت و اعتماد به علوم تجربهشده، نمی تواند راه مطمئنی برای آرامش و آسایش توسعه باشد؛ بهویژه حالا که بسیاری از مناسبات سیاسی، فرهنگی و اجتماعیمان گرفتار سیاستورزی و سیاسیبازیهای متعدد شده است. در چنین شرایطی باید به عقلانیت اعتماد کرد چون عقلانیت و عقلمحوری، ارزش و قدر توسعه را می داند و حتما مسیر را به گونهای هموار میکند که توسعه گرفتار موانع غیرطبیعی و مزاحم نشود؛ به عبارتی دیگر، عقلانیت می تواند چتر معتبری باشد برای اینکه همه کنشگران سیاسی و اجتماعی در جریان اجرائی و عملیاتی، زیر آن بایستند و با اتکا به آن، حرکت خود را درزمینه بهینهشدن اوضاع توسعه، تصحیح و اصلاح کنند اما بزرگترین چالش موجود در چنین تحلیل و زاویهای، چگونگی دستیافتن به جریان توزیع عقلانی در لایههای اجرائی کشور یا ایجاد چتری مطمئن از آن است که همه دستاندرکاران توسعه بتوانند با خیالی آسوده زیر آن بایستند. به نظر می رسد برای عبور از این پرسش، باید از دولت خواست که بهعنوان اصلیترین فعال و بزرگترین کنشگر در حوزه اجرای توسعه، زمینه دستیابی به تصمیمهای عقلانی و توزیع این عقلانیت در بخشهای مختلف اجتماعی را فراهم کند. در چند سال گذشته، تاریخ توسعه در ایران بهخوبی شاهد بود که نهاد دولت، عامل توزیع ناکارآمدی و تصمیمهای غیرعقلانی بوده است. این مسئله اکنون به یکی از بزرگترین آسیبهای توسعه ایرانی تبدیل شده است. درحالحاضر، تجربه آن ناکارآمدیهای عظیم دولتی یا شیوه توزیع رفتارها و منشهای غیرعقلانی، نهتنها باید به یک تجربه جدی برای دولت تبدیل شود، بلکه اگر کنشگران سیاسی و اجتماعی کشور نیز قبل از منافع خود به توسعه ملی علاقهمند هستند، باید در شرایط فعلی از رفتارهای گذشته درس بگیرند تا توسعه در ایران یک بار دیگر گرفتار چالهها و گودالهای بزرگ نشود. به باور نگارنده، سیاستگذاری عمومی بهعنوان یک ابزار در اختیار دولت، میتواند تا حد زیادی به این ماجرا و رسیدن به این هدف کمک کند. سیاستگذاری عمومی، علمی است که در طول تاریخ معاصـــر بارهــا ثابـــت کرده که در عمل فرایندی همزاد توسعه است. با سیاستگذاری عمومی یا با اتکا به این علم و تجربههای استفاده از آن، دولتیها میتوانند در آینده نزدیک حداقل برای نسلهای آینده بستری از توانمندی به منظور استفاده از عقلانیت ایجاد کنند.
سیاستگذاری عمومی، ابزاری در اختیار دولت است که اگر به درستی مورد استفاده قرار بگیرد، دولتیها می توانند در آینده یک بسیج عمومی به نفع توسعه به راه بیندازند. اینکه میگویم در آینده، منظور زمانی دور نیست که نشود آن را در ذهن به تصویر کشید؛ آینده درواقع زمانی است که حتی ما نیز شاید بتوانیم از مواهب آن استفاده کنیم اما حتما برای نسلهای آینده ارمغانی بهتر به همراه می آورد. بر همین اساس، چون در شرایط امروز بهدلیل کارکرد نهادهای اجرائی مانند دولت در سالهای قبل، هرجومرجی از سیاستبازی و طرد عقلانیت از سوی نیروهای فعال در عرصههای اجرائی اجتماع و سیاست به وجود آمده است، دولتیها باید بتوانند سیاستگذاری عمومی را از قالب کتاب درسی خارج کنند و پتانسیلهای آن را مورد بهرهبرداری و استفاده قرار دهند. این روش و تجربه علمی- اجرائی، حتما باید به نحوی به کار گرفته شود که مولدگرایی را از یک حرف یا بحث بیهوده به عملی عمومی تبدیل کند تا بهواسطهآن، توسعه، دستور عملی و عملیاتی برای فردای کشور باشد؛ اما آیا نیروهای اجرائی تن به این عقلانیت می دهند؟